به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، حسین شمسیان طی یادداشتی در کیهان نوشت؛ بعضی تیمهای فوتبال برای تهییج تماشاگران در مسابقات افرادی را استخدام میکنند تا در طول مسابقه با بوق و طبل و کف زدن، هیاهو کنند و با ایجاد جو روانی به تیم خود کمک کنند. این افراد که به «بوقچی» معروفند حتی گاهی که تیم شکست بدی میخورد، باز هم وظیفه دارند سروصدا کنند و نگذارند تماشاگران اعتراض کنند، حتی گاهی برای تغییر جو میدان، به بازیکنان تیم مقابل ناسزا میگویند! و بالاتر از آن بعضی وقتها فرمان آشوب در ورزشگاه را هم صادر میکنند! این رفتار از دنیای فوتبال به دنیای سیاست هم سرایت کرده است و سیاسیون هم با استخدام چنین افرادی میکوشند فضای جامعه را مدام هیجانی کنند! کار به آنجا رسیده که سخنرانان، سخنان خود را با کف زدن حضار تنظیم کنند و حتی اگر سخنی از رفراندوم در یک همایش اقتصادی گفته شود، بوقچیها کار خود را به خوبی انجام دهند! اما چرا و به چه دلیل وجود این هیاهوکنندگان- که از سطح بوقچیهای محفلی معروف به سایت و روزنامه و... توسعه یافتهاند- ضروری است؟ و چه عایدی برای استخدامکنندگان آنها دارد؟
واقعیت این است که در فضای آرام، مجال اندیشیدن برای مردم فراهم است و آنها میتوانند به درستی همه چیز را تبیین کنند، اما در شور و هیاهو کسی یادش از گذشته نمیآید و وعدهها و قولهای پیشین به طاق نسیان زده میشود، به خصوص وقتی در یک کار سازماندهی شده، چند فحش هم به تیم حریف و داور و زمین و زمان داده شود دیگر چنان گرد و غبار به پا میشود که هیچ چیز دیده نمیشود! و البته قیمت و نتیجه این کارها نه برای بوقچیها و نه برای استخدامکنندگانشان مهم نیست!
قابل انکار نیست که مهمترین و اصلیترین وعدههای دولت یازدهم، بهبود سریع اوضاع معیشتی و فضای کسب و کار و در یک کلام ساماندهی اقتصادی بود، آن هم در اوضاعی که جناب دکتر روحانی در مناظرههای انتخاباتی، رسما اعلام میکرد۷۰ درصد مشکلات کشور، نه به دلیل تحریمها، بلکه به دلیل سوء مدیریت اجرایی است.
پیروزی در انتخابات فضا را از شعار و انتقاد به میدان عمل تغییر داد و ناچار باید برای پاسخگویی به آن شعارها و مطالبات به حقی که در پی آن شعارها در مردم ایجاد شده بود اقدامی عملی میشد. اما چنین شد؟
شاید هرگونه ارزیابی از سوی نگارنده یا هر تحلیلگر دیگری بلافاصله و بر اساس سنت معمول بوقچیهای استخدامی، با انگ ضدیت و مخالفت با دولت نواخته شود! اما واقعیت امروز فضای کسب و کار و بیبرنامگی دولت در عرصه اقتصاد به گونهای است که حتی صدای بسیاری از افراد و رسانههای نزدیک دولت را هم بلند کرده است. به این نمونهها توجه کنید:
۱- حدود بیست روز قبل محمد عطریانفر، عضو مرکزیت حزب کارگزاران سازندگی، به روزنامه آرمان گفته بود: «امنیت معیشتی و امنیت خاطر مردم در زمینه اقتصادی، نکته مهمی است. به صرف اینکه دولت اعلام کند تورم را کنترل کردهایم یا رشد اقتصادی افزایش پیدا کرده است، امنیت خاطر مردم فراهم نمیشود. مردم باید اقدامات عملی دولت در جهت بهبود وضعیت معیشتی خود را به صورت عینی و ملموس مشاهده و درک کنند. متاسفانه دولت آقای روحانی هنوز نتوانسته در عمل این باور را در بین مردم به وجود آورد». این سخنان مربوط به همان روزهایی است که دولتیها مدام از رشد ۴، ۵ درصدی اقتصادی و کاهش تورم به ۱۶ درصد سخن میگفتند!
