به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، «این را دلیل عدالت نظام بدانند که امتیازی برای هیچکس قائل نیست و خدا میداند که شخصاً برای خود ذرهای مصونیت و حق و امتیاز قائل نیستم. اگر تخلفی از من هم سر بزند مهیای مؤاخذهام» (صحیفه امام، جلد ۲۱ ص۲۸۲).
داستان محاکمه مهدی هاشمی و محکومیت اولیه وی اگر به عنوان یک عنصر مستقل به رسمیت شناخته میشد، از ضریب سیاسی- رسانهای کمتری برخوردار بود اما پیوند نسبی وی با یکی از مؤثرترین شخصیتهای انقلاب اسلامی باعث شد تا تحلیلهای متفاوت و متعارضی در عرصه عمومی و بینالمللی طرح شود. برخی که در کج زاویه جریانات نشستهاند و علقه عاطفی به آیتالله هاشمی دارند، این حکم را کاملاً سیاسی و در راستای برخورد با پدر دانسته و محتوای پرونده را فرع ماجرا میدانند.
طبیعتاً این نگاه ظلم به نظام جمهوری اسلامی و قوهقضائیه است چرا که بازی نظام با آبروی یکی از عناصر محوری خود چه نفع و عایداتی میتواند داشته باشد؟ و اصولاً این محکومیت چه تأثیری بر صلاحیتهای سیاسی و حکومتی آیتالله هاشمی میگذارد؟ قطعاً هیچ تأثیری نخواهد داشت. دسته دوم کسانی هستند که هاشمی پدر را در وقوع جرائم فرزند بیتأثیر نمیدانند یعنی عدم کنترل، تذکر یا انتصاب در پستهایی را که جوهره و صلاحیت برتری میطلبیده است، به حساب پدر میگذارند و یا جلوگیری پدر از رسیدگی به پرونده را عامل قطوری پرونده و گسترش جرم و تخلفات بعدی میدانند. این دسته چه از روی تلخی و چه از روی کینه آسیب دیدن پدر را متوجه خود وی میکنند و اینگونه خود را توجیه مینمایند.
دسته سومی هستند که توقع دارند نظام با جرائم یا تخلفات مهدی هاشمی با تساهل برخورد نماید. زحمات پدر برای نظام و انقلاب را حجت برای این تساهل و تسامح میدانند و اعمال اغماض را نوعی قدردانی و سپاسگزاری از زحمات آیتالله هاشمی برای نظام میدانند. اما جمله صدر این نوشتار از حضرت امام این حق و امتیاز را به مسئولان نظام نمیدهد و آن را آسیب و لطمه به حیثیت نظام جمهوری اسلامی میدانند.
دسته چهارمی هستند که برخورد نظام با منسوبین و عناصر محوری خود را دلیل عدالت نظام و موجب تقویت اعتماد عمومی به اجرای عدالت و رفع تبعیض میدانند. دسته پنجمی هستند که زمینه تخلفات مهدی هاشمی را به خاطر حضور پدر در قدرت میدانند و اصولاً اگر چنین وابستگی و انتسابی وجود نداشت اصلاً جرمی به وقوع نمیپیوست، بنابراین اصل وقوع جرم را به هویت و جایگاه سیاسی ارجاع میدهند. بنابراین وقوع جرم را در «حوزه قدرت» قلمداد میکنند و دسترسیها یا رانتهای احتمالی را از دسترسیهای حوزه قدرت میدانند، بنابراین شدت عمل بیشتری در مواجهه با آن را درخواست مینمایند تا زمینه کنترل و پیشگیری برای دیگر اصحاب قدرت به وجود آید. اما حقیقت ماجرا را باید طور دیگری دید تا شأن آیتالله هاشمی در سطح منازعات جناحی افول نکند. میتوان گفت آنقدر تقوا در مدیران عالی قضایی وجود دارد که پیوند بین سیاست و حقوق برقرار ننمایند و دوگانههای احمدینژاد – رحیمی و آیتالله هاشمی – مهدی هاشمی را مدنظر قرار ندهند.
اما نکته مهمی که کمتر مورد توجه تحلیلگران قرار میگیرد، آوردههای این پرونده و این نتیجه برای آیتالله هاشمی است. اگر آیتالله هاشمی را جزء لاینفک نظام جمهوری اسلامی بدانیم – که باید بدانیم – این حکم بازی برد – برد برای هاشمی و نظام است.
وقتی دلایل آن را با عینک تودههای مردم نگاه کنیم قابلیت فهم و درک بیشتری خواهد داشت، اگر محکومیت مهدی هاشمی قطعی و اجرا شود افکار عمومی آن را دلیل عدالت نظام میدانند که در صدر این نوشته از قول امام راحل بدان اشاره شد. یعنی وقتی مردم مشاهده میکنند که یکی از استوانههای نظام با سینه فراخ و روی گشاده به استقبال عدالت میرود، خوشحال میشوند و افتخار میکنند که چنین شخصیتهایی در نظام وجود دارند که در اجرای عدالت «ذرهای حق و مصونیت» برای خود قائل نیستند و این عدم تبعیض هم جایگاه اجتماعی حضرت آیتالله را ارتقا میدهد و هم به عمقبخشی به جایگاه مردمی نظام جمهوری اسلامی منجر خواهد شد. اگر احیاناً مهدی هاشمی تبرئه شود یا تخفیف مجازات دریافت کند، باز به نفع هاشمی است، یعنی مردم میپذیرند که فرزند یکی از استوانههای انقلاب و ایضاً خانواده وی از سلامت برخوردارند و هاشمی اجازه داد تا این سلامت به اثبات برسد. بنابراین هر دو روی سکه این پرونده نوعی پیروزی برای آیتالله هاشمی است.
اگر هاشمی را از دریچه نظام ببینند این باور به وجود میآید که بین ارکان نظام و مردم عادی در اجرای عدالت تفاوتی نیست؛ لذا نتیجه آن هم برد برای نظام است و هم برای هاشمی است. و اگر از زاویه شخصی و خانوادگی نگاه شود باز هم مردم انتساب به نظام و قدرت را دلیل بر تبرئه و تبعیض نمیدانند و باز هم برد آن با هاشمی است. نمونههای تاریخی نیز وجود دارد که مسئله آن تلختر از پرونده مهدی هاشمی است اما نه تنها آن پروندهها موجب تقلیل جایگاه اجتماعی – سیاسی پدران نشد، بلکه ارتقای محبوبیت پدران را نیز به همراه داشت. سرنوشت فرزندان آیتالله جنتی و محمدی گیلانی و... نه تنها موجب کوچک شدن پدران نشد که حقانیت آنان را در اعتقاد حقیقی به انقلاب اسلامی ارتقا داد.
این الگو و این سرمایه اجتماعی اکنون به عنوان یک آزمایش سرمایه سوز یا سرمایهساز در مقابل چشمان آیتالله هاشمی است.
منبع: جوان