به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، دو هفته ای است که مجموعه ی خانه ی سبز از شبکه ی دو سیما در حال پخش است. مجموعه ای که در سال ۷۵ هر چهارشنبه شب از شبکه ی دو سیما پخش می شد. می توان به ضرس قاطع گفت که در آن ایام، خانواده ای نبود که خانه ی سبز را ندیده باشد. مجموعه ای خانوادگی، که می توانست اکثر مردم با نگاه های مختلف و با شرایط اجتماعی و اقتصادی مختلف را به خود جذب کند. آن سال ها، یعنی حوالی سال ۷۵ را می توان دوره ی طلایی مجموعه های ماندگار نامید! دوره ای که در آن شبکه ی دو سیما، پیش از خانه ی سبز، به ترتیب مجموعه ی «پدر سالار» و «همسران» را به خود دیده بود. دوره ای که با حضور محمدرضا جعفری جلوه، دوران طلایی شبکه ی دو نیز محسوب می شد. خانه ی سبز قطعا مخاطبین کم تری از پدر سالار داشت، اما مقصود از ذکر این مثال ها، مقایسه ی مجموعه های پرمخاطب سیما یا به طور خاص شبکه ی دو نیست، بلکه این ها مثال هایی بود تا ما باورمان شود که آن روزها، چقدر برایمان عادی بود که مجموعه ای در حد پدر سالار، خانه ی سبز، همسران و برخی مجموعه های دیگر، خیابان ها را خلوت کنند. این مجموعه های خیابان خلوت کن، مدت هاست که تکرار نشده اند. مدت هاست که مخاطب دلش لک زده برای مجموعه ای که بتواند او را وادار کند که هر طور شده، پخش اولش را از دست ندهد و هر از چند گاهی، تکرارش را هم تماشا کند.
آن وقت ها که دسترسی به تلویزیون مثل امروز آسان نبود، آن روزها که نمی شد روی گوشی همراه هوشمند، تمامی شبکه های را با اینترنت 3G تماشا کرد، آن روزها که با کامپیوتر و در هر زمان و هر مکان نمی شد تمامی شبکه ها را به طور بی سیم دریافت کرد، آن طور مردم ولع داشتند برای تماشای مجموعه هایی از این دست. آن روزها هم ماهواره بود، تهاجم فرهنگی هم بود اما علی رغم دسترسی مشکل مردم به تلویزیون، همه رغبت بیشتری داشتند برای تماشای مجموعه های سیما. نشان به آن نشان که در همین ایام پخش خانه ی سبز، بسیاری از مردم، پیر و جوان زن و مرد، ساعت ۲۲، به مدت ۴۰ دقیقه شبکه ی دو را تماشا می کنند.
جوان امروز و كودك ديروز می گوید «یادش به خیر... بچه که بودیم عجب سریالایی داشت!» میان سال امروز و جوان ديروز می گوید: «چه قدر آدم اینارو نگاه می کنه یاد خودش می افته و اگرم نیفته ولی جالبه... دوست داره ببینه...» و پدربزرگ و مادربزرگ امروز و پدر و مادر ديروز می گویند: «عه... داریوش اسدزاده! حمیده خیرآبادی! چه زن و شوهر خوب و مهربونی بودن این دو تا! آدم می شینه نگاه می کنه دلش براي مامان باباي مرحوش تنگ می شه!»
ولی این ها اصلا معنای خوبی نمی دهند؛ این که مردم هنوز حسرت مجموعه های ۲۰ سال پیش را می خورند، نشان از فقر تولیداتی دارد که از جنس مجموعه های ملهم از زندگی خانواده های ایرانی بود. نشان از این می دهد که مردم هنوز هم اگر مجموعه ای جذاب را ببینند که بتوانند با شخصیت های آن هم ذات پنداری کنند و روایتی از خود یا شبیه خود را در آن بیابند، قطعا عطای ماهواره را لا اقل برای آن ساعات به لقایش می بخشند. اين كه هنوز مردم اگر دو باره و سه باره و چند باره، مجموعه ي روزي و روزگاري را با حوصله تماشا مي كنند اصلا پيامي مثبت ندارد.
این ها همه زنگ خطر است برای مدیران فرهنگی و سینمایی و سیمایی ما؛ مدیرانی که اگر سینما و سیما را می شناختند، می توانستند به کارگردان ها و نویسندگان سفارش دهند که فلان سوژه را با بهمان رویکرد در قالب یک مجموعه بساز. اصلا حرف این نیست که مجموعه های سفارشی روی آنتن سیما برود، بحث این است که اولا فضای صدا و سیما ماهیتا هیچ تضادی با سفارش ندارد و ثانیا مجموعه سازان هم کاملا استقبال می کنند اگر یک مدیر فرهنگی، بداند که چه می خواهد و با توقعی معقول و مشخص، به سراغ فیلم ساز برود و از او مجموعه ای با سوژه و رویکرد خاص مطالبه کند.
