در بخش اول مصاحبه، دکتر صادقی از چگونی شروع پروژه نامرئیسازی، سفر به چین و موفقیتهای علمیاش صحبت کرد. در بخش نهایی این مصاحبه او درباره سیستم آموزشی ایران، مسئولان بیلیاقت، جایزه شهید علیمحمدی و نظرش درباره رهبر انقلاب سخن میگوید. در بخش پایانی قسمت اول گفتوگو، دانشمند شیرازی ما درباره کارشکنیها علیه کارهایش سخن گفت.
چه کارشکنیهایی علیه شما انجام شد؟ از داخل دانشگاه بود؟
نه از خارج از دانشگاه بود. قسمتهایی که باید ما را حمایت آزمایشگاهی می کردند در غیبت صغری بودند. هیچ گروهی دست ما را نگرفت. واقعا نمیدونم چرا طرحی به این اهمیت و با این همه کاربرد را حتی بررسی اولیه هم نکرده بودند. واسه حمایت از طرح پیگیری ها کردیم ولی به جایی نرسید. از این بابت واقعا متاسفم. قبل از اینکه غربی ها ما را تحریم کنند بعضی در داخل ما را تحریم کردند. مشکل مملکت تحریم غرب و این چیزها نیست. ما تحریم برنامه چند هزار دلاری مربوطه را کاملا دور زده بودیم.
ما از صفر شروع کرده بودیم مشکل تحریم غربی ها حل شد ولی مشکل کج سلیقگی بعضی افرادهیچ وقت حل نشد. واقعا اینها را باید کجای دلمان بگذاریم؟ بعضی آدمها باید از سیستم علمی و پژوهشی کشور حذف شوند و حتی اگر دو برابر الآن هم حقوق بگیرند و بنشینند در خانه به نفع مملکت است تا مسئولیت داشته باشند و کار را با سلیقه شخصی جلو ببرند. به جای تصمیم گیری در مورد پروژه هاباید یک تیم علمی با دید اینده نگرانه باشد که قضاوت کنند. خیلی از مسایل مثل نامریی سازی پیشینه چندانی ندارد. شما ببینید انقلاب دوم این موضوع سال 2010 انجام شده و قبل از ما کسی در ایران روی این موضوع کاری انجام نداده بود با این تفاسیر شما تصور کنید فرد تصمیم گیرنده در مورد پروژه ما چگونه قضاوت کرده! . وقتی می بینم این آدمها سرکارند ناراحت می شوم. قبل از اینکه از خارج بنالیم باید از اینها بنالیم. اگر سیستم هدایت پژوهشی درستی روی کار باشد، اصلا این تحریم که هیچ، می توانیم خیلی از تکنولوژیها فوق پیشرفته را هم صادر کنیم همانجوری که در بعضی از حوزه ها مثل علوم نانو این اتفاق افتاده. علم نامریی سازی و کاربرد های متامواد بسیار بسیار جدید هست که انقلاب اول این موضوع توسط یک دانشمند ایرانی شروع شد و انقلاب دوم هم 4 سال بعدش اتفاق افتاد که متاسفانه علی رغم جدید بودن این موضوع بر عکس علوم نانو به این حوزه از علم کاملا بی توجه و بدون حمایت دولتی قرار گرفته که قطعا ضربشو در چند سال اینده خواهیم خورد.
مشکل مملکت ما این مسائل است نه مشکلات خارجی! خوشبختانه ما نه مشکل از لحاظ امنیتی داریم نه مشکل مواد اولیه و نه مشکل کمبود نیروی انسانی و نه مسائل دیگر!
