به گزارش گروه فضای مچازی خبرگزاری دانشجو، هفته نامه پنجره گفت و گویی با یکی از فرماندهان لشکر زینبیون با نام جهادی مظفرعلی کرمانی انجام داده است که مشروح آن را در ادامه می خوانید:
بگذارید از این اینجا شروع کنیم. چه ارتباطی بین نوع زندگی بچههای زینبیون و شیوه جنگیدنشان در سوریه است؟
شور حسینیشان خیلی زیاد است (با لبخند). شاید مسئله این باشد که این بچهها همیشه در جنگ بودهاند و زندگیشان در مبارزه گذشته است؛ چون در بسیاری از روزها شهید داشتهایم. دائم در مبارزه بودهایم. برای خودمان سلاح میخریدیم، تو گویی در منطقه جنگی، زندگی روزمره ما جریان داشت.
یعنی از بچگی با این مفاهیم بزرگ شدهاید؟
بله. با این مفاهیم بزرگ شدهایم. و واقعا اهالی آنجا حاضرند جانشان را بدهند، اما به اعتقادات شیعیشان پشت نکنند. برای همین هم در جنگ سوریه خیلی غیرتی میروند جلو و میجنگند و اصولا عقبنشینی یا اسیر دادن در مسلک زینبیون نیست. یک فرد سوری برای من تعریف میکرد که در خانههای ما امروز بهجای قسم به قرآن و سایر مقدسات، به زینبیون قسم میخوریم. این حرف یک نفر اهل سوریه بود.
تاثیرات زینبیون روی دیگر مجاهدین که در سوریه میجنگند چگونه است؟
شنیدههایمان از فرماندهان ایرانی و فرماندهان قبلی زینبیون اینطور است که از فاطمیون افغانی و نیروهای سوری و حزبالله لبنان و حیدریون عراق میآمدند و از ما میخواستند که فقط پنج نیرو از زینبیون به ما بدهید که ما اعلام کنیم زینبیون دارد، میآید! چون داعش وقتی که متوجه میشود زینبیون دارد میآید فرار میکند. نمونههایش کم نیست. مثلا مناطقی هست که در دست داعش بوده، اما به محض اینکه شنیدهاند زینبیون دارند میآیند یک ترسی داشتهاند که باعث فرارشان شده است.
یک شعاری هست بین بچههای زینبیون که آن را فریاد میزنند و به نعره حیدری معروف است. الان در منطقه همه نعره حیدری را یاد گرفتهاند.
چگونه است؟
یک نفر با صدای بلند و کشیده میگوید: «نعـــــره حیـــدری»... بقیه بلند میگویند: «یــا علــی (ع)».
این شعاری است که زمان جنگ بین هندوستان و پاکستان، رزمندگان شیعه و سنی این شعارها را سر میدادند. دربارهاش میگویند یک حس و قدرتی را به شما میدهد. وقتی که یا علی (ع) را میگویید، این یک قدرتی به شما منتقل میکند که روبه دشمن حرکت میکنید و عقب هم نمینشینید. این حرف را اهل سنت درباره این شعار گفتهاند.
ارتش پاکستان هم که بیشتر برادران سنی هستند.
بله. در ارتش به کسانی که شجاعتهایی از خودشان نشان دادهاند و کارنامه نظامی خوبی داشتهاند، نشان حیدر میدهند. الان در ارتش پاکستان هشت نفر این نشان را گرفتهاند اما در زمان دیکتاتور اسبق، ژنرال ضیاءالحق و بر اثر نفوذ آل سعود نعره حیدری در همه سازمانها حذف شد. البته من این را در پرانتز بگویم که این ارتشی که من دارم از آن صحبت میکنم ارتشی است که برای اسلام در پاکستان تشکیل شد و با ارتش امروز متاسفانه خیلی تفاوت دارد. غربیها و سرویسهای اطلاعاتی روی این ارتش و بیقید کردنش نسبت به اسلام خیلی کار کردهاند.
