به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو» درست سی و چهار سال قبل در سی و یکم خردادماه ۱۳۶۰ جاده حد فاصل دهلاویه به سوسنگرد شاید ثبت یک وصال بود. وصال عارفی مجاهد به معبود.
ترکش خمپارههایی که درست پشت سر مصطفی را نشانه رفته بودند هم گویی برای حضور در این لحظه وصال ثانیه شماری می کردند. چمران نه به انتها که درست در همین جاده به اولین نقطه عروج رسید و اینگونه نامش بیش از سه دهه در فهرست بلند قهرمانان ایران و در جایگاهی بی بدیل به ثبت رسید.
با این همه اما امروز از چمران چه میدانیم؟ وقتی برگههای تقویم به روز سی و یکم خردادماه هر سال میرسد، جز یادآوری سالروز شهادت یک فرمانده چه در ذهنمان جان میگیرد؟
اساسا امروز چگونه می توانیم کلیشه های مرسوم از عارف، مجاهد، سیاست مدار، چریک، دیپلمات و... را طوری کنار هم تراز کنیم که بر یک نفر منطبق شود؟ چمران که بود و چگونه این صفات به ظاهر متناقض را زیر سایه نام بلند خود هضم کرد؟
قهرمانی اسیر روایتها
انسانهای بسیاری هستند که با قرارگرفتن در شرایطی خاص به اوج یا حضیض میرسند و به کلام ساده این شرایط و مختصات محیط است که سرنوشتشان را رقم میزند. در مقابل اما در طول تاریخ اندک بوده و هستند آنها که خود محور تحولاتاند و بعضاً حتی شرایط جغرافیایی و تاریخی منطقهای خاص به نامشان گره خورده و میخورد.
شهید مصطفی چمران یکی از معدود چهرههای تاریخ معاصر است که نه فقط در ایران که در مختصاتی جهانی چنین حضور و تأثیری را به ثبت رساندهاست.
دانشمندی نابغه که از تحصیلات و تجربیات، نردبانی برای نیل به آرمانهایش میسازد و هیچ گاه زرق و برق پلکان او را از مجاهدت آرمانگرایانهاش غافل نمیکند. حضور در میان دانشجویان مسلمان امریکا، حضور در مصر، تعلیم نیروی نظامی و سامان دهی شرایط زندگی برای کودکان بیسرپرست در لبنان و سرانجام حماسهآفرینی در روزهای پرتلاطم سرزمین مادری از مهمترین سرفصلهای زندگی پر فرازونشیب این چریک عارف محسوب میشود.
در گذر بیش از سه دهه از شهادت، «چمران» هنوز محبوب است و مهجور! آشنایی غریب و شخصیتی انگار رمزی و ناشناخته بر تارک تاریخ معاصر کشور که گویی همه او را میشناسند و در عین حال هیچ کس، واقعاً هیچ کس هنوز هم نمیتواند مدعی شناختش شود. با این وجود اما در چند سال اخیر هنرمندان و نویسندگان صاحب نامی برای روایت این بزرگمرد دورخیز کرده اند.
یاد و نام این رزمنده عاشق در یکی دو سال اخیر بیش از گذشته در فضای تولیدات فرهنگی و هنری به گوش رسید و از میان موج نیتهای بسیار، معدودی عملیاتی شد و حاصلی را به بار آورد. فیلم سینمایی «چ»، فیمنامه «مرد رویاها» و انیمیشن «مصطفی» از این دست آثار هستند. در این گزارش و همزمان با سالروز شهادت این شهید مظلوم مقایسه ای کوتاه و تطبیقی بر این سه روایت خواهیم داشت؛
روایت اول: دیپلمات تقدیرگرا
یکی از معروف ترین روایت ها از شهید چمران که اتفاقا در دو سه روز گذشته شاهد بازپخش آن از شبکه های سیما بودیم، آخرین ساخته سینمایی ابراهیم حاتمی کیا است. فیلمی که فارغ از مباحث فنی و سینمایی از منظر روایت تاریخی با واکنش ها و بازتاب های متفاوتی مواجه شد.
