گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو - میثاق بدیعی مقدم؛ ارتباطات امروز مانند سایر جنبههای فناوری بهسرعت رو به تغییر و دگرگونی است. روزگاری بود که اطلاعرسانی و اخبار صرفاً از طریق مطبوعات بالأخص روزنامه به دست مخاطب میرسید. با ورود رادیو و تلویزیون اطلاعرسانی به مخاطب سریعتر و تنوع انتخاب بیشتر شد. در همه این موارد اما این ارتباط یکسویه بود یعنی مخاطب هیچ نقشی در انتخاب مطالب و مصرف خود نداشت. هر چه بود از سوی تأمینکنندگان محتوا به مخاطب القا میشد. نهایت نقش مخاطب مطالب ارسالی به نشریات بود که آنهم با ممیزی شدید منتشر میشد. با ورود اینترنت اما این معادله تغییر یافت. شکلگیری پدیده وبلاگها، عمده این تغییر را شکل میداد. اظهارنظر و مشارکت عموم شهروندان در این رسانه جدید پررنگ شد.
با شکلگیری «وب دو» این معادله تغییر جدیتر داشت. در این شکل جدید مخاطب به تعیینکننده جدی تبدیلشده است. مخاطب تعیین میکند چه میخواهد و چه چیزی بیشتر دیده میشود. با ورود شبکههای اجتماعی مخاطب خود به تولیدکننده تبدیلشده است. محتوا تولید میکند، تصویر گذاشته و آنها را به اشتراک میگذارد. در نسل نوین شبکههای اجتماعی که مبتنی بر تلفن همراه هستند. سرعت تولید و به اشتراکگذاری بسیار سریع شده بهگونهای که ایجاد موجهای خبری بهسادگی و با سرعت صورت میگیرد، حال میخواهد این موج مبتنی بر یک خبر صحیح باشد یا یک شایعه.
با این شرایط که فضای پیرامون ما سرشار از اطلاعات است، چه باید کرد؟ در این زمانه که ابزارهای ارتباطی، اشباع اطلاعاتی را برای ما به ارمغان آوردهاند، چگونه باید برخورد کرد؟ وقتی تلفن همراه ما به صدا درمیآید، اطلاعات موجود در فضا پل این ارتباط شده است؛ یا زمانی که یک مودم ما را به جهان بیانتهای اینترنت میکشاند نشانهای است بر حاکمیت اشباع رسانهای و اینکه ما نیاز داریم تا در برابر چنین فضایی، یک رژیم مصرف رسانهای اتخاذ کنیم و در انتخابهایمان دقت کنیم. درست مانند غذایی که مراقب کلسترول، ویتامین و مواد دیگر موجود در آنها هستیم، در فضای رسانهای هم باید دانست چه مقدار باید در معرض رسانههای مختلف اعم از دیداری، شنیداری و نوشتاری بود و چه چیزهایی از آنها را برگرفت.
بهعنوانمثال زمانی که در بزرگراههای اطلاعاتی حرکت میکنیم، سواد رسانهای میتواند به ما بگوید چه مقدار از وقتمان را در چه سراچههایی ـ اعم از شناختهشده و ناشناخته ـ و چه مقدار از آن را فرضاً در شبکههای اجتماعی بگذرانیم. بنابراین میتوان گفت که هدف از آگاهسازی در این زمینه و مصرف انتقادی تنظیم یک رابطه منطقی و مبتنی بر هزینه ـ فایده است. باید بدانیم در برابر رسانهها چه چیزهایی را از دست میدهیم و چه چیزهایی را به دست میآوریم و به عبارت بهتر؛ در مقابل زمان و هزینهای که صرف میکنیم، چه منافع درنهایت به دست میآوریم. شاید بتوان گفت اصلیترین دغدغه ما در این شرایط که به اشباع اطلاعاتی رسیدهایم این است که یک نوع استفاده مبتنی بر آگاهی و فایدهمند از سپهر اطلاعاتی اطراف داشته باشیم.