خیلی قابل تشخیص نیست که در دهه ی هفتاد، چقدر مدیر سفارش می داده و چه اندازه خود سازندگان مجموعه ها، با الهام از خلاقیت و ذائقه سنجی درست و دقیقشان، این چنین دوست داشتنی تولیداتشان را روانه ی خانه های مردم می کرده اند، خیلی هم محل بحث نیست؛ چون بر کسی پوشیده نیست که در صدا و سیما، فضایی رسما تعاملی و دو سویه بین هنرمندان و سینماگران و مدیران شبکه ها حاکم است، اما دغدغه ی نگارنده این است که به هر ترتیب، آیا حق مخاطب نیست که مجموعه هایی حتی نه بهتر، بلکه لا اقل در حد مجموعه های دو دهه ی پیش را ببیند؟ مجموعه های که در عین حال کم خرجی، دوست داشتنی و جذاب بودند. آیا مردم آن زمان ساده پسند بودند؟ پس چرا وقتی مجددا همان مجموعه پخش می شود، مردم با حلاوت آن ها را به تماشا می نشینند؟
با این تفاسیر، به نظر می رسد که استدلال نخ نما شده ی «آقا ذائفه ی مردم عوض شده! مردم الان حریم سلطان دوست دارن! مردم، مردم دو دهه پیش نیستن که!»، خیلی معقول نمی تواند باشد. این که ذائقه ی مردم عوض شده، شکی در آن نیست؛ ولی ذائقه ی بصری مردم، محصول مدیریت و عملکرد مدیرانی است که خوراک تصویری برای مردم تهیه کرده اند و رفته رفته ما را به عنوان مخاطب، از خانه ی سبز، به سمت ساختمان پزشکان رهنمون ساخته اند. این ها را نمی توان صرف تغییر ذائفه تعبیر کرد چون پاسخ این تحلیل نابخردانه، برای بار هزارم، این خواهد بود که اگر چنین است، پس چرا مردم هنوز هم حتی تیتراژ خانه ی سبز یا پدرسالار را که می شنوند، گوش هایشان تیز می شود و سرشان می چرخد به سمت منبع صوت؟! پس تفسیر درست تر این است که مردم تن داده اند به خوراک فعلی سیما، ولی دلتنگ آن مجموعه هایی است که نه برای فقرا بود و نه برای ثروتمندان، نه برای شبه روشنفکران ساخته شده بود و نه برای سنتی ها، بلکه طوری دراماتیزه شده بود که هر ایرانی ای بتواند با آن هم ذات پنداری کند و از دیدنش لذت ببرد.
این که شبکه ی خانه ی سبز از شبکه ی دو، کوچه ی اقاقیا از شبکه ی نمایش، پدر سالار از تماشای سابق و نمایش فعلی و خلاصه هر کدام از مجموعه های دهه ی هفتاد و اوایل هشتاد از شبکه های مختلف پخش شوند، اصلا برای مخاطب ناخوشایند نیست، ولی باید برای مدیران ناخوشایند باشد! مدیران کی می خواهند بفهمند که اگر «در دیزی باز است»، ولی حیاء مدیران مربوطه کجا رفته که همت کافی و وافی نمی ورزند جهت تولید مجموعه هایی که هم واقعا فرزند امروزشان هستند و هم حقیقتا حرف دل اکثریت مردم را مطرح کرده باشند؟
البته با نگاهي به نحوي توليد همان سازندگاني كه آثاري هم چون همسران و خانه ي سبز را تهيه مي كردند مانند بيژن بيرنگ، به اين نتيجه مي رسيم كه ذائقه سنجي آن ها نيز تنزل پيدا كرده و نتيجتا در مسير كاهش كيفيت مجموعه هاي همه پسند، بيرنگ از خانه ي سبز و همسران رسيده است به عشق تعطيل نيست كه نه اصالت ندارد و بكر نيست، نه پيامي در حد مجموعه هاي قديمي دارد، نه حتي جذابيت و سرگرمي صرف در حد مجموعه هاي مشابه فعلي و نيز نمونه اي ضعيف و نامربوط از مجموعه ي خارجي دوستان (friends) است.
حرف آخر: بد نبود که حداقل اگر هم بنا بود به سراغ خاطره انگیزها (نویستالژی ها)ی مردم می رویم، به سبک کلاه قرمزی نوروزی ايرج طهماسب باشد که هم از آن شخصیت ها وام گرفته شده باشد و هم آن شخصیت های قدیمی، با موقعیت هایی جدید و به روز با مردم مواجه شوند. این گونه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر حفظ و نهایت بهره برداری از خاطره انگیزها (نوستالژی ها)ی مخاطب، از مخاطب جوان که توقع شنیدن حرف های نو را دارد هم عقب نمی ماند.
منبع: شفاف