با این همه اما یکی از هوشمندانهترین رویکردهای راوی «چ» انتخاب مقطع زمانی محدود از زندگی پرفرازونشیب کاراکتر اصلی روایت است. زندگی شهید چمران در یک نگاه کلی چنان چند پرده و پیچیده است که پرداخت و جامع و مانع به آن در یک بستر روایی واحد بسیار دشوار و دور دسترس مینماید به همین جهت میتوان دورخیز اولیه حاتمیکیا برای پرداختن به شهید چمران در بازه زمانی ۷۲ ساعت حضور تأثیرگذارش در غائله پاوه را مهمترین برگ برنده او برای فاصله گرفتن از سوءتفاهمات احتمالی دانست.
نقطه شروع روایت فیلم سینمایی «چ» پرواز هلیکوپتر حامل نمایندگان ارتش و دولت به منطقه پاوه در روزهای اوج محاصره است. پروازی که مصطفی چمران به نمایندگی دولت و تیمسار فلاحی به نمایندگی ارتش در آن حضور دارند و راوی «چ» با بهرهگیری از ظرفیت روایی همین «نمایندگی» دو کاراکتر را اندکی از «شخصیت» دور در نظر گرفته و تا حدودی تبدیل به «نماد» میکند. تا جایی که در بخشی از فیلم تیمسار فلاحی صراحتا میگوید: «عجالتا ارتش منم!»
اینگونه نقش و جایگاه فلاحی در روایت مشخص میشود اما چمران نماد چیست؟ بیراه نیست اگر بگوییم جدیترین مسئله و دشواری پیش روی حاتمیکیا برای به سرانجام رساندن روایتش پاسخ به همین سوال بودهاست. چمرانی که حاتمیکیا حتی در نامگذاری روایتش هم مصرانه یادآوری میکند که تنها قرار است به یک حرف از پنج حرف اصلی نامش پرداخته شود و پرداختن به زوایای دیگر شخصیتش فرصت و بستری متفاوت میطلبد. چمرانی که پرچمدار صلح و مذاکره است.
«چریک کت و شلواری» اولین پارادوکسی است که درباره چمران حاتمیکیا به ذهن دیگر مبارزان غائله پاوه خطور میکند. محصوران پاوه چشم امید به حضور و درایت این ناجی خط شکنی بستهاند تا شاید سرانجام جنگ متفاوت رقم بخورد اما او برای «صلح» آمدهاست. برای چمران حاتمیکیا «مذاکره» مقدم بر «مبارزه» است و به همین دلیل راوی اصراری برای ورود به لایههای مبارز و مسلک چریکی او ندارد.
کاراکتر شهید وصالی در فیلم جایی می گوید: «دکتر! من شما رو بیشتر چمران بازرگان دیدم تا چمران خمینی(ره)!» و این دوگانه نه فقط یک دیالوگ که به نوعی محور همان دکترین نمادینی است که حاتمیکیا به دنبال آن بوده و تا حدودی هم در انتقال آن به ذهن مخاطب موفق عمل میکند؛ چه آنجا که این دیالوگ را بر زبان اصغر وصالی جاری میکند و چه زمانی که دکتر عنایتی را در مقام دوست دیروز و دشمن امروز در برابر دکتر چمران قرار میدهد تا از او بپرسد: «من و تو بهشت آمریکا رو رها کردیم آمدیم اینجا که چی؟»
روایت حاتمیکیا بر محور همین دوگانههای به ظاهر متضاد شکل گرفته و از آنجا که اصراری برای پاسخ ندارد، برای پایانبندی روایتش قهرمانی دیگر رو میکند و با پیام تاریخی حضرت امام(ره) و پایان حصر پاوه نقطه پایان بر روایتش میگذارد و میگذرد؛ شاید به این امید که دیگرانی با تمرکز بر دیگر حروف «چمران» تکملههایی بر روایت «چ» بیافزایند.
روایت دوم: آرمانخواه عاشق
کتاب یا همان فیلمنامه بلند «مرد رویاها» به قلم سیدمهدی شجاعی دیگر روایت داستانی منتشر شده در سال های اخیر از شهید چمران است.
فارغ از فصلبندی ۱۳ قسمتی فیلمنامه «مرد رویاها»، روایت شجاعی از شهید چمران را میتوان به دو بخش کلی تقسیم کرد؛ بخش نخست که به زندگی شخصی و اعتقادات فردی او میپردازد و بخش دیگر که مبارزات چریکی و حضور او در میدانهای جنگ را در بر میگیرد.
