به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، محمد کرمانی در جدیدترین شماره هفته نامه پنجره پیرامون حضور بهایی ها و اشتراکات عملی آنان با آمریکایی ها نوشته است: «فرقه بهائیت نیز اگرچه در فضای جامعه شیعی ایران متولد شد اما از حیث ماهیت کمتر با این محیط تطابق داشت. اندیشههای این فرقه از جنبه نتایج، شباهت عجیبی با اندیشههای مدرن غربی بهویژه آنچه در فرهنگ آمریکایی متجلی شد، دارد»
کرمانی در ادامه به لاقیدی بهائیان به ادیان ابراهیمی پرداخته و نوشته است:« نمونه دیگر این اندیشه در تعالیم بهائیت، تاکید روسای این فرقه بر از بین بردن همه مرزهاست. عباس افندی کرارا بهعنوان پنجمین تعلیم بهاءالله، اعلام میکند که: «هر نوع تعصب هادم بنیان انسانی است و با وجود آن ممکن نیست عالم انسانی ترقی کند و لاجرم باید این تعصبات را ترک کرد». وی اساس آیین بهاءالله را «ترک تعصب وطنی، تعصب مذهبی، تعصب جنسی و تعصب سیاسی» شمرده است»
نویسنده هفته نامه پنجره همچنین به اصالت زرسالاری، ماسونیسم، نژادپرستی، وفاداری به صهیونیسم و اسرائیل پرداخته و برای هرکدام از این عناوین، نسبه ای تشابه میان بهائیان و آمریکا را نام برده است.
کرمانی در ادامه تاکید کرده است:« از آنجا که بهائیت دستساخته استعمار است، از هر جهت با سازندگان خود سنخیت دارد. روح حاکم بر این دین ساختگی شباهت زیادی با اندیشههای حاکم بر جوامع استعماری غرب دارد بهگونهای که پیروان این فرقه به راحتی در جوامع غربی هضم میشوند و هیچ احساس بیگانگی در میان آنها نمیکنند. این نزدیکی به حدی است که غربیان نیز بدین مسلک روی میآورند و بدون هیچ مسئلهای همچنان در جوامع خود زندگی میکنند و به تبلیغ آن نیز میپردازند. آخرین نکته در مورد این فرقه آن است که این مسلک ساخته استعمار دینی است که ظالمان برای مظلومین پسندیدهاند. ظالمان هر جا که بخواهند افراد بشر به ظلم، ستم و بردگی آنها گردن نهند، این مسلک را ترویج میکنند؛ حتی در جوامع خود.»
متن کامل این یادداشت بدین شرح است:
اندیشه، محور مرزبندی انسانها از ابتدای تاریخ تا به امروز بوده و پیوسته موجب شکلگیری قرابتها و ستیزها شده است. قرابت اندیشه آنچنان نزدیکی و برادری ایجاد میکند که بسیاری از هماندیشان، برادری واقعی خود را نه در خون بلکه در آن جستهاند. اساسا این اندیشهها هستند که به انسانها هویت میدهند و وطن آنها را تعیین میکنند؛ چراکه کم نیستند کسانی که از حیث جغرافیایی در گوشهای از عالم حضور دارند اما به واقع در سوی دیگری از این عالم زیست میکنند.
فرقه بهائیت نیز اگرچه در فضای جامعه شیعی ایران متولد شد اما از حیث ماهیت کمتر با این محیط تطابق داشت. اندیشههای این فرقه از جنبه نتایج، شباهت عجیبی با اندیشههای مدرن غربی بهویژه آنچه در فرهنگ آمریکایی متجلی شد، دارد. در ادامه به بررسی اساسیترین شباهتهای فکری بهائیان و آمریکاییها خواهیم پرداخت:
1. نفی هرگونه ارزش بنیادین
یکی از مهمترین ویژگیهای دموکراسی بیضابطه بودن آن است. بدین معنی که خواست مردم معیار و اصل تعیینکننده همه مسائل است حال بهصورت پیشینی یا موردی. این ویژگی بدین صورت تعین مییابد که در ابتدا همه مرزهای دینی و الهی برداشته و اومانیسم حاکم بر سرنوشت بشر میشود. البته در ابتدا این تفکر در غرب در مذهب جدیدی تحت لوای دین تئوریزه شد. این مذهب پروتستان نام دارد و ترکیبات ویژه آن، منجر به خلق دنیای مدرن غرب شد. دنیایی که تفاوت اساسی با دنیای اصیل ادیان ابراهیمی دارد.
بیضابطگی بهائیان
اما درباره بابیان و بهائیان نیز این بیقیدی و بیضابطگی بهعنوان اصلی اساسی در ساختار عقاید این فرقه مشاهده میشود. این بیضابطگی بدین شکل بهوسیله یکی از سران این فرقه تئوریزه میشود:
«قرهالعین... میگفت که آنچه اسلام آورده در هنگام ظهور باب ملغی و منسوخ است و چون باب قائم است و قائم حق دارد در مذهب تصرف کند، پس شریعت اسلام از زمان ظهور قائم دیگر منسوخ است و چون قائم هنوز احکام و تکالیف جدید را مدون و تکمیل نکرده است، زمان، زمان فترت است و کلیه تکالیف از گردن مردم ساقط است. از سه نفر روسای بدشت، میرزا حسینعلی (بهاء) عقاید قرهالعین را تایید میکرد...».
نمونه دیگر این اندیشه در تعالیم بهائیت، تاکید روسای این فرقه بر از بین بردن همه مرزهاست. عباس افندی کرارا بهعنوان پنجمین تعلیم بهاءالله، اعلام میکند که: «هر نوع تعصب هادم بنیان انسانی است و با وجود آن ممکن نیست عالم انسانی ترقی کند و لاجرم باید این تعصبات را ترک کرد». وی اساس آیین بهاءالله را «ترک تعصب وطنی، تعصب مذهبی، تعصب جنسی و تعصب سیاسی» شمرده است.
2. اصالت زر
«اخلاق پروتستانی به مومن دستور میدهد که از خوشیهای این جهان برحذر باشد و ریاضتکشی پیشه کند. کاری عقلانی بهمنظور کسب سود و پرهیز از به مصرف رساندن سود، رفتار بسیاری عالی است که برای توسعه سرمایهداری ضرورت دارد زیرا چنین رفتاری مترادف با سرمایهگذاری مجدد سود است که به مصرف اختصاص نمییابد».
همانطور که در بالا شرح مختصری از آیین زرسالار پروتستان گذشت، طرفداران این عقیده، ثروتاندوزی را راهی برای تقرب به خدا میدانستند و بر این باور بودند که هر کس در زمین خوشبخت باشد در آخرت نیز سعادتمند خواهد بود. لذا پروتستانها همه جا بهدنبال خوشبختی میگشتند؛ خوشبختیای که آن زمان به معنی زن و زر بود.
مهاجران اولیه به آمریکا، بهلحاظ مذهبی اکثرا پیوریتن بودند. همانها که بعدها بنیانگذار جامعه آمریکا شدند. آنها تماما بهدنبال پول، دستیابی به کالاها، رسیدن به امکانات برای تجارت سودآور و استخراج طلا و سنگهای گرانقیمت معدنی به این سرزمین قدم گذاردند.
در میان بهائیان نیز چنین آموزههایی به وفور یافت میشود که مهمترین آن تجویز رباخواری است که از ارکان موجودیت سرمایهداری غارتگر ـ خصوصا زرسالاران یهود ـ به شمار میرود. عبدالحمید اشراق خاوری، نویسنده و مبلغ مشهور بهائی، در گنجینه حدود و احکام باب حلیت ربا مینویسد:
3. نژادپرستی
عباس افندی طی نطقی در هوارد یونیورستی (دارالفنون سیاهان) واقع در واشینگتن (مورخ 23 آوریل 1912) چنان نژادپرستی غربیها را توجیه میکند که شاید خود آنها کمتر چنین زبان به سخن بگشایند:
«میخواهم مطلبی بگویم تا سیاهان ممنون سفیدان شوند و سفیدها مهربان به سیاهان گردند. شما اگر به آفریقا بروید و سیاههای آفریقا را ببینید، آن وقت میدانید که چقدر ترقی کردهاید. الحمدلله شما مثل سفیدانید. امتیاز چندانی در میان نیست. اما سیاهان آفریقا بهمنزله خدمه هستند. اول اعلان حریتی که برای سیاهها شد از سفیدان آمریک بود. چه محاربه و جانفشانی کردند تا سیاهها را نجات دادند و بعد سرایت به جاهای دیگر کرد. سیاهان آفریک در نهایت اسارت بودند ولی نجات شما سبب شد که آنها نیز نجات یافتند. یعنی دول اروپا اقتدا به آمریکاییها کردند. آن بود که اعلان حریت عمومی شد به جهت شما. سفیدان آمریکا چنین همتی کردند. اگر این همت نمیبود این حریت عمومی اعلان نمیشد. پس شما باید بسیار ممنون سفیدان آمریکا باشید و سفیدان باید به شما بسیار مهربان شوند، تا در مراتب انسانی ترقی کنید و به اتفاق کوشش کنید تا شما نیز ترقی فوقالعاده یابید...».
4. ماسونیسم
نکته حائز اهمیت درباره ماسونیسم این است که ملغمهای از اندیشه و عمل است بهگونهای که اصالت تشکیلات و رفتار تشکیلاتی مبانی فکری و رفتار ماسونها را به هم پیوند میدهد. مسئله دیگر دانستههای اندک از ماهیت فراماسونری است که ناشی از عملکرد تشکیلاتی قدرتمند آنهاست. لذا در این بخش به ناچار باید بیشتر بر شواهد تاریخی و وابستگی تشکیلاتی سران به این دستگاه تکیه کنیم.
آمریکا کشوری است که فراماسونرها در طول تاریخ 200 و چند ساله آن، همیشه در زمره رهبران و بانیان و چهرههای ذینفوذ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی این کشور بودهاند. تشکیلات فراماسونری آنگونه که در انگلستان و پس از آن در فرانسه، آلمان و آمریکا در قرن هجدهم و پس از آن پدید آمد، سازمان پیچیده و بسیار ذینفوذی است که از طریق اعمال نفوذهای نهانروشانه، خواست و اراده و منافع لایههای مختلف طبقات سرمایهدار عصر جدید را پیش میبرد. به جرات میتوان گفت که آمریکا را فراماسونها بنیان گذاردهاند و این کشور خانه اصلی فراماسونری بینالمللی است.
اما در مورد ارتباط بهائیت و فراماسونری حقیقت آن است که در مسلک بهائیت و اظهارات رهبران آن، به آموزهها، تعالیم، احکام و مقرراتی برمیخوریم که شدیدا مورد پسند و استقبال کانونها و محافل ماسونی است. آنچه از آداب ماسونی در پروندههای ماسونهای ایرانی عصر مشروطه در «لژ بیداری ایران» بر جای مانده است، نشان میدهد که اعضای این لژ، هنگام معرفی و ضمانت اعضای جدید بـه این مرکز ماسونی، در فرمهای تفتیش احوالی کـه پر میکنند، همهجا بر «عدم تعصب» خود در اعتقادات مذهبی و سیاسی تکیه و تاکید میکنند. این امر به روشنی نشان میدهد که موضوع تعصب ـ بهویژه تعصب دینی و اعتقادی ـ در افراد، یکی از ویژگیها و خصلتهایی بوده که صحنهگردانان سازمان فراماسونری بهشدت از آن نگران و گریزان بودهاند.
وقتی از پرده برون میافتد!
اما آنچه که ارتباط وثیق فراماسونری و بهائیت را نشان میدهد، سفر عباس افندی به آمریکا و حضور وی در محافل ماسونی آن کشور است. در سفر عباس افندی به غرب (1911 ـ 1913) شاهد گشوده شدن در مراکز و محافل ماسونی و نیز شبه ماسونی (نظیر انجمنهای تئوسوفی) آمریکا و اروپا به روی او و سخنرانیهای متعدد وی در آن محافل هستیم.
5. تحمیق انسانها
در ایالات متحده به لحاظ کمی، کثرت چشمگیر رسانههای مکتوب و تصویری وجود دارد، اما بررسیها نشان میدهد که مردم آمریکا در مقایسه با سایر ملل از کمترین میزان اطلاعات عمومی و مهمتر از آن، ظرفیت تفکر مستقل برخوردارند. یعنی در جامعه آمریکا، تفکر مستقل و منتقد فردی بسیار اندک است و کثرت رسانهها و بهتعبیر خودشان انفجار اطلاعات، موجب تعمیق بینش، بصیرت و ارتقای آگاهیها نشده است. بهعبارت دیگر مردم آمریکا بهوسیله رسانههای غربی تحمیق میشوند و فاقد هرگونه تفکر مستقل فردی و قضاوت نقادانه شخصی در خصوص امور، وقایع جهانی و مفاهیم عام مربوط به جهانبینی انسانی هستند.
بدون اجازه حکومتها نباید آب خورد!
عباس افندی در لوح عزیزالله خان ورقا میگوید: «به نص قاطع [حسینعلی بهاء] ابدا بدون اذن و اجازه حکومت، جزئی و کلی نباید حرکتی کرد و هرکس بـدون اذن حکومت ادنی حرکتی کند، مخالفت به امر مبارک کرده است و هیچ عذری از او مقبول نیست». عباس افندی در ادامه مطلب چون دیده است این حکم عجیب با عقل سازگار نیست، صریحا به تخطئه عقل و خرد سیاسی اتباع خویش پرداخته و نوشته است: «این امر الهی است. ملعبه صبیان نیست که نفسی چنین مستحسن شمرده و به میزان عقل خود بسنجد و نافع داند. عقول به منزله تراب است و اوامر الهیه نصوص رب الارباب. تراب چگونه مقابلی با فیوضات آسمانی کند؟»
طبق دستور عباس افندی، بهائیان حق ندارند در اختلاف میان زمامداران دخالت کنند و حتی راجع به این امر صحبت کنند یا گوش به صحبت دیگران در این زمینه بدهند. چنانکه حق ندارند کلمهای از امور سیاسی بر زبان رانند. وظیفه آنها فقط دعاگویی است و «صلاح و مصلحت خویش خسروان دانند و بس!»
عباس افندی در لوحی خطاب به علیاکبر روحانی (محب السلطان)، منشی محفل ملی بهائیان، مینویسد: «ابدا در امور سیاسیه مداخله نکنند به نص قاطع ممنوعند و هر نفسی از این طایفه در امور سیاسی مداخله کند باید دیگران از او دوری جویند بلکه تبری کنند».
حکم هر دولت و حکومتی، حتی اگر مستبد باشد واجب الاطاعه است. نباید با آزادیخواهان دمساز شد.
6. وفاداری به صهیونیسم و اسرائیل
امروزه تقریبا هیچ شکی در سرسپردگی و وفاداری آمریکاییها به اسرائیل و صهیونیسم وجود ندارد. به عبارت دیگر تردیدی نیست که ایالات متحده آمریکا با اسرائیل روابطی دارد که در تاریخ معاصر نظیر ندارد. واشینگتن از اسرائیل بهطور لاینقطع و بیقید و شرط حمایت دیپلماتیک میکند و در قالب کمکهای خارجی بیش از هر کشور دیگری به او مدد میرساند. بهعبارت دیگر حتی زمانی که اسرائیل کارهایی را که باب میل آمریکا هم نیست ـ مثل احداث آبادیهای یهودینشین ـ انجام میدهد، باز واشینگتن به آن کمک میکند. بهعلاوه اینکه اسرائیل بهندرت مورد انتقاد مقامات رسمی آمریکایی قرار میگیرد مخصوصا کسانی که خیال تصدی پستهای عالی را دارند.
میرزا حسینعلی بهاء (موسس بهائیت، زندانی عکای فلسطین و متوفی به سال 1309 هـ. ق) مژده تجمع و عزتیابی یهودیان در ارض موعود را مطرح میسازد، بهطوریکه دهها سال بعد طبق اعلام منابع بهائی، بشارتهای او مبنی بر تاسیس اسرائیل در مطبوعات غربی نیز منعکس و با افتخار، بزرگنمایی میشود: «روزنامهها[ی ایتالیا] در اهمیت امر مبارک مقالاتی نوشتند. حتی بشارات حضرت بهاءالله را به جهت بنیاسرائیل و عزت و اجتماع آنان در سرزمین موعود و اسرائیل، یادآوری کرده بودند».
جانشین وی، عباس افندی، که دست کم از آغاز قرن بیستم بهدلیل ملاقات با عدهای از سران صهیونیسم همچون بنزوی و موشه شارت از طرحهای نهان و آشکار صهیونیسم جهانی نسبت به فلسطین بیخبر نبود، در سال 1907 برای حبیب موید ـ که به گفته شهبازی به یکی از خاندانهای یهودی بهائیشده تعلق داشت ـ تشکیل اسرائیل را اینگونه پیشگویی کرده است: «اینجا فلسطین است، اراضی مقدسه است. عنقریب قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهند کرد و سلطنت داودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت. این از مواعید صریحه الهیه است و شک و تردید ندارد. قوم یهود عزیز میشود... و تمامی این اراضی بایر، آباد و دائر خواهد شد. تمام پراکندگان یهود جمع میشوند و این اراضی مرکز صنایع و بدایع خواهد شد، آباد و پرجمعیت میشود و تردیدی در آن نیست».
قرائن فوق، عدهای از پژوهشگران را بدین باور رسانده است که بنویسند: «از سال 1868 میلادی که میرزا حسینعلی نوری (بهاء) و همراهانش به بندر عکا منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانونهای مقتدر یهودی غرب تداوم یافت و مرکز بهائیگری در سرزمین فلسطین به ابزاری مهم برای عملیات بغرنج ایشان و شرکایشان در دستگاه استعماری بریتانیا بدل شد. این پیوند در دوران ریاست عباس افندی (عبدالبهاء) بر فرقه بهائی، تداوم یافت. در این زمان، بهائیان در تحقق راهبرد تاسیس دولت یهود در فلسطین که از دهههای 1870 و 1880 میلادی آغاز شده بود، با جدیت شرکت کردند و این تعلق در اسناد ایشان بازتاب یافت».
سخن پایانی
از آنجا که بهائیت دستساخته استعمار است، از هر جهت با سازندگان خود سنخیت دارد. روح حاکم بر این دین ساختگی شباهت زیادی با اندیشههای حاکم بر جوامع استعماری غرب دارد بهگونهای که پیروان این فرقه به راحتی در جوامع غربی هضم میشوند و هیچ احساس بیگانگی در میان آنها نمیکنند. این نزدیکی به حدی است که غربیان نیز بدین مسلک روی میآورند و بدون هیچ مسئلهای همچنان در جوامع خود زندگی میکنند و به تبلیغ آن نیز میپردازند. آخرین نکته در مورد این فرقه آن است که این مسلک ساخته استعمار دینی است که ظالمان برای مظلومین پسندیدهاند. ظالمان هر جا که بخواهند افراد بشر به ظلم، ستم و بردگی آنها گردن نهند، این مسلک را ترویج میکنند؛ حتی در جوامع خود.