عوامل شكوفايي تمدن اسلامي
سرويس انديشه -
ارمغان اسلام
ارمغان جاودانه اسلام براي بشريت فرهنگ و تمدن عظيم و انساني جامعي بود که بشريت را براي هميشه وامدار خود نمود. اين تمدن در دورهاي ظهور نمود که جهان در تاريکي فرو رفته و مردم در گمراهي بودند. مهمترين و اولين ويژگي تمدن اسلامي اصالت و غناي فرهنگ اسلام است. در اين تمدن قرآن کريم مرکز ادبيات مدون عرب و نقطه اساسي علم و علمآموزي شد. در مرتبه پس از قرآن، سخنان و تعاليم پيامبر که از آن به سنت تعبير ميشود و در مرحله بعد تعاليم ائمه و بزرگان دين قرار دارد. با استفاده از اين ويژگي بود که مسلمانان توانستند در همان قرن نخست هجري و پيش از انتقال علوم ديگران، خود صاحب فرهنگي اصيل، وسيع و عميق گردند.
از ويژگيهاي ديگر اين تمدن که باعث تمايز آن شده، عقلمحوري و ارزش نهادن به معنويت است. تمدن اسلامي در حقيقت همان تمدن عقل ميباشد نه هوا و هوس، زيرا محور اساسي اين تمدن تعالي انسان است که قوام او عقل او ميباشد. آيات فراواني در قرآن مجيد انسان را به تفکر و انديشه دعوت مينمايد. اين آيات عقل انسان را ترغيب ميكند که در آيات الهي بينديشد تا به شناخت واقعي و درست دست يابد.
ويژگي ديگر تمدن اسلامي توجه به علم و دانش و توجه ويژه به دانشمندان است. اسلام از همان ابتدا به حمايت از علم و دانش برخاست و تحصيل علم را براي هر فرد لازم شمرد و علما را به آموزش شاگردان و توسعه و گسترش فرهنگ و دانش تشويق و ترغيب کرد.
از امتيازات خاص تمدن اسلامي به عنوان يک ويژگي خاص زبان واحد علمي و ديني آن است كه ميليونها مسلمان همه به يک زبان عبادت مينمايند و زبان علمي آنها عربي بود که خود عامل مهمي در پيشرفت تمدن اسلامي به شمار مي رود.
از ويژگيهاي ديگر تمدن اسلامي عدم تمرکز علمي است. با وجود اينکه برخي دانشگاهها و حوزههاي علمي در شهرهاي بزرگ قرار داشت ولي در کنار آن در بسياري از شهرهاي کوچک و حتي روستاها، مخصوصاً در ايران، مدارس علوم اسلامي تاسيس شد که در آن رشتههاي گوناگون علوم تدريس ميشد و چه بسا که به يمن حضور يک يا چند تن از بزرگان اساتيد و شخصيتهاي برجسته علمي، يک شهر دورافتاده يا يک روستا، کانون جاذبه علمي نيرومندي ميشد که جويندگان علم و محققان و دانشمندان ردههاي عالي را به سوي خود جذب ميکرد و حوزههاي معروف و بزرگي چون بلخ، بخارا، نيشابور، مشهد، ري، قم و نجف بدان محتاج بودند.
در کنار اين ويژگيها، ويژگيهاي ديگري نيز مانند مساوات و برابري انسانها و ارزش نهادن به انسان، شناخت ديگران و ديگرپذيري، سازگاري و دگرگوني را نيز ميتوان نام برد. بايد يادآوري نمود که اين تمدن، تمدن قوم و ملت خاصي نيست و اين امر نيز در جاي خود ويژگي مهمي به شمار ميرود.
نهضت شکوفايي علمي در تمدن اسلامي
ارج نهادن قرآن به علم و کتابت و سفارشات موکد پيامبر اسلام و بزرگان دين در امر آموختن علوم و دانشها، مسلمين صدر اسلام را به گونهاي شگفتآور به فراگيري علم، کتابت و تدوين علوم هدايت نمود. در اين راه قرآن کريم و سيره پيامبر(ص) دو منبع اصلي و پراهميت براي بالا بردن سطح دانش و فرهنگ مسلمين بودند. افکار مسلمانان با آموزشهاي گرانبهاي اين دو منبع بزرگ که مشتمل بر عقائد، حقوق ، ادبيات و هنر ، ضربالمثلها ، داستانهاي آموزنده و تاريخ بود در سطح بالايي قرار گرفت. دکتر زرينکوب در اين زمينه مينويسد: «آمادگي مسلمين براي اخذ و نشر علوم و احاديثي که از پيغمبر(ص) در تشويق به دانشطلبي نقل ميباشد، به علاوه وجود اسباب و موجبات ديگر، شروع يک نهضت علمي را در قلمرو اسلام سبب شد.»
