اين دو زن در تونل توحيد چه مي کنند؟!
گزارشي از فعاليت هاي دو مهندس زن در تونل توحيد؛

اين دو زن در تونل توحيد چه مي کنند؟!

از آنهايي که آن اطراف هستند پرس‌و‌جو مي‌کنيم. آنها در حال نصب جت‌فن‌هاي تونل هستند. کمي به کارشان توجه مي‌کنم. کار سختي است. باز هم مردانه. يکي، دو دقيقه که مي‌گذرد چيز عجيبي مي‌بينم. باور کردني نيست. فکرش را هم نمي‌کردم. دو زن با لباس کار به ما نزديک مي‌شوند. آنها همه چيزشان براي حضور در تونل مهياست.
۰۵ آذر ۱۳۸۸ - ۰۰:۴۹
کد خبر: ۴۹۹۳۵

به گزارش گروه پاتوق شيشه اي «شبکه خبر دانشجو»، روزنامه تهران امروز در گزارشي از روند فعاليت دو مهندس زن شاغل در تونل توحيد نوشت:

گرد و خاک، آرماتور، سيمان، سيم، صداي جمع‌آوري کارگاه، کارگراني که روزگار واپسين کار را پشت سر مي‌گذارند، کاميون‌هايي که خاک‌هاي آخر را يکي يکي از محيط خارج مي‌کنند، قطعاتي که وارد مي‌شوند و ديواره‌هايي که براي هميشه در ديوار جاودان خواهند ماند، همه آن چيزي است که امروز در بزرگ‌ترين پروژه تاريخ مديريت شهري ايران قابل ديدن است.

فضا آنچنان خشن است که تنها يکي، دو دقيقه بعد از ورود، سر درد مي‌گيري. احساس امنيت مي‌کني اما مطمئني که کارکردن در اين فضا سخت‌تر از آن چيزي است که حتي فکرش را مي‌کردي. تا جايي که چراغ‌هاي اصلي روشن شده، همه چيز طبيعي است.

به قول مهندسي که همراه‌مان بود اينجا فقط کار است. کمي جلو مي‌رويم، جايي که چراغ‌هاي نصب شده اصلي، هنوز روشن نيستند.

کارگران مشغول کارند. مهندس مي‌گويد کار به زودي تمام مي‌شود. کارگري عرق از صورت بر مي‌چيند و دستي تکان مي‌دهد: «پدر جان خسته نباشيد.» دستي تکان مي‌دهد و ما مي‌رويم. آري. بايد باور کنيم که روزهاي آخر است. مهندس مي‌گويد اين روزها که ديگر کار در حال تمام شدن است بيشتر از پنج هزار نفر مشغول کارند. عدد خيلي بيشتر از آن چيزي است که فکر مي‌کردم. اين جماعت بعد از پايان کار چه مي‌کنند؟ اينجا پنج هزار مرد در سه شيفت کار مي‌کنند. بي امان. بي وقفه. حتي خيلي‌هاشان اينجا مي‌خوابند. آنها اينجا زندگي مي‌کنند.

مرداني که اکنون بيش از دو سال است تهران نشينند و با مردان ديگر که معمولا از اعضاي خانواده و بستگان‌شان هستند کار مي‌کنند.

ردپاي زنانه

اينجا همه چيز مردانه است. گاه گداري اگر گروهي براي بازديد بيايد شايد يکي، دو زن وارد اينجا شوند اما تا اينجايي که ما ديديم همه مرد هستند. اصلا کار مردانه است. مردان، تونل توحيد را ساختند. کمي جلو مي‌رويم جايي که يک نفر نزديک به سقف تونل، کاري انجام مي‌دهد. کارش سوال‌برانگيز است.

از آنهايي که آن اطراف هستند پرس‌و‌جو مي‌کنيم. آنها در حال نصب جت‌فن‌هاي تونل هستند. کمي به کارشان توجه مي‌کنم. کار سختي است. باز هم مردانه. يکي، دو دقيقه که مي‌گذرد چيز عجيبي مي‌بينم. باور کردني نيست. فکرش را هم نمي‌کردم. دو زن با لباس کار به ما نزديک مي‌شوند. آنها همه چيزشان براي حضور در تونل مهياست.

