کد خبر:۵۱۴۲۸۷
بررسی اشتراکات فکری بهائیان و ساختار آمریکا؛

روح آمریکایی در کالبد بهایی

محمد کرمانی نویسنده هفته نامه پنجره در یادداشتی به بررسی اشتراکات فکری بهائیان و آمریکایی‎ها پرداخته است.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، محمد کرمانی در جدیدترین شماره هفته نامه پنجره پیرامون حضور بهایی ها و اشتراکات عملی آنان با آمریکایی ها نوشته است: «فرقه بهائیت نیز اگرچه در فضای جامعه شیعی ایران متولد شد اما از حیث ماهیت کمتر با این محیط تطابق داشت. اندیشه‎‎های این فرقه از جنبه نتایج، شباهت عجیبی با اندیشه‎‎های مدرن غربی به‎ویژه آنچه در فرهنگ آمریکایی متجلی شد، دارد»

 

کرمانی در ادامه به لاقیدی بهائیان به ادیان ابراهیمی پرداخته و نوشته است:« نمونه دیگر این اندیشه در تعالیم بهائیت، تاکید روسای این فرقه بر از بین بردن همه مرز‎هاست. عباس افندی کرارا به‎عنوان پنجمین تعلیم بهاءالله، اعلام می‎کند که: «هر نوع تعصب هادم بنیان انسانی است و با وجود آن ممکن نیست عالم انسانی ترقی کند و لاجرم باید این تعصبات را ترک کرد». وی اساس آیین بهاءالله را «ترک تعصب وطنی، تعصب مذهبی، تعصب جنسی و تعصب سیاسی» شمرده است»

 

نویسنده هفته نامه پنجره همچنین به اصالت زرسالاری، ماسونیسم، نژادپرستی، وفاداری به صهیونیسم و اسرائیل  پرداخته و برای هرکدام از این عناوین، نسبه ای تشابه میان بهائیان و آمریکا را نام برده است.

 

 کرمانی در ادامه تاکید کرده است:« از آنجا که بهائیت دست‎ساخته استعمار است، از هر جهت با سازندگان خود سنخیت دارد. روح حاکم بر این دین ساختگی شباهت زیادی با اندیشه‎‎های حاکم بر جوامع استعماری غرب دارد به‎گونه‎ای که پیروان این فرقه به راحتی در جوامع غربی هضم می‎شوند و هیچ احساس بیگانگی در میان آن‎ها نمی‎کنند. این نزدیکی به حدی است که غربیان نیز بدین مسلک روی می‎آورند و بدون هیچ مسئله‎ای هم‎چنان در جوامع خود زندگی می‌کنند و به تبلیغ آن نیز می‎پردازند. آخرین نکته در مورد این فرقه آن است که این مسلک ساخته استعمار دینی است که ظالمان برای مظلومین پسندیده‎اند. ظالمان هر جا که بخواهند افراد بشر به ظلم، ستم و بردگی آن‎ها گردن نهند، این مسلک را ترویج می‎کنند؛ حتی در جوامع خود.»

 

متن کامل این یادداشت بدین شرح است:

 

اندیشه، محور مرزبندی انسان‎ها از ابتدای تاریخ تا به امروز بوده و پیوسته موجب شکل‎گیری قرابت‎‎ها و ستیز‎‎ها شده است. قرابت اندیشه آن‎چنان نزدیکی و برادری ایجاد می‎کند که بسیاری از هم‎اندیشان، برادری واقعی خود را نه در خون بلکه در آن جسته‎اند. اساسا این اندیشه‎‎ها هستند که به انسان‎‎ها هویت می‎دهند و وطن آن‎ها را تعیین می‎کنند؛ چراکه کم نیستند کسانی که از حیث جغرافیایی در گوشه‎ای از عالم حضور دارند اما به واقع در سوی دیگری از این عالم زیست می‎کنند.