مسلمانان از همان ابتدا با الهام از اين دو منبع شروع به تدوين و تاليف علوم انساني نموده گامهاي بزرگي در اين راه برداشتند. نتيجه اين امر تقويت مباني ديني و هدايت فکري و نيز تکامل علمي بود. پيروان اسلام طي معرفت خالق و آشنايي با فلسفه عالي خلقت که به منزله زيربناي کليه تعاليم دين و سنگ بناي ترقي و تعالي است، با منشا و ريشه علوم نيز آشنا شدند. اين مرحله، آغاز نهضت علمي در اسلام بود که تدريجا توسعه پيدا کرد و مسلمانان را به کسب علوم و دانشهاي ساير ملل واداشت. نهضت علمي در اسلام نهضتي اصيل بود که متعاقب نهضت عقيدتي و ايماني و بر اثر آن به وجود آمد. مسلمانان ابتدا هدف اصلي قرآن از توجه و تفکر در هستي را مد نظر قرار داده با تقويت بنيه ايماني به استفاده از ساير علوم پرداختند. اين توجه به علوم ديگران در نيمه دوم قرن دوم هجري صورت گرفت. زيرا مسلمانان تا پايان قرن اول و قسمتي از قرن دوم هجري به دليل اشتغال به فتوحات مجال چنداني براي پرداختن به مسائل غير نظامي نداشتند. لذا در اين مدت گامهاي اندکي در فراگيري علوم و تعليم و تربيت برداشته شد. با فروکش کردن تدريجي دامنه فتوحات و ارتباط با ملل ديگر و نيز آرامش نسبي و رفاه اقتصادي نوعي حرکت و نهضت علمي در آنها پديد آمد و در کنار علوم نقلي توجه به علوم عقلي نيز رايج شد.
در دوره بنياميه در ممالک اسلامي گفتگوي چنداني از علم و حکمت در ميان نبود، اما از دوره عباسيان کمکم ميدان براي فعاليتهاي علمي باز شد و طولي نکشيد که سيل دانش مسلمين، سراسر دنياي اسلام را فراگرفت. علاوه بر دو منبع ذکر شده، ترجمه نيز يکي از پايههاي جهش فکري مسلمانان به شمار ميرود. آنان پيوسته آثاري از زبانهاي مختلف به عربي برميگرداندند. کار ترجمه و نقل علوم از زبانهاي مختلف به عربي در قرن دوم و سوم با قوت تمام در بيتالحکمه و ديگر مراکز علمي دنبال شد و در قرن چهارم و نيمه اول قرن پنجم ادامه يافت. هارون و مامون مترجمان بسياري را در رشتههاي مختلف، مأمور ترجمه و تاليف نمودند و بدين ترتيب کليه آثار و انديشههاي علمي دنياي قديم در اختيار دانشمندان مسلمان قرار گرفت و ايشان با استفاده از آنها و تجارب و اطلاعات خويش قدمهاي بلندي در هر يک از علوم برداشتند. حاصل اين فرايند شکوفايي تمدن اسلامي و بارور شدن آن در قرن چهارم و نيمه اول قرن پنجم هجري بود. در اين دوره بزرگترين علماي اسلامي در هر يک از شعب علوم عقلي و نقلي ظهور کردند.
اين دوره را به دو علت دوره طلايي تمدن اسلامي نام نهادهاند: دليل اول اين است که در اين دوره دولت اسلامي هم از لحاظ ثروت و سيادت و هم از حيث فرهنگ و معرفت به قله مجد و رفعت رسيد. دليل دوم اين است که بيشتر علوم اسلامي در اين دوره نشأت يافت و بيشتر علوم « دخيله» در اين روزگار به زبان تازي (عربي) ترجمه شد.
از نتايج شکوفايي علمي، طبقهبندي علوم توسط دانشمندان مسلمان بود. ايشان علوم را به دو دسته علوم اسلامي و غير اسلامي تقسيم نمودند. علوم اسلامي شامل قرائت، تفسير، حديث، فقه، اصول، کلام، تصوف، عرفان، و علوم غير اسلامي شامل رياضيات، نجوم، فيزيک و مکانيک، طب، کيميا، فلسفه، منطق، تاريخ، جغرافيا و ادبيات ميشد.
نهادهاي سياسي، اجتماعي و علمي تمدن اسلامي
براي شناخت تمدن اسلامي بايستي با نهادهاي تشکيل دهنده آن و وظايف هر کدام آشنا شويم.