مي‌ايستم تا نزديک‌تر شوند. از کسي مي‌پرسم آنها کيستند؟ يکي از افراد که گويا همکار آنهاست مي‌گويد مهندس هستند ديگر. مگر زن مهندس نمي‌شود. تعجب مي‌کنم. پرس و جوها به آنجا ختم مي‌شود که اين دو، تنها زناني هستند که در تاريخ عمليات عمراني اينجا، کار اجرايي کرده‌اند. آنها تنها زنان تونل توحيد‌اند. مرداني که مرد نيستند.
از آنها مي‌خواهم که كمي با هم گپ بزنيم. کمي مرددند. اما در نهايت راضي مي‌شوند. به اتاق کارشان مي‌رويم. اتاقي در کارگاه مديريت پروژه. برايم جالب بود مصاحبه با تنها زناني که پيش از ساخت تونل توحيد در آن کار کردند.
مرداني كه مرد نيستند
يکي از آنها 23 ساله است. نامش سروناز ساربان است. مهندس صنايع،شاخه تحليل سيستم‌ها. کارش برنامه‌ريزي و کنترل سيستم‌هاي تهويه و کنترل است. علاقه‌اي هم به اينکه کارشناسي ارشد بگيرد ندارد. مي‌گويد ترجيحا همين کارشناسي کافي است.

مدرکش را سال 86 از دانشگاه آزاد تهران جنوب گرفته و اصرار دارد که اين تهران جنوب را بنويسم و هشت ترم است از دانشگاه خلاص شده. او از اينکه مهندس است خيلي خوشحال است. از بچگي دوست داشته که مهندس شود. زمان انتخاب رشته، اصلا شناختي از مهندسي صنايع نداشته اما از ميان معماري، برق، کامپيوتر و صنايع، ترجيح داده که صنايع بخواند چرا که از برق خوشش نمي‌آمده. از کامپيوتر متنفر بوده. حوصله ريزه‌کاري‌هاي معماري را هم نداشته است.
ديگري، مژده مهاجراني 28 ساله. مهندس الکترونيک. مدرک کارشناسي ارشدش را سال 86 از دانشگاه علم و صنعت گرفته است. از اينکه مهندس است احساس رضايت مي‌کند. اساسا از عنوان مهندس خوشش مي‌آيد چرا که به اعتقاد او کار خلاقي است و احساس مي‌کند که مي‌تواند کار مفيدي انجام دهد.

پدر و مادرش استاد دانشگاه هستند. در زماني که مقدمات گفت و گو را با آنها فراهم مي‌کردم مهاجراني بارها به ساعتش نگاه کرد. انگار اصلا دوست ندارد که اين مصاحبه شکل بگيرد. بارها خودکارش را برداشت و در کاغذي که روبه‌رويش بود چيزي نوشت و حتي روي دستش هم علامتي زد. فکر کردم کارش زياد است و حوصله همصحبتي با من را ندارد. اما مجبور بود، بشنود.
حتي در ميانه مصاحبه بارها و بارها از من خواست تا حرف‌هايش را که نوشته بودم نشانش دهم تا مبادا... اما ساربان سراپا گوش بود. انگار دل پري داشت براي گفتن. هر دوي آنها بين ساعت هشت تا هشت و نيم صبح وارد تونل مي‌شوند و ديرترين زماني که از تونل خارج شده‌اند هشت و نيم بعد از ظهر است. هيچ کدام خودروي شخصي ندارند.

ساربان که با تاکسي يا مترو مي‌آيد و مهاجراني هم اوايل با تاکسي تلفني اما حالا که چند وقتي از شروع کارش گذشته فهميده که ممکن است تمام حقوقش را پول تاکسي تلفني بدهد به همين دليل همان تاکسي معمولي را ترجيح مي‌دهد. هيچ کدامشان دوست ندارند که شرکت برايشان تاکسي تلفني بگيرد.
ساربان که کمي زرنگ‌تر به نظر مي‌رسد مي‌گويد منافع شرکت را در نظر مي‌گيريم.

كار مردانه؛ بي‌دعواي زنانه

از آنها درباره خاطره اولين ورودشان به تونل مي‌پرسم. ساربان مي‌گويد که اولين بار است وارد تونل در حال ساخت مي‌شود. اوايل که وارد کارگاه شده بود روزانه يکي، دو باري وارد تونل مي‌شد اما الان يکي، دو روز يکبار به تونل مي‌رود.