۲- پنج روز قبلتر از این سخنان، دکتر راغفر در نوشتاری که در روزنامه شرق منتشر شد، بر بیبرنامگی دولت در عرصه اقتصاد تاکید کرده و نوشته بود: «بیبرنامگی دولت و تمرکز تمام برنامههای آن بر روی مذاکرات، موجب بالا رفتن تورم و فشار اقتصادی بر مردم شده است... میتوان گفت دولت با تکیه بیش از اندازه به روشن شدن نتایج مذاکرات هستهای، تمام راههای کنترل تورم را رها کرده و حتی علیه برنامههای خود گام برمیدارد. اصولا برای کنترل تورم دو راه وجود دارد؛ یکی کنترل نرخ ارز در دامنهای خاص از نوسانات و سیاستگذاری بر اساس آن یا نگاه داشتن تورم در نقطهای خاص و تعیین سیاستهای پولی و ارزی در راستای آن.
به نظر میرسد دولت تمام اینها را رها کرده و با تکرار سیاستهای نادرست گذشته، عملا جامعه را در مارپیچ تورمی قرار داده است.
مارپیچی که نتیجهای نخواهد داشت جز فقر و اختلاف طبقاتی بیشتر.»! این سخنان همان روزها با واکنشهای تندی مواجه شد و سعی و تلاش از سوی بوقچیها این بود که آنها- و سخنان مشابه- را معادل سیاهنمایی علیه دولت قلمداد کنند!
۳- اما وقتی در آخرین روزهای دی ماه، دولت «همایش اقتصاد ایرانی» را برگزار کرد، و در آن رئیسجمهور محترم به جای فکر و اندیشه اقتصادی، از رفراندوم سخن گفت، معلوم شد که بیبرنامگی اقتصادی دولت تا چه حد است! دکتر مومنی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی پس از آن جلسه با انتقاد از برگزاری چنین همایشی گفته بود: «دولتی با آن همه شعار تبلیغاتی، در نیمه دوره مسئولیت خود، همایش اقتصادی برگزار میکند. به اعتقاد من برگزاری چنین کنفرانسی بدین معناست که دولت برنامهای برای اقتصاد کشور ندارد و این را به رسمیت شناخته و اعلام کرده است و در حالیکه این همه دانشگاه و مرکز پژوهشی وجود دارد، خود نهاد ریاست جمهوری تصدی برگزاری این همایش را برعهده میگیرد... وقتی به اسامی ارائهدهندگان مقالات نگاه میکنیم، میبینیم که همه از طیف و گروه خاصی هستند. ماجرا این است که از این طریق آبی برای اقتصاد ایران گرم نمیشود... نمیتوان به مردم گفت شرایط خطیر است اما در رفتار دولت ردی از این خطیر بودن مشاهده نشود. اگر اقلام منابع و مصارف دولت را نگاه کنیم میبینیم دولتی که به مردم سخت میگیرد آن هم با این رویهها، نان را در ماههای پایانی سال ۳۰ درصد گران میکند... وقتی به مصارف بودجه عمومی در سال ۹۴ نگاه میکنیم به نسبت پیشبینی عملکرد سال ۹۳، مصارف دولت ۳۳/۷ افزایش یافته است! اسم این بودجه را هم گذاشتهاند بودجه انقباضی!»
اینها و موارد متعدد مشابه تنها نمونههایی از ابراز نگرانی اساتید و صاحبنظران نسبت به عملکرد و در اصل بیعملی دولت در حوزه اقتصادی است. اما ممکن است باز هم عدهای به این حرفها به روشهای مختلف خرده بگیرند! پس به نمونه عینی دیگری باید اشاره کرد تا جای تردیدی باقی نماند.