حكومت اسلامي: مهمترين نهاد در تمدن اسلامي نهاد حکومت است. با تشکيل حکومت اسلامي در مدينه اولين نهاد تمدن اسلامي نيز شکل گرفت. البته اين دولت نوپا که تحت اداره مستقيم پيامبر بود بيشتر به يک دولتشهر ابتدايي شبيه ميباشد. زيرا هنوز سازمانهاي اداره کنندهاي تشکيل نشده بود، ولي سنگ بناي کليه نهادهاي اعصار بعدي ريشه در اين مرحله دارد. هر چه سرزمينهاي اسلامي گسترش مييافت، احتياجات جديد، ايجاد موسسات و ديوانهاي خاصي را موجب ميشد و سبب تکميل اين نهادها مطابق نيازهاي زمان ميشد؛ ولي پايه و شالوده تمام آنها همان اساسي بود که پيشواي بزرگ اسلام با وحي الهي بنا کرده بود. گسترش اسلام به خارج از مرزهاي شبه جزيره عربستان لزوم اداره اين سرزمينها و شهرهاي بزرگ و ساکنان آنها موجب شد تا دستگاههاي مختلف اداري به نام ديوان به وجود آيد. اين ديوانها بسته به نوع فعاليت، نامهاي مختلفي به خود گرفت:
ديوان خراج يا استيفا: يکي از اولين و در عين حال مهمترين ديوانهاي تشکيل شده ديوان خراج يا استيفا بوده است. وظيفه اين ديوان آنگونه که از نامش مشخص است سرپرستي امور مالي سرزمينهاي اسلامي بود. ثبت دارايي سرزمينهاي اسلامي، گردآوري خراج، تقسيم بيتالمال و رتبهبندي مسلمانان جهت دريافت سهم خود از بيتالمال مهمترين وظيفه اين ديوان بود. اين ديوان که در سرزمينهاي اسلامي حضور فعالي داشت در اعصار بعدي گسترش بيشتري يافت و فعاليت و وظايف آن نيز پيچيدهتر شد. محاسبه عايدات عمومي، تنظيم و برآورد هزينهها، و اعزام متوليان مالياتي به نقاط مختلف از وظايف اين ديوان به شمار ميرفت.
ديوان بريد: اين ديوان براي خبررساني، انتقال فرامين و اخبار از اطراف به مرکز و بالعکس فعاليت مينمود ولي کمکم تبديل به مهمترين سازمان امنيتي سرزمينهاي اسلامي شد و به تدريج وظيفه جاسوسي نيز بر آن اضافه شد. مسئول اين ديوان که صاحب بريد ناميده ميشد يکي از ارکان مهم حکومت به شمار ميرفت. در امپراطوري اسلامي نيز به تقليد از تمدنهاي ديگر و براي تسريع امر اطلاعرساني به توسعه راهها و کاروانسراها توجه خاصي به عمل آمد. در اين کاروانسراها و ايستگاهها هميشه تعدادي اسب تازهنفس وجود داشت که در آنها اقدام به تعويض اسب مينمودند.
ديوان انشاء يا رسائل: از نوشتههاي تاريخي چنين به نظر ميرسد که اين ديوان در عصر پيامبر شکل گرفته است زيرا آن حضرت پيوسته با سران قبايل و سرزمينهاي همسايه مکاتبه مينمود، اما به مرور زمان وظايف اين ديوان نيز گسترش يافت. مهمترين وظيفه اين ديوان تنظيم و ارسال نامهها و فرامين خلفا و حکام به سراسر قلمرو اسلام بود.
ديوان جيش يا جند: با وحدت شبه جزيره عربستان دولت مدينه صاحب نيروي نظامي شد که تا آن روز در عربستان تشکيل نشده بود. لذا در زمان خليفه دوم به تشکيل آن به مقياس کوچکي اقدام شد. وظيفه اين ديوان در آغاز تاسيس، سرشماري و تهيه اسامي شرکت کنندگان در جنگهاي صدر اسلام بود تا سهم هر يک به ميزان شرکت در آنها محاسبه شود. به مرور زمان وظيفه اين ديوان گسترش يافت و سرپرستي نيروهاي نظامي و تهيه آمار جنگاوران و تهيه سلاح و لوازم نبرد و همچنين پرداخت حقوق نظاميان بر عهده اين ديوان نهاده شد. در منابع سرپرست اين ديوان را ناظرالجيش نوشتهاند. اين ديوان بعدها تبديل به «ديوان عرض» شد.
ديوان بيتالمال: سابقه تشکيل بيتالمال به صورت يک ديوان به عصر خليفه دوم بازميگردد. در اين دوره قسمتي از مسجد پيامبر(ص) را به محل نگهداري بيتالمال اختصاص دادند و عدهاي را براي نگهداري آن به کار گرفتند. به مرور زمان يکي از مهمترين نهادهاي مالي حکومت از دل آن بيرون آمد. اين ديوان درآمدها و مصارف معيني داشت. درآمدهاي آن از محل «فيء» «غنائم» و صدقات فراهم ميشد و صرف تهيه وسايل مورد نياز مردم و بالا بردن سطح زندگي مسلمين و نيز جهت پرداختن حقوق مجاهدان، تهيه اسلحه و آزادي اسيران و غيره ميگرديد.
ديوان مظالم: يکي از ديوانهاي بزرگ اسلامي که ميتوان آن را با دادگستري امروز مقايسه نمود، ديوان مظالم است. اين ديوان وظيفه رسيدگي به شکايات و اختلافات مردم را به عهده داشت. کار اداره اين ديوان بر عهده قاضيالقضات بوده است. منصب قضاوت لقب مخصوص کساني بود که واجد خصائص برجسته و صفات عالي بودند. اين قضات وظيفه اداره محاکم را به عهده داشتند.