 

فرقه بهائیت نیز اگرچه در فضای جامعه شیعی ایران متولد شد اما از حیث ماهیت کمتر با این محیط تطابق داشت. اندیشه‎‎های این فرقه از جنبه نتایج، شباهت عجیبی با اندیشه‎‎های مدرن غربی به‎ویژه آنچه در فرهنگ آمریکایی متجلی شد، دارد. در ادامه به بررسی اساسی‎ترین شباهت‎‎های فکری بهائیان و آمریکایی‎‎ها خواهیم پرداخت:

 

1. نفی هرگونه ارزش بنیادین

 

یکی از مهم‎ترین ویژگی‎‎های دموکراسی بی‎ضابطه بودن آن است. بدین معنی که خواست مردم معیار و اصل تعیین‎کننده همه مسائل است حال به‎صورت پیشینی یا موردی. این ویژگی بدین صورت تعین می‎یابد که در ابتدا همه مرز‎های دینی و الهی برداشته و اومانیسم حاکم بر سرنوشت بشر می‎شود. البته در ابتدا این تفکر در غرب در مذهب جدیدی تحت لوای دین تئوریزه شد. این مذهب پروتستان نام دارد و ترکیبات ویژه آن، منجر به خلق دنیای مدرن غرب شد. دنیایی که تفاوت اساسی با دنیای اصیل ادیان ابراهیمی دارد.

 

بی‎ضابطگی بهائیان

 

اما درباره بابیان و بهائیان نیز این بی‎قیدی و بی‎ضابطگی به‎عنوان اصلی اساسی در ساختار عقاید این فرقه مشاهده می‎شود. این بی‎ضابطگی بدین شکل به‎وسیله یکی از سران این فرقه تئوریزه می‎شود:

 

«قره‌العین... می‎گفت که آنچه اسلام آورده در هنگام ظهور باب ملغی و منسوخ است و چون باب قائم است و قائم حق دارد در مذهب تصرف کند، پس شریعت اسلام از زمان ظهور قائم دیگر منسوخ است و چون قائم هنوز احکام و تکالیف جدید را مدون و تکمیل نکرده است، زمان، زمان فترت است و کلیه تکالیف از گردن مردم ساقط است. از سه نفر روسای بدشت، میرزا حسینعلی (بهاء) عقاید قره‌العین را تایید می‎کرد...».

 

نمونه دیگر این اندیشه در تعالیم بهائیت، تاکید روسای این فرقه بر از بین بردن همه مرز‎هاست. عباس افندی کرارا به‎عنوان پنجمین تعلیم بهاءالله، اعلام می‎کند که: «هر نوع تعصب هادم بنیان انسانی است و با وجود آن ممکن نیست عالم انسانی ترقی کند و لاجرم باید این تعصبات را ترک کرد». وی اساس آیین بهاءالله را «ترک تعصب وطنی، تعصب مذهبی، تعصب جنسی و تعصب سیاسی» شمرده است.

 

2. اصالت زر

 

«اخلاق پروتستانی به مومن دستور می‎دهد که از خوشی‎‎های این جهان برحذر باشد و ریاضت‎کشی پیشه کند. کاری عقلانی به‌منظور کسب سود و پرهیز از به مصرف رساندن سود، رفتار بسیاری عالی است که برای توسعه سرمایه‎داری ضرورت دارد زیرا چنین رفتاری مترادف با سرمایه‎گذاری مجدد سود است که به مصرف اختصاص نمی‎یابد».

 

همان‎طور که در بالا شرح مختصری از آیین زرسالار پروتستان گذشت، طرفداران این عقیده، ثروت‌اندوزی را راهی برای تقرب به خدا می‎دانستند و بر این باور بودند که هر کس در زمین خوشبخت باشد در آخرت نیز سعادتمند خواهد بود. لذا پروتستان‎‎ها همه جا به‎دنبال خوشبختی می‎گشتند؛ خوشبختی‌ای که آن زمان به معنی زن و زر بود.

 

مهاجران اولیه به آمریکا، به‌لحاظ مذهبی اکثرا پیوریتن بودند. همان‎ها که بعد‎ها بنیانگذار جامعه آمریکا شدند. آن‎ها تماما به‎دنبال پول، دستیابی به کالاها، رسیدن به امکانات برای تجارت سودآور و استخراج طلا و سنگ‎‎های گرانقیمت معدنی به این سرزمین قدم گذاردند.

