به گزارش گروه سایر رسانهها «خبرگزاری دانشجو» طی هفته گذشته خبری مبنی بر نمایش فیلم سینمایی «محمد رسول الله (ص)»در افتتاحیه جشنواره مونترال کانادا در رسانه های کشور منتشر شد؛ این رویداد سینمایی که بعد از جشنواره هایی چون تورنتو و ونکوور از جمله جشنواره های قدیمی این کشور و به نوعی در آمریکای شمالی است، به واسطه دوستی دیرینه دبیر آن با برخی مسئولان سابق امور بین الملل سینمای کشورمان، همواره تاکنون ارتباط گسترده ای با برخی سینماگران ایرانی در نمایش و یا تقدیر از آثارشان داشته که انتخاب جعفر پناهی، سمیرا مخملباف، رخشان بنی اعتماد و عباس کیارستمی در ادوار مختلف به عنوان رئیس هیأت داوران این جشنواره از آن جمله است.
سید ناصر هاشم زاده که در طول سالیان متمادی به عنوان فیلمنامه نویس و یا مشاور در نگارش آثار مجید مجیدی همچون رنگ خدا، بید مجنون، آواز گنجشک ها و... با وی همراه بوده است، همزمان با انتشار این خبر، طی یادداشتی اختصاصی که در اختیار سینماپرس قرار داد به بیان دیدگاههای خود در خصوص این فیلم پرداخت.
متن بادداشت هاشم زاده به شرح ذیل است:
۱. مدتی پیش فیلم را دیدم؛ مشتاقانه دیدم. انتظار لذت بخشی بود. سینمای ایران همت کرده و با کمک عوامل خارجی فیلمی ساخته درباره بزرگترین شخصیت جهان؛ فیلمی که روایت کودکی حضرت رسول (ص) است. اما در کودکی رسول (ص) چه مشخصه هایی وجود داشته که عوامل سازنده فیلم را بر آن داشته تا به این مقطع از زندگی وی بپردازند؛ برای من مهم بود تا ببینم چه حوادثی گلچین شده است و به همین دلیل نشستم و دیدم.
۲. فیلم با محاصره بنی هاشم در شعب ابی طالب شروع می شود. اگر چه این مقطع فصل درخشان و ممتازی در زندگی حضرت رسول (ص) است اما انتخاب و ارتباط آن با تولد و کودکی ایشان نه در فیلم مشخص است و نه خارج از قاب فیلم، که چرا این مقطع برگزیده شده است. شاید مشابهت محاصره اقتصادی با قضیه شعب ابی طالب تنها گزینه مد نظر در ذهن نویسندگان و کارگردان بوده باشد!؟
آغاز و پایان فیلم به موضوع شعب ابی طالب پرداخته است و ماجرای محاصره. ماجرایی که اهمیت آن در زندگی پیامبر بسیار زیاد است، اما این اهمیت به هیچ وجه در فیلم جا نمی افتد و این حوادث در کل فیلم از تصویری منطقی و قابل قبول برخوردار نیست. صحنه از بین رفتن عهد نامه و خورده شدن آن توسط موریانه ها خوب ساخته شده و به یاد ماندنی است ولی باید گفت که هیچ شگفتی ایجاد نمی کند، چرا که بیننده هیچ سابقه ای از عهدنامه (در دنیای فیلم) ندارد و عظمت خبری را که ابوطالب مطرح می کند بیننده از آن ناآگاهست و به ویژه غیر مسلمان چیزی از آن در نمی یابد؛ هر چند که نویسنده و کارگردان و افرادی که تمام ماجرا را می دانند شاید جایگاه ویژه ای برای این حادثه در اثر قائل باشند.
حتی ماجرای ابرهه و حمله به مکه نیز ابتر است. نه سابقه ای که چرا ابرهه می خواهد به مکه حمله کند؟ و نه عبرتی که بعد از حادثه تاثیر این معجزه الهی در مردم مکه که شاهد ماجرا بوده اند، چه بوده است؟ سازندگان خواسته اند خود معجزه را بازسازی کنند و کاری به علل و تاثیرات آن نداشته اند. دیگر معجزاتی که نشان داده می شود از همین جنس است. کمی تامل می توانست فیلم را به ساحتی بالاتر ارتقا دهد.
۳. یک اشتباه موجب می شود تا توفیق کمتری عاید سازندگان فیلم شود و آن این است که فیلم ساز بخواهد با صحنه های اعجاز و پر عظمت بیننده را مجاب کند که شگفت زده شود. در حالی که قرار است شخصیت رسول (ص) (در کودکی) ما را شگفت زده کند و به تحسین وا دارد.
چرا که صحنه های عظیم و خارق العاده به وفور در فیلم های هالیوودی دیده می شود و همه به آن عادت کرده اند و دیگر نه کسی را متعجب می کند و نه به تحسین وا می دارد؛ چون همه می دانند که با سخت افزار ها و نرم افزار های جدید دیجیتالی در دنیای تکنولوژی چه کارها که می توان انجام داد.
۴. نام رسول اکرم (ص) مصطفای حق، کافیست که دلها را تکان دهد و صلوات را بر زبان اهل ایمان جاری سازد. این فیلم از حرمت نام پیامبر بهره می برد و این برای من چندان خوشایند نیست مگر آن که می توانست با طرح شخصیت کودکی نبی(ص) خود نیز حرمتی در خور پیدا کند. گرچه نسبت یافتن به آن وجود مقدس هم خود مرتبتی است...