اداره حسبه: نهاد ديگري که نقش مهمي در کنترل اوضاع شهرها داشت و بر روي فعاليتهاي افراد در جامعه و به ويژه اصناف و بازار و جلوگيري از اعمال منافي عفت نظارت داشت حسبه ناميده ميشد. مسئول اداره حسبه را «محتسب» ميناميدند که بايستي داراي شرايط ويژهاي بود. وظايف محتسب عبارت بود از 1- نظارت بر بازارها و حرفهها 2- نظارت بر اخلاق عمومي جامعه 3- نظارت برقيمتها و ترازها 4- نظارت براجراي عبادات مردم 5- نظارت بر راهها و ساختمانها 6- وظايف قضايي محدود مانند بررسي کمفروشي و حيله در فروش 7- وظايف موردي و متفرقه. محتسب تنها وظيفه نظارتي داشت و نميتوانست خطاکاران را تنبيه کند.
مراكز علمي: غير از نهادهاي سياسي، اجتماعي نهاد مهمتري وجود داشت که نقش اصلي را در گسترش و استحکام تمدن اسلامي به عهده داشت. نهادهاي علمي از مراکز مختلفي تشکيل شده بود که در ادامه به چند نمونه از آن به اختصار پرداخته مي شود.
مسجد: مسجد به عنوان محل تجمع و عبادت نقش خاصي را در عصر نبوي به عهده داشت و علاوه بر مرکزيت اداري سياسي، محل علم و آموزش و به منزله محلي براي وعظ و ارشاد و حل و فصل اختلافات مسلمين و نخستين مرکز تعليم به شمار مي رفت. در سالهاي آغاز قرن دوم تحولي جديد در آن به وجود آمد و نقش عمدهاي در زمينه آموزشي و علمي به عهده گرفت که نتيجه آرامش بعد از عصر فتوحات بود. شکوفايي مساجد تا پايان سده سوم هجري ادامه داشت ولي بايستي يادآوري نمود که در همه مساجد به امر آموزش پرداخته نميشد و اين امر منحصر و محدود به دستهاي مساجد بود که به خاطر شرايط محلي، فرهنگي و مذهبي و برخي عوامل ديگر بر ساير مساجد برتري داشتند و نقش نوعي دانشگاه عمومي را عهدهدار بودند. نخستين مرکز رسمي جهت گسترش علوم و فنون، بيت الحکمه نام داشت که در بغداد عصر عباسي تاسيس شد. اساس آن از کتابخانهاي کوچک پايهريزي شده بود و در زمان مامون توسعه يافت.
از ديگر مراکز علمي دارالعلمها بودند که در شهرهاي مختلف دنياي اسلام وجود داشتند. مکتب نيز از محلهاي آموزش بود که در نقاط مختلف مخصوصاً در مساجد وجود داشت و توسط مکتبداران اداره ميشد. همچنين مدارس نيز که نخستين آنها توسط ناصر کبير در آمل ايجاد شد در گسترش علوم نقش داشتند.
مشهورترين و مهمترين مرکز علمي که درمقابل الازهر قاهره قرار گرفت مدارس نظاميه بودند که به سعي خواجه نظامالملک، ابتدا در شهرهاي بغداد و نيشابور ايجاد شدند. اکثر اساتيد اين دانشگاهها مانند ابواسحاق شيرازي، غزالي، عمر خيام و... از افراد بنام زمان خود بودند. از مراکز ديگر آموزشي در جهان اسلام بيمارستانها و دانشکدههاي پزشکي را ميتوان نام برد. اين مراکز غير از درمان بيماران مرکز تحقيق و مطالعه نيز بود و کتابخانههاي تخصصي در زمينههاي مورد نياز داشتند. غير از اين موارد خانقاهها و رصدخانهها نيز محل انتشار علم در تمدن اسلامي بودند.
علل اعتقادي، فرهنگي و اجتماعي شکوفايي تمدن اسلامي
در پيدايش و شکوفايي تمدن اسلامي علل و عوامل مختلفي نقش داشتند که پرداختن به همه آنها کاري بس دشوار و خارج ازحوصله بحث ماست. آيين اسلام مهمترين قوه محرکه تمدن اسلامي بوده و هنوز هم يکي از عوامل اساسي اين تمدن است و شالودهاي لايتغير بدان داده است. لذا به برخي از مهمترين آنها به صورت خلاصه اشاره ميشود.
توصيه قرآن و سنت: بيترديد قرآن و تعاليم پيامبر(ص) مهمترين عامل توجه مسلمين به کسب علم و دانش بود. نخستين آيهاي که بر پيامبر نازل شد نيز تاکيد بر همين امر داشت: «بخوان به نام پروردگارت.» اگر قرآن را به دقت بخوانيم برتري انسان نسبت به ساير مخلوقات را در علم و دانش او ميداند. قرآن عامل بسيار موثري در بالا بردن فکر و انديشه مسلمانان بود و ايشان را به تفکر و تحقيق سوق ميداد. «قرآن، پس از جلب نفوس به فلسفه خلقت و پيريزي شالوده ايمان و زيربناي اصلاحات، افکار را براي هرچه بهتر و بيشتر انديشيدن و آموختن بسيج کرد، پي در پي مردم را به تفکر و تعقل ترغيب كرد و جهل و بيخبري را نکوهش نمود و مردم نادان و بي فکر را کر و کور و لال و در رديف چهارپايان به شمار آورد. در سراسر قرآن کلماتي از ماده علم و حکمت، معرفت، بصيرت، شعور، فکر، فهم، عقل، تدبر، و استنباط، با اسلوبي موثر و موکد، بسيار آمده است. اين بيانات موجب افزايش ارزش علم و تفکر در نزد عموم و در نتيجه جامعه نيز به سوي دانش و انديشه سوق يافت. در کلام نبوي و ائمه نيز مطالب بسياري در مورد آموختن علم و دانش وجود دارد.