 

در میان بهائیان نیز چنین آموزه‎‎هایی به وفور یافت می‎شود که مهم‎ترین آن تجویز رباخواری است که از ارکان موجودیت سرمایه‎داری غارتگر ـ خصوصا زرسالاران یهود ـ به شمار می‎رود. عبدالحمید اشراق خاوری، نویسنده و مبلغ مشهور بهائی، در گنجینه حدود و احکام باب حلیت ربا می‎نویسد:

 

3. نژادپرستی

 

عباس افندی طی نطقی در هوارد یونیورستی (دارالفنون سیاهان) واقع در واشینگتن (مورخ 23 آوریل 1912) چنان نژادپرستی غربی‎‎ها را توجیه می‎کند که شاید خود آن‎ها کمتر چنین زبان به سخن بگشایند:

 

«می‎خواهم مطلبی بگویم تا سیاهان ممنون سفیدان شوند و سفید‎ها مهربان به سیاهان گردند. شما اگر به آفریقا بروید و سیاه‎‎های آفریقا را ببینید، آن وقت می‎دانید که چقدر ترقی کرده‎اید. الحمدلله شما مثل سفیدانید. امتیاز چندانی در میان نیست. اما سیاهان آفریقا به‎منزله خدمه هستند. اول اعلان حریتی که برای سیاه‎‎ها شد از سفیدان آمریک بود. چه محاربه و جانفشانی کردند تا سیاه‎‎ها را نجات دادند و بعد سرایت به‎ جا‎های دیگر کرد. سیاهان آفریک در نهایت اسارت بودند ولی نجات شما سبب شد که آن‎ها نیز نجات یافتند. یعنی دول اروپا اقتدا به آمریکایی‎‎ها کردند. آن بود که اعلان حریت عمومی شد به جهت شما. سفیدان آمریکا چنین همتی کردند. اگر این همت نمی‎بود این حریت عمومی اعلان نمی‎شد. پس شما باید بسیار ممنون سفیدان آمریکا باشید و سفیدان باید به شما بسیار مهربان شوند، تا در مراتب انسانی ترقی کنید و به اتفاق کوشش کنید تا شما نیز ترقی فوق‌العاده یابید...».

 

4. ماسونیسم

 

نکته حائز اهمیت درباره ماسونیسم این است که ملغمه‎ای از اندیشه و عمل است به‎گونه‎ای که اصالت تشکیلات و رفتار تشکیلاتی مبانی فکری و رفتار ماسون‎‎ها را به هم پیوند می‎دهد. مسئله دیگر دانسته‎‎های اندک از ماهیت فراماسونری است که ناشی از عملکرد تشکیلاتی قدرتمند آن‌هاست. لذا در این بخش به ناچار باید بیشتر بر شواهد تاریخی و وابستگی تشکیلاتی سران به این دستگاه تکیه کنیم.

 

آمریکا کشوری است که فراماسونر‎ها در طول تاریخ 200 و چند ساله آن، همیشه در زمره رهبران و بانیان و چهره‎‎های ذی‌نفوذ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی این کشور بوده‎اند. تشکیلات فراماسونری آن‎گونه که در انگلستان و پس از آن در فرانسه، آلمان و آمریکا در قرن هجدهم و پس از آن پدید آمد، سازمان پیچیده و بسیار ذی‎نفوذی است که از طریق اعمال نفوذ‎های نهان‎روشانه، خواست و اراده و منافع لایه‎‎های مختلف طبقات سرمایه‎دار عصر جدید را پیش می‎برد. به جرات می‎توان گفت که آمریکا را فراماسون‎‎ها بنیان گذارده‎اند و این کشور خانه اصلی فراماسونری بین‎المللی است.

 

 اما در مورد ارتباط بهائیت و فراماسونری حقیقت آن است که در مسلک بهائیت و اظهارات رهبران آن، به آموزه‎ها، تعالیم، احکام و مقرراتی برمی‎خوریم که شدیدا مورد پسند و استقبال کانون‎ها و محافل ماسونی است. آنچه از آداب ماسونی در پرونده‎‎های ماسون‎‎های ایرانی عصر مشروطه در «لژ بیداری ایران» بر جای مانده است، نشان می‎دهد که اعضای این لژ، هنگام معرفی و ضمانت‎ اعضای‎ جدید‎ بـه این مرکز ماسونی، در فرم‎های تفتیش احوالی کـه پر می‎کنند، همه‎جا بر «عدم تعصب» خود‎ در‎ اعتقادات مذهبی‎ و سیاسی تکیه و تاکید می‎کنند. این امر به روشنی نشان می‎دهد که موضوع تعصب‎ ـ به‎ویژه تعصب‎ دینی‎ و اعتقادی ـ در افراد، یکی از ویژگی‎ها و خصلت‎هایی بوده که صحنه‎‌گردانان سازمان فراماسونری‎ به‎شدت‎ از‎ آن نگران و گریزان بوده‎اند.