یادم میآید در زمان فرصت مطالعاتی برخورد داشتم با مصریها، موقعه ای بود که محمد مرسی آمده بود سر کار، خوشحال بودند که امنیت برگشته! واقعا در زمان درگیری های مصر میدیم اصلا تمرکز فکری روی درسشان نداشتند اهمیت امنیت واقعا بالاست که از دولتی سر شهدا داریم. می خواهم بگویم این امنیتی که ما داریم را قدر بدانیم. مملکت ما خدا را شکر در امنیت کامل است. وقتی دفعه دوم از چین برمی گشتم، استاد چینیام گفت برو از تزت دفاع کن برگرد چین اگر آنجا بمانی کشته میشوی! گفتم که شما در اینترنت سرچ کنید، اگر دیدید از 10 سال قبل تا زمانی که رهبرم در راس امور هست یک بمبی در حوزه کشور اسلامی ایران منفجر شد یا در اینده بشود من همه افتخارات علمیام بعلاوه همه ایده ها را مجانی میدهم به شما. ده سال مجانی برای شما کار می کنم. وقتی دید محکم و عصبانی هستم، گفت نه منظورم این نیست، همین که محلت نگذارند و آزمایشگاه نداشته باشی بدون حمایت از لحاظ علمی می میری. خدا را شکر ما در نهایت امنیت هستیم، تنها مشکلی که داریم افرادی هستند که سد کار گروه های علمی هستند برخی اتفاقات قلب ادم رو به درد میاره کسانی که تلاش میکنن با چسبوندن خودشون به ادمهای موقعیت دار فرصتی برای خودشون باز کنن غالبا آدمهایی هستند که دستشان از عرضه و کاسهشان از لیاقت خالی است. خودشان هیچی ندارند، نه سواد علمی! نه عملی! و این نداری رو میخوان با لابی گری جبران کنن. بدیاش این است که وقتی به جایی میرسند خودشان را مالک فرض میکنند. وجود این جور آدمها خطرناک است. در دانشگاهها و مراکز تشخیص صلاحیت پروژه ها خطرناکتر.
سیستم آموزشی ما نیاز به انقلاب دارد چین که بودم می دیدم که گروه های مختلف اصلا نمی گذاشتند حتی دانشجوهای متوسطشان هم بیکار بمانند و به هر صورتی بود از لحاظ مادی مجابشان می کردند که بمانند. جالب تر اینکه اینقدر دانشجویان دوره پژوهشی را اکرام میکردند که هیچ مشکل مادی یا چیزی که ذهنشان را درگیر کند، نبود. فقط متمرکز روی تحقیق و پژوهش بودند. همان جوری که برای من هم همه کار کردند که چین بمانم. پیشنهاد شد که هم بروم دوره پسادکترا هم هیئت علمی آنجا باشم. همزمان دو شغل پیشنهاد دادند که مدارکش موجود دارم. سیستم آموزشیشان این طوری است که هر کسی که از لحاظ تجربی کاری انجام بدهد به هر نحوی هست نگههاش میدارند. یکی یکی آجر می گذارند روی آجر و سازندگی برای کشورشان ارمغان می آورند. اینجا بعد از اینکه دفاع کردید نهایت تلاششان این است که بروید دنبال کارتان. متاسفانه اینجا از همان لحظه اولیه استرس جذب و استخدام مغز دانشجویان دکترا رو فرسوده میکنه طوری که بعد از 4 سال بدون وجود ذره ای اعصاب فارغ تحصیل می شوند. ان شالله مشکلات حل شوند.
وقتی با دست پر از چین برگشتید، چه کردید؟
بعد از اینکه برگشتم درخواستهایی برای پسادکترا داشتم. یکی از دوستانم برای 50 دانشگاه درخواست فرستاده بود تا دست آخر یک جایی قبولش کردند اما من هیچ جا ایمیل نزدم. ایمیل من را پیدا کرده بودند. شاید از چینیها گرفته بودند. از نورفولک یونیورسیتی پیشنهاد با حقوق حدود 33 هزار دلار در سال داشتم تا... مدارک همه موجودند. به علاوه اینکه از چین و فرانسه و دانشگاه علم و صنعت میسوری هم درخواست داشتم. من همه اینها را رد کردم تا بتوانم اینجا خدمتی بکنم ولی متاسفانه بعد از گذشت یک سال و نیم هنوز که هنوزه آینده استخدام و آینده کاریما نامعلوم است. کارهای من باید به اسم دانشگاههای ایران ثبت بشود. خیلی از ایده ها را نگه داشتم تا حداقل در یک دانشگاه داخلی کارم را ادامه بدهم، ولی متاسفانه دانشگاههای اینجا حسابشان سوای عالم است.
الان نه با دانشگاه همکاری دارید نه با هیچ نهاد دیگری؟
یک سال و نیم حق التدریس ساعتی هستم. متاسفانه این چیزها دیده نمی شوند. این مدیران نیستند که مشکلات مملکت را رفع می کنند این نخبگان کشورند که در صحنه های میدانی مشکلات را حل می کنند ولی متاسفانه هم اکنون این نخبگان در چرخ زندگی و این شرایط آموزشی خرد کننده واقعاً له شدهاند.