وجوب طلب علم: دعوت اسلام به ايمان همراه با آگاهي و شناخت بود. هر مسلماني مکلف بود که تحصيل ايمان کند و در اين نظام کسب آگاهي و شناخت بر هر مسلمان به عنوان مقدمه ايمان شخصي و اجتهادي به اندازه توانايي عقلي او واجب است.
برتري دانشمندان: اهميتي که دين اسلام به عالمان و دانشمندان داده است بسيار روشن است. اگر آيات الهي و سخنان پيامبر و ائمه را در تکريم دانشمندان گرد آوريم صفحات چندين جلد کتاب را پرخواهد نمود. همين تعاليم والا بود که جامعه اسلامي را از بزرگ و کوچک به سوي طلب علم و آگاهي سوق داد. بعضي احاديث رسول اکرم(ص) که به اسناد مختلف نقل مي شد حاکي از بزرگداشت علم و علماء بود. از ديدگاه امام علي(ع) پاداش عالم نزد خداوند از پاداش روزهدار نمازشبخوان که در راه دين جهاد نمايد، بيشتر است و امام صادق(ع) عالمان را ميراثداران پيامبران معرفي نموده است. با توجه به اين مطالب مسلمين دين، علم و اخلاق را ملاک بزرگي اشخاص مي دانستند و در اين فرايند رنگ و نژاد و مليت نقشي نداشت.
شوق، شور و اراده: غير از موارد مذكور و عوامل تحت تاثير آنها، اراده و شور و شوق زيادي نيز براي کسب علم ايجاد شد. گوستاولوبن در اين مورد مينويسد: جديتي که مسلمانان در فراگرفتن علوم از خود نشان دادند، حقيقتاً حيرتانگيز است. آنها هر وقت شهري را ميگرفتند اولين اقدامشان بناي مسجد و آموزشگاه بوده است.
نقش حکومتهاي اسلامي: اميرالمؤمنين حضرت علي(ع) ضمن بيان يک رشته سخنان پرارزش، توسعه علم و دانش و گسترش و بسط فرهنگ را از وظايف حکومت اسلامي دانسته ميفرمايد: «اي مردم من بر شما حقي دارم و شما نيز بر من حقي، اما حق شما بر من اين است که همواره شما را اندرز و نصيحت کنم و خيرخواهتان باشم و سرمايههاي مالي و حقوقيتان را زيادتر کنم و براي آنکه در جهل و ناداني نمانيد و در مقام عمل خوشرفتار و مودب باشيد نسبت به آموزش و پرورش و تعليم و تربيت شما قيام کنم.»
حکومتهاي اسلامي به دلايل مختلف علاقهمند بودند امور رعايا را در مسير طبيعي و صحيح قرار دهند. لذا تا حدود زيادي امور تعليمات را به دست گرفتند. فرزندان اقشار مختلف در مقابل مبلغي اندک در مدارس مشغول تحصيل بودند. اکثر معلمين توسط حکام به کار گماشته ميشدند و در برخي موارد آموزش رايگان بود. رقابت حکام در حمايت و جذب علما نيز در بالا بردن علم و دانش نقش زيادي داشت.
ايجاد مدارس و دانشگاهها: به تدريج که جامعه اسلامي جلوتر ميرفت نياز به موسسات تعليمي در آن بيشتر احساس مي شد. مساجد و مکتبها نخستين محل تعليم و تربيت بودند. تشکيل دارالعلمها و در مرحله بعد بيتالحکمه و در کنار آن کتابخانهها و رصدخانهها نقش عمدهاي در شکوفايي تمدن مسلمانان داشت. اين روند با تاسيس جامعالازهر و نظاميهها به اوج خود رسيد. غير از موارد يادشده علل ديگري مانند ممنوع بودن احتکار علم و دانش، قائل نبودن زمان خاص براي کسب علم، کسب علم از هر کس که باشد و لو غير مسلمان، نيز در سير و پيشرفت مسلمين موثر بوده است.
تأثير فرهنگها و تمدنهاي پيشين
فرهنگ و تمدن اسلامي تمدني اصيل و بر پايه قرآن و سنت بود و اين اصالت در همان سده اول خود را نشان داد. ولي در کنار اين دو، بر اثر فتوحات عظيمي که در نيمه اول همين قرن نصيب مسلمين گرديد ايشان خود را در مقابل تمدنها، فرهنگها و عقايد گوناگون و ريشهداري يافتند و جامعه اسلامي محل تلاقي اين تمدنها گرديد و فرهنگ نوپاي اسلامي علاوه بر سرمايههاي عظيم معنوي خود ميراثدار تمدنهاي مختلف آن روز شد. البته نبايد از اين نکته غافل شد که تمدن اسلام که بدينگونه وارث فرهنگ قديم شرق و غرب شد، نه تقليد کننده صرف از فرهنگهاي سابق بود، نه ادامه دهنده محض؛ بلكه ترکيب کننده بود و تکميل سازنده.
