به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، از اوایل دههی پنجاه تعداد کسانی که پایبند به ارزشهای اسلامی مانند نماز، روزه و حجاب بودند رو به گسترش نهاد. در بین ارزشهای اسلامی حجاب معنای دیگری داشت. پس از اقدامات نابخردانهی رضاشاه در تحمیل بیحجابی به زنان مسلمان و واقعهی گوهرشاد، مسئله حجاب بزرگترین چالش بین روحانیت و رژیم پهلوی شد. از آن به بعد حجاب نه تنها به عنوان یک واجب شرعی و یک سنت اسلامی، بلکه به عنوان نمادی سیاسی- مذهبی بین روحانیت و رژیم محل نزاع و جدال قرار گرفت.
درگیری در مسجدگوهرشاد در زمان رضاشاه
شاه حجاب را سمبل عقب ماندگی و بیحجابی را لازمهی پیشرفت جامعه میدانست. شاه پوشیدن چادر را هنگام «راندن اتومبیل و کار کردن در اداره و یا در کسوت پزشک و وکیل دعاوی بسیار سخت» میدانست[۱]. او چنان از آینده و چادر نگران بود که میگفت: «چگونه میتوانیم در آینده جامعهای خشنود و خوشوقت بسازیم که در آن بچهها دارای مادرانی در کفن سیاه باشند.»[۲]
آیا انقلاب اسلامی زنان را مجبور به پوشیدن چادر کرد؟
این بینش شاه نسبت به چادر بود و به همین جهت رژیم از سال ۱۳۵۰ سعی کرد تا نسبت به حجاب در مدارس و دانشگاهها سختگیری بیشتری کند. این موضع رژیم با مخالفت جدی روحانیت روبه رو شد و رژیم موقتا عقبنشینی کرد؛[۳] اما فشارهای بعدی موجب شد تا رژیم در بیحجاب کردن دختران مدارس موفق شود. در این میان تنها مدارس ملی- اسلامی از دستورات رژیم پیروی نمیکردند، ولی چیزی نگذشت که وزیر آموزش و پرورش در سال ۱۳۵۲ طی بخشنامهای دستور داد که پوشیدن چادر برای دختران دبیرستان ممنوع است.
تبلیغ بی حجابی با حضور فرح در مدارس
آیت الله خوانساری از این تصمیم رژیم سخت عصبانی شد. عَلَم مراتب عصبانیت آیت الله را به شاه گزارش داد و شاه در پاسخ گفت: «ما این دستور را لغو نمیکنیم، حتی اگر منجر به تعطیل شدن مدارس شود. این اولین بار نیست که آخوندها از اصلاحات اجتماعی ما انتقاد کردهاند.» [۴] شاه مجددا به نخست وزیر دستور داد: «دانشآموزان دبیرستانهای به اصطلاح اسلامی اجازه ندارند در مدارس چادر به سر بکنند.» [۵] اما موج اسلامگرایی موجب شد تا خرداد ۱۳۵۵ شاه به هیات دولت ابلاغ کند: «مخالفتی با روسری سر کردن دختران در مدارس یا دانشگاهها ندارد اما چادر اصلا امکان ندارد.» [۶]
با همه تلاشهای رژیم، گرایش دختران و زنان به سوی حجاب در حال گسترش بود. عَلَم در اردیبهشت ۱۳۵۵ برای یک سخنرانی به دانشگاه شیراز رفت. در این سخنرانی به گفتهی او ۳۰۰۰ دانشجو گرد هم آمده بودند که «بیست، سینفرشان» چادری بودند. علم از «دیدن این همه دختر با چادر وحشت کرد» و موضوع را به اطلاع شاه رساندو افزود که «بعضی از این دختران از دست دادن با فرهنگ مهر، رئیس جدید دانشگاه خودداری کردهاند و مدعی بودند که اسلام هر نوع تماس جسمانی را با جنس مخالف خارج از چارچوب ازدواج ممنوع کرده است شاه ازا ین گزارش خیلی اوقاتش تلخ شد.» [۷] چیزی از این گزارش نگذشته بود که شاه و عَلَم در خرداد ۱۳۵۶ از جنوب شهر تهران دیدن کردند شاه «هزاران زن را چادر به سر دید» و از شدت عصبانیت گفت: «این آخوندهای لعنتی جرات ندارند اعتراف کنند اسلام و مارکسیسم در دو طیف مخالف هم قرار دارند.» [۸]
ساواک در اواخر سال ۱۳۵۶ گزارشی تهیه کرد که میتوان گرایش اسلامی مردم ایران را به خوبی درک کرد. طبق این گزارش:
«در سنوات اخیر موج جدیدی برای استفاده از چادر و مقنعه در خانوادهها به وجود آمده و مشاهده میگردد که گروهی از دختران خردسال و جوان از چادر و مقنعه استفاده میکنند و حتی دامنهی آن به سطح مراکز عالی آموزشی نیز کشانده شده؛ به نحوی که افزایش آن به نسبت سالهای قبل در اغلب مجامع و خیابانها محسوس است. به موازات این تغییرات ظاهری گرایشات مذهبی نیز فزونی گرفته و عدهای از خانوادهها سعی میکنند فرزندان خود را از ابتدا با روحیه و خصوصیات مذهبی پرورش دهند؛ لذا تشکیل جلسات و ترتیب برنامههای مذهبی عرصهی وسیعی پیدا کرده است.» [۹]
گرایش زنان ایران به حجاب در اواخر دورهی رژیم شاه از دید گزارش گران خارجی نیز دور نماند. به گزارش کدی در دههی ۱۹۷۰ (۱۳۵۰) در بین تعدادی از خانمهای دانشجو تمایلی در جهت بازگشت به چادر یا پوشیدن لباس به سبک جدید که عبارت بود که از یک روسری عریض که موها و پیشانی را میپوشاند و یک مانتوی بلند تا پایین زانوها با شلواری گشاد به رنگهای ساده به وجود آمد. [۱۰]
به اعتقاد کدی این پدیدهی کنایه آمیز به این جهت به وجود آمد که دانشجویان دختر پیوند فرهنگی خود را با اسلام مورد تاکید قرار دهند و بگویند سنتهای اسلامی از نظر سیاسی و اخلاقی بهتر از تبلیغات رژیم است. [۱۱] رویکرد دختران دانشجو به چادر علاوه بر بازگشت به خویشتن اسلامی، اعتراضی بود علیه غرب زدگی. به اعتقاد ژان لوروریه، روزنامه نگار فرانسوی، بسیاری ازدختران دانشجو و روشنفکر ایرانی را میدیدیم که برای مبارزه با غرب زدگی رژیم که تشویق میکرد، چادر به سر میکردند. [۱۲]
با گسترش حجاب رژیم شاه تلاش گستردهای را برای ممانعت از آن به عمل آورد. مسئولان کانون پرورش تصمیم گرفتند از ورود دخترانی با روسری به کتابخانههای کانون پرورش فکری جاوگیری به عمل آورند. [۱۳] شورای هماهنگی امور اجتماعی وابسته به نخست وزیری به ریاست عبدالمجید مجیدی، وزیر مشاور، در دهم آذر ۱۳۵۵ طرحی را ارائه دادند که به موجب آن رسانههای گروهی، رادیو، تلویزیون و مطبوعات موظف شدند با هماهنگی کامل با متون درسی برای دگرگونی باور داشتهای فعلی در زمینهی ارتباط چادر با معتقدات اختلاقی و مذهبی اقدام نمایند. با تصویب ۱۶ ماده راههای مبارزه با چادر را مشخص کردند. ممنوعیت چادر برای دانشآموزان و دانشجویان، ممنوعیت بانوان کارمند از استفادهی چادر، محرومیت زنان چادری از موقعیت و مقام، ممنوعیت ورود زنان چادری به ادارات، ممنوعیت از سوار شدن بر هواپیما، ممنوعیت ورود به شرکتهای تعاونی ، منع استفاده از خدمات سازمان اجتماعی و ورود به کتابخانهها و محرومیت از شرکت در هر گونه مجامع عمومی، جز برنامههای مبارزه با چادر بود.
در این جلسه چون پیشبینی شد که اجرای سریع این دستورالعمل ممکن است وسیلهای برای عوامل تحریک کننده باشد و همچنین احتمالا مراجع تقلید نیز عکسالعمل نشان دهند بنابراین گذاشته شد که این طرح مرحله به مرحله به صورت تدریجی اجرا شود. [۱۴]
همهی تلاشهای رژیم بینتیجه ماند و هر روز بر تعداد زنان چادری و محجبه افزوده میشد و اوج گیری قدرت نیروهای مذهبی را بیشتر به نمایش میگذاشت. با آغاز حرکت مذهبی مردم از ۱۹ دی، گرایش زنان به سوی حجاب بیشتر میشد حتی سپاهیان دانش دختر به طرز بیسابقهای از روسری و چادر استفاده کرده و نسبت به آن تعصب خاصی نشان میدادند. [۱۵] طبق گزارشهای ساواک در بهمن ۱۳۵۶ گرایش دختران نسبت به حجاب بیشتر میشد به عنوان نمونه دانشآموزان دختر دبیرستانهای فرحناز و راهنمایی تحصیلی پروین اعتصامی شهرستان میناب به علت سخنرانیهای شیخ سعید قاسمی، شیخ علی کریمی و اسدالله دستوران در مورد حجاب و تشکیل جلسات دینی اکثر دختران مدارس فوق تحت تاثیر واقع و به همین خاطر چادر به سر کرده و در سر کلاسهای درس از روسری استفاده مینمایند. [۱۶]
با حلول سال ۱۳۵۷ گرایش به حجاب چنان شدت گرفت که ساواک آن را روزانه احساس میکرد. در یکی از گزارشهای ساواک آمده است: اخیر مشاهده شده که مدت چند روز است که اکثر محصلین دختر مدارس سوسنگرد با چادرهای سیاه و مقنعه به مدرسه میروند و روز به روز هم به تعداد این قبیل افراد اضافه میشود. [۱۷]
اولین آثار حجاب در کنکور سراسری خرداد ۱۳۵۷ آشکار شد روزنامهها یکی از ویژگیهای کنکور آن سال را افزایش محسوس دختران چادری در مقایسه با سالهای گذشته اعلام کردند. [۱۸]
با نزدیک شدن به پیروزی انقلاب اسلامی هر روز حجاب گسترش پیدا میکرد تا جایی که زنان و دختران با حجاب که روزی در شهرهای بزرگ مثل تهران در اقلیت بودند به اکثریت قابل ملاحظهای تبدیل شدند. حضور سیصد هزار زن و دختر باحجاب در راهپیمایی تاسوعا و عاشورا تعجب نیروهای نظامی را برانگیخت. حضور زنان محجبه در تظاهرات چنان چشمگیر شده بود که نویسندگان نتوانستند این پدیده را نادیده بگیرند. مینو صمیمی یکی از وابستگان دربار پهلوی در خاطرات خود تاکید میکند که مسئلهی چادر نقش بسیار مهمی در روند انقلاب ایفا کرد. وی در توصیف گرایش فراگیر زنان محجبهی تظاهر کننده به چادر مینویسند:
در میانشان زنانی از هر صنف و طبقه وجود داشت دانشجو، خانهدار، کارمند، متخصص و حتی زنان طبقهی متوسط تحصیل کرده در کشورهای غربی و حضور یکپارچه این زنان علاوه بر این که نمایشی تحسین برانگیز از جرات و شهامت و ارادهی زنان ایرانی بود، نشان دهندهی جنبههای مذهبی انقلاب ایران نیز به حساب میآمد[۱۹]تغییر نگرش زنان به حجاب و تغییر گرایش ارزشی آنها به شاه و درباریان فهماند که تلاش چند سالهی آنها بیهوده بوده و نتوانستهاند فرهنگ غربی را به جای سنتهای اسلامی نهادینه کنند.
[۱] محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ص ۲۳۴.
[۲] همان
[۳] علی دواني، نهضت روحانیون ایران، ج ۵، ص ۲۷۹
[۴] اسدالله علم، پیشین، ص ۵۰۶
[۵] همان، ص ۵۰۸
[۶] همان، ص ۵۶۸
[۷] همان، ص ۷۷۲
[۸] همان، ص ۸۶۹
[۹] آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، بولتن نوبهای ساواک در مورد روحانیون و گروههای افراطی مذهبی از تاریخ ۲۳/۶/۳۶ [۱۳۵۶] تا ۲۳/۱۲/۳۶ [۱۳۵۶]، شماره ی ۹۵۳۵
[۱۰] نیکی آرکدی، ریشههای انقلاب ایران، ص ۴۰۲
[۱۱] همان، ص ۴۲۱
[۱۲] ژان لوروریه، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۸، ص ۱۰۱
[۱۳] احمدعلی مسعود انصاری، پس از سقوط ، ص ۱۴۳
[۱۴] فصل نامهی ۱۵ خرداد، شمارهی ۲۰، زمستان ۱۳۷۴، صص ۶۴-۶۷
[۱۵] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب دوم، ص ۱۲۹
[۱۶] همان، ص ۲۷۳
[۱۷] همان، کتاب پنجم، ص ۴۷
[۱۸] کیهان ۲۰/۳/۱۳۵۷
[۱۹] مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان ، موسسه اطلاعات، تهران ، ۱۳۷۰، صص ۲۲۲-۲۲۱.
منبع: مشرق