بعضی مواقع آدم شرایط مالیاش را با کسانی که خارج رفتند و پسداکهای خارج را قبول کردند مقایسه میکند، واقعا به حال این شرایط استخدامی تاسف می خورد. درست است که همه چیز مالی نیست ولی بالاخره آدم باید زندگی کند. ما هیچ ساپورت حمایتی نداریم. ساپورت چیست؟ یکی نبود بگوید آقای فلانی دستت درد نکنه! زحمت کشیدی! اصلا یک جمله «زحمت کشیدی» هم نگفتند! رک می گویم من معتبرترین جایزه علمی کشور را بردم، جایزه شهید علیمحمدی، یک قسمتی از این افتخار برمی گردد به من، ولی سهمی از این افتخار هم برای دانشگاه شیراز و گروه فیزیک دانشگاه شیراز است. از طرف دانشگاه شیراز یک تقدیرنامه کاغذی هم به من ندادند. هیچ اتفاقی نیفتاد توقع هم ندارم ولی با این شرایط برخورد، هم آدم دلسرد می شود هم افراد نخبه ای که این وضعیت را میبینند اگر هم ایران بمانند برای ادامه تحصیل به نظرتان کدوم دانشگاه میروند؟ دانشگاهی که از کسب افتخار به اسم آن دانشگاه تقدیر و تشکر نمیکند؟!!!
واقعا از استاد عزیز و گرانقدرم پرفسور نادگران سپاسگذارم که فقط و فقط به صورت شخصی هدیه ای به من دادند ولی چیزی از دانشگاه نشنیدیم. ما اسم دانشگاه شیراز را در مجلات نیچر ثبت کردیم ولی هیچ. جالبه در دانشگاههای چین چاپ هر مقاله حتی به دانشجو پژوهشگر هم مبلغی پرداخت میشد. جوایز که سر جای خود.
با این شرایط کار کردن فقط عشق می خواهد. جالبه آقای دکتر روحانی، ریس جمهور محترم در یک مصاحبه گفتند که باید کارها علمی به سمت تجربی برود. پارسال برای مصاحبه آمدم یکی از دانشگاههای تهران که تازگی تغییر اسم داده به نام یکی از دانشمندان قرن هشتم. اعلام کرده بود اپتیک تجربی میخواهیم. ما رفتیم مصاحبه، از فیلترهای اولیه عبور کردیم و دست آخر گفتند رزومهات خیلی خوب است اما به خاطر قسمت علمی من را رد کردند. گفت آقای دکتر شما پایاننامهتان تجربی نیست، ما اپتیک تجربی میخواهیم. واقعا حرفشان شرم آور بود. چشمانم از کاسه داشت می زد بیرون. گفتم شما اصلا پایان نامه را خواندید؟! هم تئوری هم تجربی است. همه کارهایی که انجام شده هم تئوری بوده، هم آنالیزی و دست آخر هم نمونه اولیه دستگاه را ساختیم و تست هم کردیم که نتیجه بسیار ایده آل بود. طوری که در مجلات نیچر چاپ شد جواب دادند. گفتند منظورمان تجربی دیگری است، که ما آخرش نفهمیدیم تجربی دیگر!!! چی بود. مصاحبه ادامه داشت تا بعد از چندین پرسش و پاسخ دیگر یکی از اساتید دیگر پرسید که قسمت تجربی کار نکردید؟ گفتم بابا جان پایان نامه را باز کنید در قسمت تجربی حتی عکسهای آزمایشگاه، جداول داده های تجربی، دستگاهها همهاش هست مرغ یک پا داشت. موضوع چیز دیگری بود. واقعا در عرض چند ثانیه همه درخواست های همکاری آمریکا و چین و فرانسه وسوئد از ذهنم گذشت چطور میشود سال سوم دکترا مصادف با اولین مقاله من از گروه سوئدی متقاضی عضویت من در گروه آنجا و ادامه تحصیل در دانشگاه «کی تی اچ» به خاطر کاربردی بودن و اهمیت موضوع بشوم ولی یک دانشگاه ایرانی این درجه اهمیت کارمان را که نمی دید هیچ دست آخر هم مدعی غیر تجربی بودن تزی که ساخته هم شده بود بشود!!!
چرا نرفتید خارج؟ الان که بالاخره پیشنهادات خوب است و ایران اوضاعتان این جوری است.