او مي‌گويد اولين‌بار شش‌ماه پيش براي تست روشنايي وارد تونل شده است. از ديدن تونل در حال ساخت خيلي خوشحال شده و دليلش هم اين است که تا آن موقع وارد چنين محيطي نشده بود.

محيطي به‌زعم او خشن، مردانه و کارگاهي. اما مهاجراني که هنوز علاقه‌اي به صحبت کردن ندارد به ياد نمي‌آورد که اولين بار چه زماني وارد تونل شده است. از آنها درباره ارتباط کاري‌شان با مردها مي‌پرسم و اينکه روزانه با چند نفر سر و کار دارند و آيا تابه‌حال با آنها دعوا کرده‌اند يا نه.

ساربان مي‌گويد با هيچ مردي به‌طور مستقيم سر‌وکار ندارد. اما سريع حرفش را پس مي‌گيرد و مي‌‌گويد اگر همکاران‌مان را حساب کنيد 10، 12 نفري مي‌شوند. او مي‌گويد بارها شده که مردي حرفم را گوش نکند اما اصرار دارد که بنويسم تا حالا با هيچ مردي دعوا نکرده است.

مي‌گويد فقط يکبار با يک نفر دعوا کرده که آن هم ديگر از کارگاه رفته است. در مورد دليل رفتن آن مرد هم مي‌گويد که از اينجا خوشش نيامد.

اما مهاجراني که حالا کمي راحت‌تر روند مصاحبه را دنبال مي‌کند مي‌گويد روزانه با 13 نفر در ارتباط است. او مي‌گويد که با مردها خشن برخورد نمي‌کند. وقتي از او مي‌پرسم تا حالا شده با مردي دعوا کنيد، مي‌خندد. از دوستش مي‌پرسد که تو يادت مي‌آيد؟ بعد خودش جواب خودش را مي‌دهد. ناراحت شدم. سعي کردم خيلي خفيف ناراحتي‌ام را نشان دهم. اما جنگ و دعوا نکردم.

صعود به ارتفاع، سقوط ترس

از مهاجراني درباره مهم‌ترين کاري که تاکنون در تونل انجام داده مي‌پرسم. به طعنه مي‌گويد که تنها کار مفيدي که تا حالا انجام دادم بالا رفتن از ليفتراک و علامت زدن سقف براي نصب جت فن بوده است. او ادامه مي‌دهد که چند دقيقه بعد از آنکه از ليفتراک بالا رفت با يکي از همکاران مردش بحث کرد چرا که او مانع اين کار شد و مدام از او مي‌خواست که پايين بيايد.

او مي‌گويد اصلا دوست نداشت پايين بيايد. چون اين علامت گذاري براي جت فن شماره 28 بود و او دوست داشت اين جت فن که سن او هم بود را علامت‌گذاري کند. او ادامه داد که تنها موفق شد يک علامت از پنج علامت جت فن را بزند و چهار علامت ديگر را آقا بهروز از همکارانشان زد.

در همين گير و دار، مهاجراني هم خاطره بالارفتنش از ليفتراک را مي‌گويد. او تعريف مي‌کند که به‌رغم ترسي که از بلندي دارد يکبار تا سقف تونل بالا رفت و دستش را به سقف تونل زد و سريع پايين آمد. او مي‌گويد، وقتي که بالاي ليفتراک بودم خيلي مي‌ترسيدم چون کاميون‌ها مدام از زير ليفتراک حرکت مي‌کردند همه چيز ترسناک بود. با اين حال هر دوي آنها مي‌گويند اگر قرار باشد يکبار ديگر هم با ليفتراک تا سقف تونل بالا برويم موافقيم.

درباره برخورد مرداني که در تونل کار مي‌کنند با آنها سوالي پرسيدم. ساربان گفت اولين باري که وارد تونل شديم جلويمان را گرفتند و مي‌گفتند که اينجا جاي خانم‌ها نيست. خلاصه با نامه‌نگاري توانستيم وارد شويم. وقتي وارد تونل شديم تمام مرداني که ما را ديدند تعجب کردند. همه مثل مجسمه شده بودند. او ادامه مي‌دهد به نظر من از آنجايي که تونل محيطي خشن و کاملا مردانه است هيچ کس عادت به ورود يک زن به تونل نخواهد کرد.