حضور در خارج از کشور وجه مشترک این دو بخش است و از این منظر میتوان گفت راوی «مرد رویاها» آگاهانه برشی از زندگی قهرمانش را برای روایت انتخاب کرده که عنصر انتخاب گری و استقلال به واسطه دوری از موطن و خانواده نقشی بسیار پررنگ در آن پیدا کرده و بستری دراماتیک برای بروز ابعاد پنهان شخصیت قهرمان را فراهم آوردهاست.
«ایمان استوار، همت بلند، تلاش خستگیناپذیر، خودسازی کمنظیر، جمع صفات متفاوت و به ظاهر متضاد، تلفیق عرفان و مبارزه، جمع بین روح عاشقانه و روحیه سلحشوری و شاید پررنگتر از همه اینها، قانع نبودن به کار خوب و عمل صالح و تلاش برای یافتن و شناختن بهترین گزینه و انتخاب درستترین کار ممکن و تحمل همه سختیها و هزینهها در این مسیر...» اینها مختصات ویژهای است که سید مهدی شجاعی آنها را بهعنوان دلایل اصلی گرایشش به سمت روایت زندگی شهید چمران برمیشمرد.
شجاعی برای رسیدن به بستر روایی مطلوب خود از فرمول پرکاربرد پل زدن میان حال و گذشته بهره بردهاست تا هم به نوعی حدیث نفس خود در مواجهه با زندگی پر فرازونشیب قهرمانش را ضمیمه روایت کند و در عین حال مفاهیم مهمتر مدنظر خود را با استفاده از این قالب در برخی فرازهای داستان مورد تأکید قرار دهد.
اینگونه شخصیت «نویسنده» وارد داستان میشود تا با حضور در دفتر بنیاد شهید چمران و از میان مستندات گردآوری شده در این مرکز به برداشتی مستند از شخصیت برسد و طبیعی است که در این میان پروندهای با عنوان «ازدواج در امریکا» زودتر نظرش را جلب میکند.
راوی پس از این مقدمه سراغ آشنایی مصطفی و پروانه میرود و با تمهیداتی عاشقانه و در عین حال عارفانه به حساسترین جنبه شخصیتی شهید چمران یعنی اعتقاداتش در زندگی خصوصی میپردازد. شجاعی اما در این بستر توقف نمیکند و پس از همان فرازهای ابتدایی روایت بلافاصله سراغ فعالیتهای سیاسی دکتر چمران در امریکا در راستای تضعیف رژیم شاهنشاهی میرود.
ضرباهنگ روایت در این فرازها و نیز ورود برخی شخصیتهای تاریخی معاصر جذابیتهای این بخش را دوچندان میکند. اما این هم گویی دغدغه اصلی سیدمهدی شجاعی نیست. چرا که پس از هفت قسمت راوی با سفر مصطفی چمران به مصر شرایط ویژه و مقدمات ورود این قهرمان فراملی را به میدان مبارزات لبنان فراهم میآورد.
گویی راوی در این فرازها ناخودآگاه به دنبال پاسخ به ابهامی است که دکتر عنایتی در فیلم «چ» آن را خطاب به چمران طرح کردهاست: «من و تو بهشت آمریکا رو رها کردیم آمدیم اینجا که چی؟» قسمتهای پایانی روایت سیدمهدی شجاعی به ویژه در فرازهایی که به همراهی دکتر چمران و امام موسی صدر در مناطقی همچون نبعه در لبنان میپردازد آنقدر گیرا و تأثیرگذار است که میتوان از تاروپود آن فهمید که چمران چرا از بهشت امریکا روانه میدان مبارزه شدهاست.
البته روایت «مرد رویاها» در لبنان متوقف میماند و از آنجا که خط سیر آن به ایران نمیرسد نمیتوان تطبیقی میان روایت «چ» و «مرد رویاها» از منظر غائله پاوه پیدا سامان داد. دور از ذهن نیست که روایت سیدمهدی شجاعی در آینده ادامهای هم داشته باشد.