زماني که مسلمين به اخذ علوم ديگران روي آوردند صاحب روحيه اجتهادي و تحقيقي بودند. ايشان با نظري مشرفانه به استفاده از علوم ديگران پرداختند. برخي از مطالب را پسنديدند و برخي را نه، و هرچه را نيز نپسنديدند در بوته تحقيق گداختند و آن را تنقيح کردند و به اصلاح آن مبادرت نمودند.
آلفرد گيوم در اين مورد مينويسد: «عدهاي ممکن است بگويند که تمدن اسلامي آنچه اشاعه و انتشار داده چيزي به غير از آنچه از ديگران به ارث برده نيست، ولي اين موضوع تا اندازهاي منصفانه نيست و اگر چنين بگوئيم اهميت واقعي معرفت دنياي اسلامي را کوچک کردهايم.»
چهار مرکز عمده که مسلمين از ايشان متاثرشدند عبارتند از: ايران، مصر (اسکندريه)، مراکز سرياني و هند.
ايران: ايران از جمله مراکزي است که قبل از ظهور اسلام داراي تمدن درخشاني بود و با وجود حاكم بودن نظام طبقاتي به عنوان کانون علم و دانش محسوب ميشد. از مراکز مهم علمي در عصر ساساني شهرهاي مداين، جنديشاپور و ريواردشير و برخي مراکزعلمي ديگر را ميتوان نام برد. ايرانيان تا اين زمان در علوم مختلف مانند موسيقي، طب و رياضيات بر اثر ارتباط با مشرق و مغرب و مللي مانند هندوان و بابليان و ملل آسياي صغير به پيشرفتهايي نائل شده بودند. در عصر ساساني رياضيات و نجوم از علوم مورد توجه بوده و وجود زيجهايي که مورد استفاده منجمين اسلامي قرار ميگرفت، پيشرفت ايرانيان در اين زمينه را روشن ميکند. علاوه بر آن کتابخانههايي مشتمل بر کتب مختلف پهلوي و يوناني وجود داشت. بعضي از اين کتابها را ابنمقفع و پسر او محمد به عربي ترجمه کردند.
مصر (حوزه علمي اسکندريه): از دوره بطالسه يعني جانشينان بطلميوس (323 - 282ق.م) يکي از سرداران اسکندر که کنترل مصر را به دست گرفت، اسکندريه کمکم مرکزيت علمي پيدا نمود و تبديل به وارث تمدن يوناني و محل تلاقي افکار علمي به ويژه در زمينه فلسفه شد و کم کم مدارس و کتابخانه و رصدخانهاي در آن ايجاد شد و دانشمندان بزرگي در رياضيات و نجوم و طبيعيات و طب و جغرافيا از آنجا ظهور کردند که عمدتاً دنبالهرو فلاسفه يونان بودند. از جمله علماي تربيت يافته اين حوزه اقليدس، ارشميدس، ابولونيوس و بطلميوس را ميتوان نام برد. شهرت اين مرکز در طب و تشريح به خاطر وجود اطبايي مانند سقراط است. علاوه بر اين در فلسفه نيز مقام والايي داشت و روشهاي جديدي را در فلسفه ارائه نمود. از فلاسفه معروف، فيلون اسکندراني و سکاس بنيانگذار فلسفه افلاطوني جديد، وابسته به اين مرکز علمي بودند. اين حوزه تا اواخر قرن اول هجري فعال بود ولي اندکي بعد به انطاکيه منتقل شد. تقريباً همه آثار آن مورد استفاده مترجمان و طبيبان حوزههاي علمي بعدي بخصوص حوزه علمي بغداد قرار گرفت.
سوريه (مرکز علمي سرياني): سرياني يکي از لهجههاي آرامي است. در آغاز دوره مسيحيت آراميان در ناحيه وسيعي که شامل سوريه، بينالنهرين، شوش و الجزيره ميشد پراکنده بودند و به زبانهاي مختلف که ريشه آرامي داشت صحبت ميکردند. اين مناطق در محل برخورد دو قدرت آن روز قرار داشت و غالباً دست به دست ميگشت، لذا از هر دو تمدن ايران و روم تاثير پذيرفته بود. از شهرهاي مهم اين بخش رها، نصيبين، قنسرين و آمد مشهورتر بودند. شهر رها بعدها تبديل به مرکز تبليغ مسيحيت شد و انجيل به سرياني نوشته شد و لهجه سرياني تبديل به زبان کليسا گرديد و در شرق فرات انتشار يافت. ايشان براي تمايز از آراميان غير مسيحي خود را سرياني ناميدند. از منسوبين به اين حوزه البرديصاني وهرمونيوس را ميتوان نام برد. دانشمندان سريانيزبان در عين اثبات اصول معتقدات ديني و مذهبي خود به علومي يوناني مثل منطق، رياضيات، طبيعيات، الهيات، نجوم، کيميا و طب سرگرم بوده و به ترجمه کتب معتبر يوناني خاصه ارسطو، افلاطون و افلاطونيان جديد به سرياني توجه بسيار داشته و از کتب پهلوي نيز ترجمه ميکردهاند. اين مدارس بعد از اسلام نيز مدتي رونق خود را حفظ کردند. اين قوم واسطه نقل علوم يوناني به عربي شدند و تقريبا کليه کتب فلاسفه، اطباء، رياضي و نجوم يوناني و اسکندراني را به عربي ترجمه کردند و بيش از ساير اقوام در انتقال علوم يوناني به تمدن اسلامي نقش داشتند. ايشان در عصر اسلامي نيز به عنوان معلمين و اساتيد برخي از قدرتمندان نقش واسط را ايفا نمودند.