مي‌گويد آنها مي‌گويند اينجا کاري نيست که خانم‌ها توانايي انجامش را داشته باشند. ساربان از مشکلاتش براي کار کردن در تونل مي‌گويد. براي رفتن به تونل بايد مثل کفش، لباس و کلاه مخصوص بپوشيم اما از آنجايي که کفشي اندازه پاي ما نيست و لباس‌ها هم برايمان گشاد است کار سخت شده. مهاجراني هم که دل خوشي از کفش‌هاي ايمني ندارد گفت سايز کفش‌ها آنقدر بزرگ است که چهار عدد کفي گذاشته‌‌ام اما باز هم لق مي‌زند. اما با اين حال ساربان مي‌گويد که از کارهاي مردانه خوشم مي‌آيد و از اين موضوع ناراحت نيستم.

مي‌گويد از اينکه در تونل کار مي‌کنم لذت مي‌برم. او ادامه مي‌دهد اصلا خشن نيستم اما دوست هم ندارم کسي بگويد چون اين آدم خانم است نمي‌تواند کار کند. نبايد هيچ کسي هيچ فرقي بين زن و مرد بگذارد. مهاجراني هم در پاسخ به اين سوال که آيا شما خشن هستيد مي‌گويد اصلا اين‌طور نيست اما عاشق هيجان اين کارها هستم.

لبخند به كار بي‌آينه

سعي مي‌کنم گفت‌و‌گو را از فضاي كار به حوزه خانواده پيوند بزنم به همين خاطر ازآنها مي‌پرسم به نظر شما همسر آينده‌تان اگر بداند که شما مهندسي هستيد که به جهت حضور در شرکتي که در آن کار مي‌کنيد بايد مدام در تونل باشيد با شما کنار مي‌آيد؟ ساربان در پاسخ به اين سوال مي‌گويد که به نظر من زندگي با کار تفاوت زيادي دارد. زمان زندگي براي زندگي است و زمان کار براي کار. او ادامه مي‌دهد من از مردهايي که بخواهند تعيين تکليف کنند و استقلال آدم را بگيرند متنفرم و سعي مي‌کنم هيچ وقت در مقابلشان کم نياورم و تازه ممکن است در مقابل اين افراد بدتر لج کنم.

او مي‌گويد قرار نيست که شبانه روزي کار کنم و توي تونل باشم. مي‌خندد و ادامه مي‌دهد قرار نيست که در تونل دفن شوم. تا اين را مي‌گويد نگاهي به کاغذ من مي‌کند تا ببيند همين حرف را نوشته‌ام يا نه. وقتي مي‌بيند که عين جمله‌اش نوشته شده ديگر هيچ حرفي براي گفتن ندارد.

مهاجراني هم در اين باره مي‌گويد کسي که علاقه‌مند باشد مطمئنا با کارم هم کنار مي‌آيد. از آنها مي‌پرسم اگر به جبر کارتان مجبور شويد به محلي دور افتاده برويد که هيچ‌گونه امکاناتي حتي حمام نداشته باشد و ممکن است حوادث زيادي هم برايتان اتفاق بيفتد باز هم مي‌رويد؟ ساربان مي‌گويد در اين شرايط خودمان امکانات ايجاد مي‌کنيم. حالا اگر مجبور شويم که هفته‌اي يکبار حمام برويم هم اشکالي ندارد. آينه هم نباشد مهم نيست. آب اما بايد باشد. با اين حال او معتقد است که در اين فضا بيشتر از يکي، دو هفته دوام نمي‌آورد. او مي‌گويد که اگر آنجا سگ باشد اصلا نمي‌رود. مهاجراني هم تقريبا با او هم عقيده است. او مي‌گويد از آنجايي که کار کردن در اين فضا تجربه متفاوتي است حتما اين کار را انجام مي‌دهد.

مردانه در كار

حالا ديگر از وقت رفتن آنها گذشته است. در مدتي که با آنها گفت و گو مي‌کردم چند باري همکارانشان وارد اتاق شدند تا ببينند اوضاع و احوال مصاحبه چطور است. از آنها درباره مصاحبه پرسيدند. آنها هم جوابشان را دادند. مثل يک مرد. يک مرد واقعي. براي آنکه اين حرفشان را ثابت کنند که بايد مهندسان مرد حضور داشته باشند تا ما خودمان را ثابت کنيم. آنها زن هستند اما مانند مردها در تونل کار مي‌کنند. آنها همان مرداني هستند که مرد نيستند./انتهاي پيام/

ارسال نظرات
captcha