 

وقتی از پرده برون می‎افتد!

 

اما آنچه که ارتباط وثیق فراماسونری و بهائیت را نشان می‎دهد، سفر عباس افندی به آمریکا و حضور وی در محافل ماسونی آن کشور است. در سفر عباس افندی به غرب (1911 ـ 1913) شاهد گشوده شدن در مراکز‎ و محافل‎ ماسونی‎ و نیز شبه ماسونی (نظیر انجمن‎های تئوسوفی) آمریکا و اروپا به روی او و سخنرانی‎های متعدد وی در آن محافل هستیم.

 

5. تحمیق انسان‎ها

 

در ایالات متحده به لحاظ کمی، کثرت چشمگیر رسانه‎‎های مکتوب و تصویری وجود دارد، اما بررسی‎ها نشان می‎دهد که مردم آمریکا در مقایسه با سایر ملل از کمترین میزان اطلاعات عمومی و مهم‌تر از آن، ظرفیت تفکر مستقل برخوردارند. یعنی در جامعه آمریکا، تفکر مستقل و منتقد فردی بسیار اندک است و کثرت رسانه‎‎ها و به‌تعبیر خودشان انفجار اطلاعات، موجب تعمیق بینش، بصیرت و ارتقای آگاهی‎‎ها نشده است. به‌عبارت دیگر مردم آمریکا به‎وسیله رسانه‎‎های غربی تحمیق می‎شوند و فاقد هرگونه تفکر مستقل فردی و قضاوت نقادانه شخصی در خصوص امور، وقایع جهانی و مفاهیم عام مربوط به جهان‎بینی انسانی هستند.

 

بدون اجازه‎ حکومت‌ها‎ نباید‎ آب‎ خورد!

 

عباس افندی در لوح عزیزالله خان ورقا می‎گوید: «به نص قاطع [حسینعلی بهاء] ابدا بدون اذن و اجازه حکومت، جزئی و کلی نباید حرکتی کرد و هرکس بـدون اذن حکومت‎ ادنی حرکتی‎ کند، مخالفت به امر مبارک کرده است و هیچ عذری از او مقبول نیست». عباس افندی در ادامه مطلب چون دیده است این حکم عجیب با عقل سازگار نیست، صریحا به تخطئه عقل‎ و خرد سیاسی اتباع خویش پرداخته و نوشته است: «این امر الهی‎ است. ملعبه صبیان‎ نیست که نفسی چنین مستحسن شمرده و به میزان عقل خود بسنجد و نافع داند. عقول به منزله تراب است و اوامر‎ الهیه نصوص رب الارباب. تراب‎ چگونه مقابلی با فیوضات آسمانی کند؟»

 

طبق دستور عباس افندی، بهائیان حق ندارند در اختلاف میان زمامداران دخالت‎ کنند و حتی راجع به این امر صحبت کنند یا‎ ‎گوش به صحبت دیگران در این‎ زمینه‎ بدهند. چنان‌که حق ندارند کلمه‎ای از‎ امور‎ سیاسی بر‎ زبان رانند. وظیفه آن‎ها فقط دعاگویی است و «صلاح و مصلحت‎ خویش‎ خسروان دانند و بس!»

 

عباس افندی در‎ لوحی‎ خطاب به علی‌اکبر روحانی (محب السلطان)، منشی‎ محفل ملی بهائیان،‎ می‎نویسد: «ابدا‎ در امور سیاسیه مداخله نکنند‎ به‎ نص قاطع ممنوعند و هر نفسی از این طایفه در امور سیاسی مداخله کند‎ باید‎ دیگران از او دوری جویند‎ بلکه‎ تبری‎ کنند».

 

حکم هر دولت و حکومتی، حتی اگر مستبد باشد واجب الاطاعه است. نباید با آزادی‌خواهان دمساز شد.