۵. زبان تصویری فیلم نه به خاص توجه دارد و نه به عام. نوع شیفتگی عوام زده است. نشان دادن آمنه و نوع نور پردازی به روی وی یاد آور کلیشه هایی است که در سینمای غرب درباره مریم مقدس و برخی زنان قدیسی چون «برنادت» و ... دیده ایم. نوزادان نمایش داده شده در فیلم از جمله نوزادی حضرت رسول (ص) هیچ نسبتی با آب و هوای گرم و سوزان جزیره العرب ندارند و بیشتر شبیه نوزادان طبقات مرفه در شهرهای خوش آب و هوا هستند. پوست دوره کودکی و نوجوانی آن عزیز هم گویی از آفتاب سوزان شبه جزیره بهره ای نبرده و ...
این موضوع در مورد اکثر مردان و زنان بازیگر نیز صدق می کند. فراوانی پرتقال و سیب سرخ و سفید و گل سرخ محمدی همه و همه در ایجاد تصاویر زیباست اما به فضاسازی متناسب با جغرافیای فیلم نه تنها کمک نمی کند بلکه به آن آسیب نیز می زند.
۶. صحنه نجات و شفای حلیمه به دست کودکانه محمد (ص) و زدودن ابزار و آلات جادو و طلسم و خرافه صحنه خوبی است اما بی سرانجام. کسانی که آن معجزه را از کودکی می بینند در برابر او چگونه عمل می کنند؟ از آن پس راجع به او چه می گویند؟ فیلم به هیچ وجه خود را درگیر این مسائل نمی سازد و ساده انگارانه در صحنه ای دیگر همان وضع را به رخ می کشد، اما این بار حالت احتضار آمنه است که محمد (ص) کودک، نظاره گر است و برای شفای مادر کاری نمی کند... شاید و به حتم مشیت الهی چنین اقتضا می کرده است که آنجا حلیمه را با معجزه نجات دهد و اینجا مادر را از مرگ نرهاند. اما تماشاگر دو صحنه را به مقایسه می گذارد به ویژه تماشاگری که نسبت به مشیت الهی اطلاعی ندارد و مقتضیات بروز معجزه را نمی داند. خوب است یکی از صحنه ها حذف گردد تا چنین مقایسه ای صورت نپذیرد یا ...
۷. پدر حضرت رسول (ص) در زمان کودکی پیامبر در حیات نبوده است و وی تحت الطاف الهی تربیت می شده و فیلم اگرچه سعی دارد به این مطلب توجه کند ولی دچار غفلت شده است... مسلم خیال پردازی و کمک گرفتن از داستانهای حاشیه ای و شاد برای یک کودک، گاه لازمه پرداخت های معنوی است اما باید عوارض و لوازم آن را در نظر گرفت.
۸. مرد یهودی که همه جا در پی یافتن محمد (ص) است تا او را ترور کند، و در نهایت با دیدن معجزه ای (صحنه ماهی ها) تسلیم می شود و گویی ایمان می آورد، نقش نخ تسبیحی دارد تا داستانهای بریده بریده فیلم را به نحوی به هم متصل کند، اما توفیقی کم رنگ به دست آمده است و داستان زندگی پیامبر در فضای کینه ورزانه کوچکی محصور شده است، گرچه این کینه ها به نحوی واقعی و در گستره ای عظیم در تاریخ به وقوع پیوسته است.
۹. همه چیز به فیلم نامه بر می گردد. به ویژه به نگاهی که در فیلمنامه نسبت به کودکی حضرت اتخاذ شده است. کودکی نازپرورده در خانواده ای اشرافی که نه رنج بی پدری و نه رنج بی مادری را برای لحظه ای هم احساس نمی کند و ما هم به عنوان تماشاگر یتیم بودن او را که وجه اصلی «تعلیم و تربیت الهی» است، حس نمی کنیم. او همیشه همان است که سازندگان فیلم تصور کرده اند ظریف، سفید، آرام و بی دغدغه... و صاحب یک قدرت ماورائی. پخش کننده نان و خرما در بین نیازمندان و نه خاری به پایش می رود و نه خاکی بر چهره اش می نشیند... آنچه که در سوره الضحی از قول خداوند آمده است، به هیچ وجه در فیلم جایی ندارد : الم یجدک یتیما...
کودک یتیم باید یتیم بودنش به چشم بیاید؛ که مخفی مانده است. و همین موجب شده تا روایت وارونه شود و هدایت الهی تبدیل به انجام امور خارق العاده گردد و حفظ و حراست خداوند از این کودک یتیم که خود معجزه ای بزرگ است تبدیل به حفظ و حراست های این و آن گردد که گاه بی وجه است. گرچه می دانیم که خداوند با اسباب و علل امور را پیش می برد اما در تربیت و حفظ حضرت رسول (ص) غیر از اسباب و علل خداوند را هم باید دید.
اگر خداوند فراموش شود، باید علل و اسباب مادی بزرگ جلوه کند بسیار بزرگ تر از آنچه که هست. و محمد رسول (ص) تربیت یافته اشرافیت مکه قلمداد گردد، در حالی که این حقیقت ندارد. اشرافیت بنی هاشم، شریف بودن در نسب و اخلاق است که فرزندان ابراهیم و اسماعیل محسوب می شوند و نه اشرافیت مال و منال، که گاه صاحب مالی بودند و گاه نبودند. رنج های رسول (ص) مغفول مانده است.
۱۰. با همه این نقائص باید، به سازندگان خسته نباشید گفت. که خواسته اند در امر «رفعنا لک ذکرک» مشارکتی داشته باشند و حاصل کارشان قدمی باشد برای تقرب. به نظر من فیلم قابل اصلاح است؛ نه با کم کردن صرف و تقلیل زمان نمایش؛ که شاید آسیب جدی تر شود. اصلاح این مقوله صرفا کمی نیست اگر فرصتی دست داد به آن نکات اشاره خواهم کرد.
منبع: سینما پرس