یکی اینکه اولا من زندگیام اینجاست. خانوادم اینجاست. بابام اینجا بوده، پدربزرگم اینجا بوده و...، من متعلق با این آب و خاکم و دوست دارم که اندوخته های علمیام در راه همین آب و خاک استفاده بشود که متاسفانه یک سال و نیمه همچین فرصتی به من داده نشده. خیلی جالب نیست که آدم پشت کند به این گذشته! کار ما تجربی است. یکی گفت تو اگر نروی، فرد دیگری این کار را میکند. گفتم من در این چرخه نباشم، هر کسی هست باشد و برود. اتفاقا از مسولین هم کم نبودند که اصرار میکردند برو. جواب همهشان هم این دادم که نمیروم ! واقعا توجیه ناپذیر بودند، حتی میگفتند بلند شو برو یک سال بعد برگرد ولی در هر صورت هر جور که هست با وجود فشارهای مالی و استخدامی که هست و تمام مشکلاتی که هست شب راحت خوابم میبرد نه از بی دردی، نه! وجدانم راحت است. فمن یتوکل علی الله فهو حسبه
بعد از اینکه جایزه شهید علیمحمدی را دریافت کردید، درباره رهبر انقلاب صحبت کرده بودید. آن روز چه گفتید؟
گفتم در قسمت علمی من هر جایزه که بوده را خدا را شکر گرفتهام. نفر اول آزمون ورودی دکترا دانشگاه شیراز بودم. مقالههایم در دنیا مورد توجه قرار گرفت. 2 مقاله نیچر و چند مقاله دیگر که در سال 2015 جزو صد مقاله برتر شد، چیزی نبوده که جمع نکنم و گفتم تنها آرزویم این است که خدمت مقام معظم رهبری برسم، از نزدیک ایشان را ببینم و دست ایشان را بخاطر مدیریت عالی ایشان ببوسم.
نگران نبودید که شما را متهم تملقگویی و کسب پست کنند؟
کسی که مقام معظم رهبری را میشناسد میداند ایشان در بدترین فتنه ها و بحرانی ترین وضعیت اهل باج و این حرفها نیستند، چه برسد به وضعیت ثبات کنونی. اتفاقا دوره ای شده که هر کسی از رهبری تمجید کند یک جوری نگاهش میکنند انگار جرم کرده و بعضاً راه برای رسیدن به پست برایش به خاطر زیر آب زدنها و حسادتها سخت تر میشود. من آدم علمی ام نه اجرایی. من هم از لحاظ علمی در جایگاهی هستم که نیازی به تملق ندارم. اینجور آدمها هم کم نیستند. همیشه آدمهایی هستند که به بقیه سنگ می زنند. من از این چیزها نمیترسم حرف خودم را راحت میزنم. سخن صادقانه و و سخنی که از دل بر آید لاجرم حتما بر دل آدم " دل دار" مینشیند.
کسی تملق میگوید که دستش از لیاقت و عرضه خالی است. برای من کلا مهم نیست دیگران چه فکری در باره من میکنند. مهم این است که به حرفهایم اعتقاد دارم.
و حرف آخر برای دانشجویان.
این کارهایی که کردم در مقایسه با آن کاری که شهدای حرم، آدمهایی که می روند امنیت را برای کشور ما میآورند و سرداران بی اسم هیچی نیست. محلمه ما 9 تا شهید دارد. در مقایسه با آن کاری که آنها کردند کار ما صفر هم نیست. دست آخر هم ناراحتم از بابت دعوت نشدن جلسه دیدار با رهبری.ان شالله لیاقت دیدارش برسد.
این جایزه را تقدیم میکنم. به پیشگاه آن عزیز دلها، آن مرهم قلبهای مظلوم آن منتَظر قائم و همچنین تقدیم میکنم به اون شهید وارسته دانشمند دکتر علی محمدی عزیز که داستان به ذلت کشاندن استکبار را تا آن جایی ادامه داد که دشمنان به وحشیانه ترین و خفت بار ترین کارها روی آوردند و با ترور دانشمندان هسته ای کشور عزیزمان عجز و ناتوانی خودشان را در مقابل پیشرفت ملت عزیزمان ابراز کردند و تقدیم میکنم به رهبر عزیرم و امیدوارم این هدیه ناچیز مقبول حضورشان باشد. در مورد دانشجویان باید بگویم قدر این دوره و امنیت و قدر پدر و مادرشان را بدانند که الطاف خدا از طریق دعاهای والدین راحت تر میرسد.
قطعا دانشجویان این کشور نیازی به حرف من ندارند و در جهاد علمی هم جای علی محمدی ها ، شهریاری ها، رضایی نژادها و احمدی روشن ها را پر خواهند کرد.
یاعلی