به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، ما هم سیاسی شدیم رفت!
داشتم زندگی خودم رو می کردم، هر چند وقت یکبار خودم رو تو یک آش یا هر غذای دیگه ای که دم دست بود می انداختم! هیچ وقت فکر نمی کردم روزی پای منو هم به سیاست باز کنن!
از همینجا هم اعلام می کنم بنده یک ماده غذایی هستم وهرگونه سواستفاده از نام بنده برای پیشبرد اهداف سیاسی پیگیری غذایی دارد! پیگیری غذایی به این معنی که عمرا از این به بعد خودم رو بندازم توی آش کسی که بقیه مسئولین رو – مخصوصا اون دسته از مسئولین که بهداشتی تر هستند- رو به من تشبیه کنه!
در سال 94 آرزو دارم علاوه بر هر آشی، خودم رو توی هر سوپی هم بندازم تا چشم بعضی ها درآد!
(از دفتر خاطرات یک نخود)
***
به این میگن شایسته سالاری!
بعد از سال ها بالاخره تونستم به حق و حقوقم برسم! بالاخره منهم دیده شدم! به این میگن شایسته سالاری، به این میگن تدبیر و امید! در این سال ها همیشه به خاطر کوچیک و ریز بودنم مسخره این و اون می شدم، حالا همه می دونن اینکه میگن «فلفل نبین چه ریزه، بشین درشت هاش رو سوا کن!» الکی نیست!
سال 94 می تونه سال خوبی برای من باشه، این روزها تصمیم گرفتم باشگاه بدن سازی برم و کمی «درشت»تر بشم! بین خودمون باشه، از برخی از محصولاتی که شبکه های ماهواره ای تبلیغ می کردن هم برای بزرگ شدن خریداری کردم، امیدوارم تاثیر داشته باشه!
(از دفتر خاطرات یک ریزگرد)
***
من کلیدم، شاه کلید که نیستم!
بابا خسته شدم! من کلیدم، شاه کلید که نیستم! هر قفلی می بینین ما رو داخلش می کنین! می بینین نمی چرخه، اما هی می چرخونین! زوری نیست که! ترسم از اینه که یک روز توی یکی از این قفل ها بشکنم و شما بمونین بدون کلید!
اگه از همون روز اول می دونستم قراره این همه قفل رو باز کنم، اصلا قبول نمی کردم بیام باهاتون همکاری داشتم باشم؛ باور کنین همه دندونام شکسته! هیچ می دونین کاشت هر دندون چقدر هزینه داره؟!
امیدوارم سال 94 مسئولین از روی من چند تا کلید دیگه هم بزنن، تا اگه یک روز توی یکی از قفل ها کمرم شکست، بازماندگانم بتونن راهم رو ادامه بدن!
(از دفتر خاطرات یک کلید)
***
همه بچرخن اما نچرخونن!
ما قرار بود خودمون بچرخیم، اقتصاد هم بچرخه! نه اینکه به هر سازی ما رو بچرخونن و اقتصاد هم ...؛ اصلا مگه من مسئول چرخیدن اقتصادم؟
آرزو دارم در سال 94؛ هم من، هم اقتصاد، هم فرهنگ، هم تمام چرخ فلک های دنیا، اینقدر بچرخن (البته نچرخونن!) که آخرش سرگیجه بگیرن!
(از دفتر خاطرات یک سانتریفیوژ)
***
بمیرم از دست همه تون راحت شم!
من این روزها دچار «بحران هویت» شدم، نمی دونم آخرش تاثیر گذار هستم یا نیستم! اگه هستم، چرا قبلا می گفتن نیستی و حرف از کاغذپاره می زدن، اگه هستم پس چرا این روزها اینقدر اصرار دارن که نیست و نابود بشم! امسال اصلا سال خوبی برام نبود، این روزها دارم قرص افسردگی می خورم.
تنها چیزی که باعث میشه احساس مفید بودن بکنم اینه که هر چند وقت یکبار مسئولین اسمم رو میارن و کم کاری های خودشون رو می اندازن گردن من! اینطوری فکر می کنم لااقل به یک دردی می خورم! یکی نیست بگه «من اگه نباشم کی مثل همیشه من اگه نباشم کی واسه همیشه تورو میپرسته؟ کی برات میمیره؟» ... ببخشید؛ یک لحظه قاطی کردم، حواس درست و حسابی ندارم ... من اگه نباشم، از این به بعد می خواین تقصیرها رو گردن کی بندازین؟!
امیدوارم سال بعد بمیرم از دست همه تون راحت شم!
(از دفتر خاطرات تحریم)
***
قیافه ام رو شطرنجی کنین!
قیافه ام رو شطرنجی کنین! نمی تونم توی رو شماها نگاه کنم. رفیق ناباب باعث شد به این روز بیفتم، اگه ورزش می کردم و اینطور پیر و فرتوت نمی شدم، می تونستم پا به پای تورم بدوم و جلو بیام! اما امسال هم چند قدمی ازش عقب ترم!
من که نمی تونم بیشتر از این بالا بیام، فقط آرزو دارم این تورم هم یک بلایی سرش بیاد و لااقل اون بیشتر از این ازم دور نشه!
(از دفتر خاطرات حقوق کارگران)
***
با شیب ملایم بزن! دردش کمتر باشه!
این «نخود» قبلا توی آشپزخونه ها بود و این روزها سیاسی شده! ما هم با خودمون گفتیم چی کم از نخود داریم، وارد دنیای اقتصاد شدیم! نمی دونستیم دنیای اقتصاد اینقدر عجیب و غریبه!
راستش منم مثل «تحریم» حال و روز خوبی ندارم و دچار بحران هویت شدم. قبلا که توی دنیای فیزیک و درمانگاه ها بودم، یک معنای دیگه ای داشتم، اما حالا فکر می کنم موجود جدیدی شدم که خودم، خودم رو نمی شناسم! این نه منم!
قبلا هر کی می خواست آمپول بزنه می گفت: «با شیب ملایم بزن! دردش کمتر باشه!» اما این روزها می ترسن بگن با شیب ملایم بزن، فکر می کنن دردش بیشتر میشه!
آرزو دارم در سال بعد اجازه بدن دوباره از اقتصاد خارج بشم و به همون فیزیک و نهایتا درمانگاه ها برگردم.
(از دفتر خاطرات شیب ملایم)
***
کی هستم و چی هستم؟
روزنامه «کیهان» در مورد من نوشت: «کلاه گشاد آمریکایی ها»، روزنامه «آرمان امروز» هم در مورد من نوشت: «منطق محکم ظربف»
خیلی دنیای عجیبیه! با اینکه یکی دو روزی نیست به دنیا اومدم، اما هنوز خودم نمی دونم کی هستم و چی هستم! انگار بقیه هم در سال93 کمی تا قسمتی دچار این بحران هویت شده بودند!
امیدوارم سال 94؛ لااقل بفهمم خوبم، بدم، خاکستری ام! چی ام؟!
(از دفتر خاطرات تعلیق 10ساله)
***
هاچ تونست، منم می تونم!
انگار امسال سال خوبی برای بعضی ها نبوده، اما من به قول عادل خان، به ضرس قاطع می گم امسال بهترین سال زندگی ام بود. اینقدر ریزگرد و آلودگی هوا بود که دیگه بعضی ها به من گیر ندادن!
آرزو دارم سال 94 بالاخره بفهمم مادر و پدرم کی هستن و کی منو بوجود میاره و می فرسته اینطرف و اونطرف! هاچ تونست، منم می تونم!
(از دفتر خاطرات پارازیت)
منبع: شفاف