معارف هندوان: يکي ديگر از مراکز علمي تاثيرگذار در تمدن اسلامي علوم هندوان است که انتقال آن عمدتاً به وسيله ايرانيان صورت گرفت و در اين انتقال مرکز علمي جنديشاپور نقش زيادي داشت. مهمترين آثار طبي، رياضي و نجومي هندوان در فاصله ميان قرن سوم پيش از ميلاد و قرن هشتم ميلادي به وجود آمد. دانشمندان و پزشکان هندي در آغاز دوره عباسي در ترجمه کتب هندي به عربي نقش داشتند. از جمله اين افراد کنکه و ابندهن و سندهانتا را ميتوان نام برد.
در اينجا بايستي اين نکته را نيز روشن نمود که بغداد مهمترين محل گفتگو و تلاقي اين تمدنها بود و اسلام موفق شد بسياري از علوم را به زبان اصلي خود که در همه جا، چه در نزد تودهها و چه به وسيله بزرگان به کار گرفته ميشد، بيان نمايد.
خدمات متقابل اسلام و ايران
خدمات متقابل اسلام و ايران را مي توان به دو برهه زماني تقسيم کرد:
الف- ارتباط و تعامل قبل از عصر فتوحات
ب- ارتباط و تعامل بعد از تشکيل امپراطوري اسلامي
از همان ابتداي اسلام، ايرانيان مقيم يمن به رهبري باذان و شهربنباذان موجب تقويت اسلام در آن ناحيه شدند. شهيد مطهري در اينباره مينويسد:
علاقه ايرانيان به دين مقدس اسلام از همان آغاز ظهور اين دين مقدس شروع شد. قبل از اينکه شريعت مقدس اسلام توسط مجاهدين مسلمان به اين سرزمين بيايد، ايرانيان مقيم يمن به آيين اسلام گرويدند و با ميل و رغبت به احکام قرآن تسليم شدند و از جان و دل در ترويج شريعت اسلام کوشش نمودند و حتي در راه اسلام و مبارزه با معاندين نبي اکرم(ص) جان سپردند.»
اين ايرانيان در زمان انوشيروان يمن را تصرف نموده و دولتي ايراني در آنجا ايجاد نمودند. همزمان با دعوت اسلامي باذان اسلام آورد و در پي آن عدهاي از ايرانيان مسلمان شدند. در زمان جنگهاي رده و ارتداد، ايرانيان نقش خاصي ايفا نمودند و شورش اسود انسي را که نخستين مرتد در اسلام بود با کشتن وي از بين بردند. اين نخستين خدمت ايرانيان به اسلام بود. از جمله ايرانياني که در اين جريان نقش داشتند، فيروز، دادويه، جيش ديلمي، آزاد و شهربنبازان را ميتوان نام برد. اين حوادث پيش از رحلت پيامبر(ص) بوده است. بعد از رحلت پيامبر، قيس بن عبد يغوث از دين خارج شد و با فيروز به جنگ پرداخت. او با مکر و فريب سعي در از ميان برداشتن سرداران ايراني کرد و عدهاي را با نيرنگ کشت. در اين جريان نيز ايرانيان خدمتي ديگر به اسلام نمودند. با شروع فتوحات و سقوط امپراطوري ساساني دورهاي جديد در حيات ايرانيان آغاز شد و عظمت و واقعيت اسلام را در نظر ايرانيان بيشتر کرد. خدمتي که اسلام به ايرانيان نمود به صورت برآوردن يک نياز مقطعي نبود و بسيار اساسي بود و بيشتر در ايجاد تحول در انديشه و روح يک ملت بود و موجب ايجاد طرز فکري نو و واقعبينانه شد و جامعه از نظر اخلاقي و تربيتي بهبودي حاصل نمود و سنن و نظامات کهنه و دست و پاگير را برانداخت. اسلام به جاي عقايد شرکآميز ايمان و ايدهاي عالي به ايرانيان بخشيد و هيجان کار، کوشش، دانشطلبي، نيکوکاري و ازخودگذشتگي را در جامعه تقويت نمود. بررسي اوضاع فکري و اعتقادي، اجتماعي، خانواده، اخلاق و سياست ايران عصر ساساني و مقايسه آن با بعد از اسلام عمق و عظمت خدمت اسلام به ايران را به روشني نشان ميدهد. در اينجا به اختصار چند نمونه مورد بررسي قرار ميگيرد:
اديان و ايران: همزمان با شروع دعوت اسلامي شاهد حضور جدي اديان و مذاهب مختلف در ايران ساساني ميباشيم که هر يک در ناحيهاي خاص در حال گسترش بودند. از جمله اين اديان يکي آيين مسيحيت بود که بعد از فشارهاي مختلف راه خود را در ايران باز کرد و آسيبپذير بودن مبادي اعتقادي زرتشتيان نيز بدان ياري ميرساند. اين دين در اواخر عهد ساساني چنان گسترش يافته بود که حتي وابستگان به دستگاه حکومت و برخي خاندانهاي اصيل زرتشتي نيز بدان گرويده بودند. اگر اسلام ايران را فتح نکرده بود مسيحيت در غرب ايران گسترش مييافت و آيين زرتشت به دست عيسويان از بين ميرفت.
غير از مسيحيت، اديان غير آسماني نيز حضوري جدي در ايران داشتند و از جمله اديان بودايي، مانوي و مزدکي را ميتوان نام برد که اولي از سمت شرق در حال گسترش بود. آيين بودا با حضور اسلام در ايران تاب مقاومت نياورد و به تدريج از صحنه ايران محو شد. آيين مانوي و مزدکي هر دو از داخل ايران برخاستند و براي مدتي بهسرعت در ايران گسترش يافتند. با وجود فشار و سختگيري و سرکوب، اين دو فرقه تا عصر اسلام، تا دو سه قرن به حيات خود ادامه دادند و در جريان نهضتهاي ضد اسلامي نقش زيادي داشتند. مسلماً اگر اسلام ظهور نميکرد اين دو آيين به واسطه خصوصياتي که داشتند و عللي که موجب پيدايش آنها شده بود دوباره مجال ظهور و بروز مييافتند.
حضور اسلام موجب شد تشتت افکار و عقايد مذهبي براي اولين بار به وحدت در عقيده تبديل شود. استاد مطهري در مورد نقش اسلام در حذف ساير اديان در ايران مينويسد: آن چيزي که به فعاليت بودايي در ايران خاتمه داد و مسيحيت را در اقليت ناچيزي قرار داد، و جلوي پيشروي بودايي به سمت غرب و پيشرفت مسيحيت به سمت شرق را گرفت که هنوز هم کشيشان و مستشرقان کشيشمسلک آه حسرت آن را ميکشند، اسلام بود.
منابع و مآخذ:
1- استانيلاس گويارد ، سازمانهاي تمدن امپراطوري اسلامي ، سيد فخرالدين طباطبائي بي جا، زرين نگارپويا ج اول ، 1379.
2- تاريخ آموزش و پرورش اسلام و ايران، علي محمد الماسي، تهران، نشر دانش امروز ، ج اول ، 1370.
3- اصول و پايه هاي تمدن اسلامي ، سيد محمد تقي مدرس ، محمد صادق پارسا ، تهران ، محبان الحسين ، ج اول ، 1379 .
4- دستاوردهاي تمدن اسلامي و نقش اسلامي آن در رنسانس، عبدالله ناصح علوان و مولود مصطفايي ، تهران ، احسان ، ج اول ، 1384.
5- تاريخ آموزش و پرورش اسلام و ايران
6- منابع فرهنگ اسلامي ، م .م شريف ، ترجمه سيد خليل خليليان ، دفتر نشر و فرهنگ اسلامي ، ج اول 1359.
7- دانش مسلمين، محمد رضا حکيمي، قم، دليل ها، ج يازدهم،1382.
8- دين و دولت در انديشه اسلامي ، محمد سروش ، قم ، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم ، ج اول ، 1378.
9- كارنامه اسلام ‘ عبدالحسين زرين کوب ، تهران ، امير کبير ، ج پنجم 1376.
10-سير حکم در اروپا ، محمد علي فروغي ، تهران ، هرمس ، ج اول ،1383
11-تاريخ تمدن اسلام ، جرجي زيدان ، علي جواهري کلام ، تهران ، اميرکبير ، ج دوم 1336.
12-تمدن اسلام و عرب ، گورستان ولوبون ، سيد هاشم حسيني ، تهران ، اسلاميه ، ج سوم ، 1358 .
13-تاريخ دانشگاههاي بزرگ اسلامي ، عبدالرحيم غنيمه - نورالله کسائي - يزدان - ج اول ، 1364.
14-فرهنگ اسلام در اروپا ، زيگريد هونکه ، مرتضي رهباني ، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، ج ششم 1383 .
15-مدارس نظاميه و تاثيرات علمي و اجتماعي آن ، نورالله کسائي ، تهران ، امير کبير ، ج سوم ، 1374.
16-خدمات متقابل اسلام و ايران ،مرتضي مطهري، تهران ، صدرا ، ج 28 ،1379.
17-نقش فرهنگ و تمدن اسلامي در شکل گيري رنسانس ، تابان ، ج اول ، 1378
18-ميراث اسلام، زير نظر سرتماس آرنولد و آلفردگيوم ، ترجمه مصطفي علم ، تهران ، کتابفروشي مهر ، بي تا.
19-تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي ، تهران ، انتشارات مجيد ، ج اول 1384.
منبع: سايت سازمان تبليغات اسلامي
/انتهاي پيام/