 

6. وفاداری به صهیونیسم و اسرائیل

 

امروزه تقریبا هیچ شکی در سرسپردگی و وفاداری آمریکایی‎‎ها به اسرائیل و صهیونیسم وجود ندارد. به عبارت دیگر تردیدی نیست که ایالات متحده آمریکا با اسرائیل روابطی دارد که در تاریخ معاصر نظیر ندارد. واشینگتن از اسرائیل به‎طور لاینقطع و بی‎قید و شرط حمایت دیپلماتیک می‌کند و در قالب کمک‎‎های خارجی بیش از هر کشور دیگری به او مدد می‎رساند. به‌عبارت دیگر حتی زمانی که اسرائیل کار‎هایی را که باب میل آمریکا هم نیست ـ مثل احداث آبادی‎‎های یهودی‌نشین ـ انجام می‎دهد، باز واشینگتن به آن کمک می‎کند. به‎علاوه اینکه اسرائیل به‎ندرت مورد انتقاد مقامات رسمی آمریکایی قرار می‎گیرد مخصوصا کسانی که خیال تصدی پست‎‎های عالی را دارند.

 

میرزا حسینعلی بهاء (موسس بهائیت، زندانی عکای فلسطین و متوفی به سال 1309 هـ. ق) مژده تجمع و عزت‎یابی یهودیان در ارض موعود را مطرح می‎سازد، به‎‌طوری‎که ده‎‎ها سال بعد طبق اعلام منابع بهائی، بشارت‎‎های او مبنی بر تاسیس اسرائیل در مطبوعات غربی نیز منعکس و با افتخار، بزرگنمایی می‎شود: «روزنامه‎ها[ی ایتالیا] در اهمیت امر مبارک مقالاتی نوشتند. حتی بشارات حضرت بهاءالله را به جهت بنی‎اسرائیل و عزت و اجتماع آنان در سرزمین موعود و اسرائیل، یادآوری کرده بودند».

 

جانشین وی، عباس افندی، که دست کم از آغاز قرن بیستم به‌دلیل ملاقات با عده‎ای از سران صهیونیسم هم‎چون بن‎زوی و موشه شارت از طرح‎‎های نهان و آشکار صهیونیسم جهانی نسبت به فلسطین بی‎خبر نبود، در سال 1907 برای حبیب موید ـ که به ‎گفته شهبازی به یکی از خاندان‎‎های یهودی بهائی‎شده تعلق داشت ـ تشکیل اسرائیل را این‎گونه پیشگویی کرده است: «اینجا فلسطین است، اراضی مقدسه است. عن‎قریب قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهند کرد و سلطنت داودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت. این از مواعید صریحه الهیه است و شک و تردید ندارد. قوم یهود عزیز می‎شود... و تمامی این اراضی بایر، آباد و دائر خواهد شد. تمام پراکندگان یهود جمع می‎شوند و این اراضی مرکز صنایع و بدایع خواهد شد، آباد و پرجمعیت می‎شود و تردیدی در آن نیست».

 

قرائن فوق، عده‎ای از پژوهشگران را بدین باور رسانده است که بنویسند: «از سال 1868 میلادی که میرزا حسینعلی نوری (بهاء) و همراهانش به بندر عکا منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانون‎‎های مقتدر یهودی غرب تداوم یافت و مرکز بهائی‌گری در سرزمین فلسطین به ابزاری مهم برای عملیات بغرنج ایشان و شرکایشان در دستگاه‎ استعماری بریتانیا بدل شد. این پیوند در دوران ریاست عباس افندی (عبدالبهاء) بر فرقه بهائی، تداوم یافت. در این زمان، بهائیان در تحقق راهبرد تاسیس دولت یهود در فلسطین که از دهه‎‎های 1870 و 1880 میلادی آغاز شده بود، با جدیت شرکت کردند و این تعلق در اسناد ایشان بازتاب یافت».

 

سخن پایانی

 

از آنجا که بهائیت دست‎ساخته استعمار است، از هر جهت با سازندگان خود سنخیت دارد. روح حاکم بر این دین ساختگی شباهت زیادی با اندیشه‎‎های حاکم بر جوامع استعماری غرب دارد به‎گونه‎ای که پیروان این فرقه به راحتی در جوامع غربی هضم می‎شوند و هیچ احساس بیگانگی در میان آن‎ها نمی‎کنند. این نزدیکی به حدی است که غربیان نیز بدین مسلک روی می‎آورند و بدون هیچ مسئله‎ای هم‎چنان در جوامع خود زندگی می‌کنند و به تبلیغ آن نیز می‎پردازند. آخرین نکته در مورد این فرقه آن است که این مسلک ساخته استعمار دینی است که ظالمان برای مظلومین پسندیده‎اند. ظالمان هر جا که بخواهند افراد بشر به ظلم، ستم و بردگی آن‎ها گردن نهند، این مسلک را ترویج می‎کنند؛ حتی در جوامع خود.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار