به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، مهدی محمدی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز با عنوان "پرسشی از اندرونی دولت آقای روحانی" نوشت:
دولت آمریکا آشکارا میگوید از آنجا که تحریم یک ابزار ایجاد تغییر محاسباتی در ایران است و این ابزار کارآیی خود را در موضوع هستهای نشان داده، باید آن را در حوزههای دیگر هم به کار گرفت.
از این حیث، راهبردی که آمریکا از سال 2010 درباره ایران تدوین کرده، هیچ دست نخورده است. آمریکا همچنان تصور میکند میتواند از طریق «بازی با ابزارهای فشار» یا به تعبیر دیگر «افزایش و کاهش هوشمند تحریمها» محاسبات ایران را به نحوی تغییر دهد که ایران در یک فرآیند محاسبه مجدد حس کند بقیه برنامههای امنیت ملیاش نیز در نهایت منجر به ایجاد تهدیدهای موجودیتی برای آن خواهد شد، بنابراین بهتر است تعدیل شده یا کنار گذاشته شود.
البته تحلیل دقیق الگوی رفتار آمریکا در سالهای گذشته به ما میگوید آمریکاییها میدانند که ایران تن به تعطیلی کامل برنامههای امنیت ملی خود نخواهد داد بنابراین گزینه «صفر کردن» برنامهها را کنار گذاشته و بیشتر در پی وادار کردن ایران به پذیرش مدل «تعریفهای دوطرفه» از برنامههای امنیت ملی خود هستند. در این مدل، درست همانند برنامه هستهای، برنامههای امنیت ملی تعطیل نمیشود اما ایران آن را به گونهای بازتعریف میکند که نگرانیهای فوری آمریکا رفع شده و در میانمدت نیز نگرانی فوری دیگری قابل تولید نباشد.
از این منظر، اصلا عجیب نیست اگر آمریکا به تعهدات خود طبق برجام عمل نکرده و رژیم تحریمها را حتی سفت و سختتر از قبل کند. هنوز حوزههای فراوانی هست که ایران باید در آنها تغییر محاسبه بدهد و آمریکا هم جز تحریم ابزار دیگری برای وارد کردن فشار محاسباتی به ایران در دست ندارد بنابراین همانطور که «آدام ژوبین» جانشین وزیر خزانهداری آمریکا و «جان زارات» مغز متفکر این وزارتخانه هفته پیش در جلسه استماع مجلس نمایندگان گفتهاند ایران به هیچوجه نباید انتظار داشته باشد به این زودیها وضعیت عادی پیدا کند. در واقع برجام هم، چنین وعدهای نمیدهد. از حیث ساختاری، برجام توافقی است که در آن ایران میپذیرد یک استثناست تا زمانی که فرآیند اعتمادسازی را کامل کند و فرآیند اعتمادسازی در اینگونه موارد از دید آمریکاییها، همواره دربرگیرنده «ترتیبات درازمدت» است و در کوتاهمدت هیچ نتیجه محسوسی تولید نخواهد کرد.
آمریکا اکنون منتظر است ببیند آیا روند آغاز محاسبه مجدد در دیگر حوزهها بویژه برنامه منطقهای و شاید مهمتر از آن ایجاد آزادی عمل بیشتر برای جریان غربگرا در داخل ایران آغاز میشود یا نه؟ این البته بحثی مفصل است که آیا اگر ایران در تمام حوزههایی که آمریکا خواهان آن است محاسبات، پیشنهادها، سیاستها، رفتارها و در نهایت ساختارهای خود را تغییر بدهد، آیا باز هم تضمینی وجود دارد که ما وارد دوران «فشار صفر» بشویم یا نه؟ سرجای خود به تفصیل میتوان استدلال کرد که این روند با کاهش مستمر توان مقاومت ایران، اشتباهات محاسباتی آمریکا را منظما تشدید خواهد کرد و در نهایت نیز تنها وقتی پایان مییابد که چشمه تولید قدرتی به نام «ایران»-و نه حتی «جمهوری اسلامی ایران»- کاملا خشکیده باشد.
در داخل ایران، تغییر محاسبه در حوزههای غیر هستهای مرتبط با امنیت ملی، به اصطلاح برجامهای بیشتر خوانده شده است. دولت آمریکا برای تولید برجامهای بیشتر 2 راه داشت؛ راه نخست آن بود که به برجام 1 چنان عمل کند که برجام به یک مدل محبوب در ایران بدل شده و سرایت آن به سایر حوزهها از سر رغبت انجام شود. به دلایلی که این نوشته جای بحث آن نیست آمریکاییها این راه را طی نکردند. راهی که اکنون دولت آمریکا میپیماید گروگان گرفتن مواهب حداقلی برجام 1 برای تولید برجامهای بیشتر است و پیشفرض این فرآیند هم این است که این گروگانگیری را تا زمان حصول آخرین عقبنشینی از سوی غربگرایان ایرانی میتوان ادامه داد.
سوالی که دولت آقای روحانی بسیار شفاف و ساده باید از خود بپرسد این است: در کدام حوزه از حوزههای مورد نگرانی آمریکا آماده تغییر محاسبه است؟ و اگر عمل آمریکا به تعهداتش طبق برجام حقیقتا در گرو تغییرات محاسباتی بیشتر از سوی ایران باشد، چه گزینههای واقعی روی میز هست؟
در حوزه داخلی، تغییر محاسباتی مدنظر آمریکا سپردن کشور به دست کسانی است که دفعه قبلی که اجازه نقشآفرینی در آن پیدا کردند، مملکت را تا آستانه یک جنگ داخلی پیش بردند. آمریکاییها در این باره به اندازه کافی شفاف هستند که آزادی عمل کامل جریان فتنه یکی از شروط آنها برای ایجاد حداقل مقدار تغییر در رفتارهایشان است. در حوزه منطقهای اگر بخواهیم صریح باشیم، تغییر محاسبه مدنظر آمریکا تسلیم کامل ایران مقابل عربستان سعودی و اسرائیل است. این لب لباب همه درخواستهایی است که در حوزه منطقهای از ایران میشود بدون اینکه بخواهیم موضوع را بیش از حد پیچیده کنیم. در حوزه فناوری دفاعی، تبدیل کردن ایران به یک کشور بیدندان، هدفی است که آمریکاییها به دنبال آن میگردند. همانطور که «استفان هادلی»، مشاور امنیت ملی جورج بوش زمانی گفته بود، در این راهبرد، هدف این نیست که ایران قدرت دفاعی نداشته باشد بلکه هدف این است که وقتی آمریکا تصمیم گرفت چیزی را به آن تحمیل کند این قدرت دفاعی به کارش نیاید.
دولت آقای روحانی میتواند و شاید هم لازم است همچنان وزیر امور خارجه خود را این سو و آن سو به دنبال راضی کردن جان کری بفرستد ولی آنچه باید در خلوت به آن بیندیشد این است که واقعا در کدام حوزهها میخواهد و میتواند تغییر محاسبه بدهد تا در چشمه خشکیده تعلیق تحریمها آبی بیفتد. حتی اگر دولت بخواهد، ایجاد تغییر محاسباتی در بسیاری از این حوزهها غیرممکن است از جمله به این دلیل که افکار عمومی نهتنها در قبال این حوزهها در موضع «دوقطبی انکاری» به سر نمیبرد بلکه سرسختانه هوادار سیاستی است که فیالمثل اکنون نظام در حوزه منطقهای در پیش گرفته است بنابراین اگر کسی تصور کند میتواند با نشان دادن دورنمای تغییر محاسباتی در این حوزهها اندکی دل آمریکاییها را نرم کند، باید بداند در حال ریسک بر سر آینده سیاسی خود پیش چشم ملت ایران است. این یک مرور ساده بر وضعیتی است که در آن قرار داریم. سوالها ساده است اما پاسخهای آسانی وجود ندارد. اگر تبدیل کردن تعلیق حقوقی تحریمها به تعلیق حقیقی فقط از مسیر تغییر محاسباتی ایران عبور کند، این مسیر مسدود است اما اگر راه دیگری وجود داشته باشد- که وجود دارد- ظاهرا دولت ناچار است دیر یا زود به آن ملحق شود.