۴- آبان ۹۲ و در روزهایی که هنوز تب تبلیغات انتخاباتی تن دولت را رها نکرده بود، رشد بورس ۱۱۳ درصد اعلام شد و رئیسجمهور محترم و دولتیان و رسانهها به طرق گوناگون مردم را به سرمایهگذاری در بورس دعوت کردند. مردم به این دعوت رئیسجمهور اعتماد کردند و سرمایه قابل توجهی در بورس جمع شد. اما اندکی بعد طوفان سقوط بورس آغاز شد به گونهای که سرمایه سهامداران طی ۶ ماه نیمی از ارزش خود را از دست داد و مردمی که نصف سرمایهشان را از دست داده بودند مستاصل و حیران منتظر اقدام و دخالت دولت ماندند اما هیچ نتیجهای حاصل نشد و پس از آنکه بر اساس برخی آمارها ۱۶۵ هزار میلیارد تومان سرمایه مردم از بین رفت دولت به تعیین سقف برای فروش سهام دست زد! راهکار بیسابقهای که در هیچ یک از بورسهای جهان سابقه نداشت و ظاهرا دلیل وضع آن، جلوگیری از گسترش معاملات و فروش سهام متوسط سهامداران و سقوط بیشتر بورس بود! این رفتار و موارد مشابه آن، یعنی رها کردن مردم و چشم بستن بر روی مشکلات آنها یعنی از دست رفتن سرمایههای مادی و معنوی و اجتماعی در نهایت بیعملی و بیبرنامگی!
اما در این بین بوقچیهای دولتی چه میکنند؟! آنها وظیفه دارند در هر شرایطی جو درست کنند و هیاهو کنند تا مردم متوجه نشوند چه اتفاقی رخ داده و در حال رخ دادن است! چه کوتاهیهایی شده و چه هشدارهایی نادیده گرفته شده و در اثر نادیده گرفتن آنها چه بر سر مردم میآید؟! و اینگونه است که آنها که خود آلوده به انواع و اقسام مفاسد اقتصادی و سیاسی هستند، ناگهان مدافع مبارزه با فساد میشوند! روزنامههایی که به اقرار صریح مفسدان اقتصادی مبالغ کلان از آنها پول گرفته بودند، ترازوی عدالت بدست میگیرند تا به واسطه حکم قانونی دادگاه- که کیهان از سالها قبل مطالبه آن را داشت- هم گذشتگان را سراسر لجنمال کنند و هم اربابان و خود را تطهیر و پاکیزه! آنها میکوشند فراموش شود نماینده و سخنگوی چه کسانی هستند و چه جریانی پشت این هیاهو است اما مردم فراموش نمیکنند! فراموش نمیکنند که سکانداران غارت بیتالمال در ماجرای کرسنت که سرمایه ملت را به یک چهاردهم قیمت واقعی و به مدت ۲۰ سال فروختند چه کسانی بودند و حتی حاضر نیستند بابت زیان دستکم ۳۵ میلیارد دلاری آن از مردم عذرخواهی کنند! فراموش کنند که در ماجرای پترو پارس و در آغاز دهه هشتاد ۸ میلیارد دلار رانت در اختیار عوامل یک حزب معروف قرار گرفت! فراموش نمیکنند که بابک زنجانی از رانندگی چه کسی به کجا رسید و چه کسی بود که مدال ملی به او اهداء کرد! و آنگونه که این روزها مطرح است به چه کسی در انتخابات ریاستجمهوری ۵ میلیارد کمک بلاعوض! تقدیم کرده است! و فراموش نمیکنند که یک مدیر دولتی با سرمایهای به مراتب بیشتر از هزار میلیارد تومان عضویت و در هیئتمدیره دهها بنگاه سکان اقتصادی مهمی را در دولت دارد و... طبیعی است که در چنین شرایطی نمیتوان از آنان توقع اقتصاد مقاومتی داشت. بوقچیها باید هم گذشته را بپوشانند چون قوه قضائیه در وقت خود به پرونده تخلفات آنها و کسانی که شرکای خارجیشان سالهاست در زندانند رسیدگی نکرد و آنها امروز طلبکار نظام شدهاند و با جرات به کارشان ادامه میدهند و به بوقچیهایشان فرمان میدهند هیاهو کنند و نگذارند تا مثلا؛ رانت ۶۵۰ میلیون یورویی (۳ هزار میلیارد تومانی) به نورچشمیها دیده شود!
بوقچیها به کارشان مشغولند! به طبل میکوبند، در شیپور دروغ و لجنپراکنی میدمند، خطاها و پلشتیها را میپوشانند... اما هم خدا میبیند و هم مردم میفهمند، صدای حقیقت همیشه از صدای بوقچیها بلندتر است.