ولادیمیر پوتین به لحاظ سیاسی کاملاً نمونه یک فرد احیاء شده است. وقتی چهار سال پیش معترضان در خیابان های مسکو جمع شدند و به بازگشت وی به ریاست جمهوری اعتراض می کردند و بسیاری در غرب از پایان وی سخن گفتند، با این حال 3 دسامبر پوتین بار دیگر سخنرانی سالانه اش به عنوان رئیس جمهور را انجام داد و به طرز فوق العاده ای هم محبوب است.
حتی امروز، تحلیلگران غربی اغلب می گویند آینده را می بینند و آینده مربوط به پوتین نیست. اما بررسی صورت گرفته توسط مرکز مستقل روسی لوادا شواهد کمی از اعتراضات مردمی را نشان می دهد. برعکس کرملین، یکی از سه نهادی است که روس ها به آن اعتماد زیادی دارند (ارتش 64 درصد و کلیسا و دیگر سازمان های مذهبی 53 درصد) 80 درصد مردم گفته اند که «اعتماد کامل» به پوتین دارند.
چگونه می توان این مسئله را درک کرد؟ جریان اصلی رسانه های غربی محبوبیت پوتین را نتیجه «شستشوی مغزی» تلویزیون دولتی روسیه می دانند. اما چنین دیدگاه یک طرفه ای ممکن است رابطه میان قدرت و افکار عمومی را نشان ندهد. قابل ذکر است که تنها 34 درصد از روس ها به رسانه ها اعتماد دارند.
تئوری «شستشوی مغزی» همچنین یکی از مهمترین ویژگی های روسیه معاصر را نادیده گرفته است: برای اولین بار پس از فروپاشی شوروی در سال 1991، سیاست های دولت بازتاب دهنده تمایلات و نظرات اکثریت محافظه کار روس ها به جای غرب گرایان یا نئولیبرال ها (یا مارکسیست ها) روسیه است.
مرکز لوادا از سال 1996 از روس ها درباره این که از روسای جمهورشان چه می خواهند، بررسی انجام می دهد. انتظارات آنها تغییر کمی داشته است. در سال 2012 (حتی قبل از به وجود آمدن بحران اوکراین) چهار اولویت مهم روس ها این گونه بوده است: بازگشت جایگاه «قدرت بزرگ» روسیه (57 درصد در مقابل 54 درصد در سال 1996)، قانون و نظم (52 درصد در مقابل 58 درصد)، توزیع عادلانه ثروت ملی (49 درصد در مقابل 37 درصد) و افزایش نقش دولت در اقتصاد (37 درصد تغییری نکرده است).
چنین تمایلاتی بازتاب دهنده ادامه نوستالژی سیستم شوروی و نارضایتی از مسیر غرب گرایی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است. در سال 2012 تنها یک اقلیت (16 درصد در مقابل 13 درصد در سال 1996) معتقد بودند که روسیه باید اصلاحات لیبرال دوره یلستین را ادامه دهد.
امروز 70 درصد از روس ها می گویند به کشورشان افتخار می کنند، این میزان یک دهه پیش کمتر از نصف بود. به ویژه از سال 2014، 68 درصد از روس ها معتقدند که کشورشان جایگاه قدرت بزرگ بودن را مجدداً به دست آورده است. حمایت قاطع از «خرید کالای روسی» وقتی به مواد غذایی (91 درصد) می رسد، اجماع بر جایگزینی واردات (پاسخ خودخواسته به تحریم های غرب) به عنوان کمکی دیرهنگام به صنعت روسیه و به ویژه کشاورزان است.
البته انطباق سیاست های دولت با افکار عمومی روسیه را تبدیل به دموکراسی نمی کند. اما چنین نظرسنجی هایی در غرب به عنوان نشانه ای از دموکراسی عمل می کند، چرا در روسیه این گونه نباشد؟
ایگور اوکونف، معاون موسسه روابط بین الملل مسکو معتقد است که در سیاست خارجی و اقتصادی، دولت های روسیه پس از فروپاشی شوروی، هیچ وقت همانند امروز نزدیک به دیدگاه های اکثریت نبوده اند. وی می گوید: «از لحاظ تاریخی دولت های روسیه به جز گورباچف و یلستین، همیشه لیبرال تر از مردم روسیه بوده اند. من فکر می کنم پوتین این مسئله را قبول دارد و آن را به عنوان مبنایی برای جلب حمایت از خودش استفاده می کند. این استراتژی وی از زمان اعتراضات سال 2011 بوده است. زمانی که تصمیم گرفت اقلیت لیبرال را رها کند و به آغوش اکثریت محافظه کار برود.»
میخائیل رمیزوف، مدیر موسسه استراتژی ملی روسیه می گوید: «دموکراسی روسیه باید با محافظه کاری، پوپولیست، ناسیونالیست و طرفدار حمایت از صنایع داخلی بودن شناخته شود. تا سال 2012 قدرت واقعی در دستان نخبگان نئولیبرالی که از سال 1990 کشور را اداره می کردند، باقی مانده بود. این مسئله هم اکنون تغییر کرده است. پوتین به اشتباه یک ناسیونالیست شناخته می شود. در فضای روسی وی یک پادشاه است. اما به صورت کلی برنامه کاری کرملین برخلاف دهه 2000 است و اکثریت محافظه کار میهن پرست را نمایندگی می کند.»