روایت سوم: نابغه خانواده دوست
این روایت به نسبت دو روایت قبل کمتر فرصت دیده شدن و قضاوت داشته اما در عین حال نمی توان بکر بودن و متفاوت بودن نگاه راوی آن به شهید چمران را نادیده گذاشت.
اشاره شد که بخشهایی از روایت «مرد رویاها» را میتوان پاسخی مبسوط به یکی از ابهامات طرح شده درباره شخصیت دکتر چمران در فیلم «چ» دانست. با چنین رویکردی مستند-انیمیشن «مصطفی» به کارگردانی سیدرضا میرکریمی را هم میتوان صورتی بسط یافته از همان فلاشبکهای چند دقیقهای «چ» دانست؛ فلاشبکهایی که در علقههای شخصی و زندگی خصوصی چمران ریشه دارد و طبیعتا در روایت ۷۲ ساعته «چ» مجالی برای پرداخت به آن نبودهاست.
از همین منظر اتومبیلی که در دقایق ابتدایی روایت سیدرضا میرکریمی مصطفی به همراه پروانه و سه فرزندش در آن حضور دارد یادآور همان اتومبیل نارنجی رنگ «چ» و فیلم خانوادگی این جمع در روزهای شادمانی است. این فراز آغاز البته نسبتی با روایت «مرد رویاها» هم دارد و گویی جایی آغاز میشود که در قسمت هشتم آن فیلمنامه، پروانه صراحتا از خستگیهایش با مصطفی میگوید و برای نخستینبار حرف از بازگشت به امریکا را به میان میآورد.
این خستگی و وداع نخستین فراز از روایت «مصطفی» است. در قیاس با دو راوی دیگر، سیدرضا میرکریمی اگرچه از نظر زمان روایت، فرصتی کوتاهتر برای رسیدن به نقطه مطلوب در اختیار داشته اما ساختار نسبتاً بدیع مستندسازی با بهرهگیری از ظرفیتهای مدیوم انیمیشن، فرصت بلندپروازیهای ویژهای را در اختیار او قرار داده است.
روایت میرکریمی از زندگی چمران مبتنیبر روایت اول شخص است. روایتی که انتخاب پرویز پرستویی برای بیان آن از زبان مصطفی چمران، یکی از مهمترین برگ برندههای انیمیشن «مصطفی» است.
در این روایت میرکریمی بنابر اذعان خود به دلیل زمان اندکی که در اختیار داشته بیشتر سراغ زوایای کمتر پرداخته شده از زندگی و دغدغههای فکری چمران رفته و از این منظر است که فرازهای مربوط به رابطه وی با خانواده و به ویژه فرزندانش و یا تأثیرپذری فکری این شهید از شخصیتهایی همچون دکتر شریعتی رنگ و بویی ویژه در روایت «مصطفی» پیدا کردهاست.
در مجموع اما روایت اول شخص و نیز آرامش راوی در بیان محاکات ذهنی قهرمان روایت، سبب شده «مصطفی» در قیاس با دو روایت مورد اشاره در این گزارش تأثیرگذاری ویژهتری بر مخاطبان کمتر آشنا با شخصیت شهید چمران داشته باشد و برای ارتباط با قهرمان روایت و همراه شدن با او کمتر نیازی به شناخت قبلی و سابقه ذهنی باشد که این اصلاً امتیاز کمی نیست.
تویی که هنوز نشناختیم
آنچه در این گزارش مختصر مورد بازخوانی قرار گرفت تلاش هنرمندانه سه راوی برای روایت یک قهرمان است؛ قهرمانی که همانظور که در آغاز به آن اشاره شد در مواردی شانه به اسطوره ها می زند و داستان سرایی پیرامون آنچه بود و آنچه می اندیشید اصلاً ساده نیست.
مواجهه با روایت های امروزین از شهید چمران تنها فرصتی است برای مخاطب که چند گام به فضای فکری و ذهنی این مجاهد عارف نزدیک شود و شاید مقدمه ای باشد تا در دیدار بی واسطه با او بتواند جرعه ای از اندیشه ها و دغدغه های آرمانی او را دریابد.
شهید چمران به مانند بسیاری دیگر از قهرمانان اسطوره ای انقلاب و دفاع مقدس همچنان ناشناخته مانده است و ما هنوز در ابتدای راه روایتیم.
منبع: مهر