اما انشاءالله همین زینبیون بعد از ختم فتنه سوریه برمیگردند و دست راست حضرت آقا در جهان خواهند شد انشاءالله.
از پاکستانیها در نیروهای معارض هم هستند؟
بله. این پاکستانیهایی که در گروههای تکفیری هستند بیشتر از وزیرستان هستند. اتفاقا همینها وقتی که نعره حیدری ما را در عملیاتها و هجومها میشنوند، به بقیه میگویند دیگر خودتان را جمع کنید!
در خیلی جاها دیدهایم که سوریهایها اعلام میکنند زینبیون دارد میآید یا برای تثبیب خط میگویند زینبیون اینجا مستقرند.
دو تا ماجرا هم بگویم. این دوستان به یک منطقهای میروند که حاج قاسم به آنها درباره خطرات منطقه گفته بود. میروند از پشت قیچی میشوند. نیروهای خودی هم در حال عقبنشستن بودهاند که آنها در محاصره میافتند. محاصرهشان طول میکشد و از لحاظ مهمات و غذا و آب هم در مضیقه قرار میگیرند. با بیسیم با آنها صحبت میکنند. حاج قاسم هم گوش میکرده است. گفته بودند یا مهمات میتوانیم برسانیم یا غذا، گفته بودند همان مهمات را بدهید. فرماندهی که پشت بیسیم است میگوید در منطقه گوسفند هست از آن تغذیه کنید. میگویند ما آمدهایم اینجا از ناموس و مال مردم دفاع کنیم، قرار نیست که مال مردم و حقالناس را بخوریم. ما این کار را نمیکنیم. حاج قاسم سلیمانی وقتی این قضیه را شنیده بود از فرمانده میانی پرسیده بود که کدام گروه در آن منطقه عمل کرده است؟ فرمانده جواب میدهد بچههای زینبیون پاکستان. حاج قاسم میگوید تمام توانتان را بگذارید که این بچهها از آنجا آزاد شوند. وقتی که میرسند، بعد از هفت، هشت روز که آزاد میشوند، میبینند که همه بچهها اینقدر علف خوردهاند که دور دهانشان سبز شده است. یک اتفاق جالب دیگر هم به شما بگویم.
منطقهای دست بچههای زینبیون افتاد و تا زمانی که آنجا را به نیروهای سوری برای تثبیت خط تحویل دادند، در اختیار خود بچههای زینبیون بود. آنجا فقط زنان و دخترانی که از اروپا و اینطرف و آنطرف میآورند برای جهاد نکاح حضور داشتند. یکسری از داعشیها دست بسته دخترها را گذاشته بودند در خانهها و فرار کرده بودند. بچه یکی از خانمها را میفرستند تا دستهایشان را باز کند. زمانی که این بچهها میخواستند این منطقه را تحویل نیروهای سوری بدهند، زن یک فرمانده داعشی برگشت گفت که ما میخواهیم مذهب این بچهها را اختیار کنیم! اینها که بودند که اینقدر پاک و فرشته بودند که حتی چشمشان به ما نیفتاد و چیزهایی که ما نیاز داشتیم میرفتند و تهیه میکردند و دم در خانه ما میگذاشتند و در را میزدند و زود دور میشدند و اصلا روبهروی ما نمیایستادند. در صورتی که ما کاملا در اختیارشان بودیم و اسیرشان بودیم. وقتی میگویم سوریهایها دارند قسم میخورند روی اسم زینبیون، این چیزها را دیدهاند. بچههای زینبیون واقعا آدمهای ناموسیای هستند و خیلی غیرت دارند. اکثر بچهها حتما یک چاقو هم با خودشان دارند؛ اگر مهمات تمام شود با آن میجنگند. ما یک «شهید مطهر» داشتیم که پس از اینکه در محاصره گیر میکند، با سه خشابی که برایش مانده بود و بعد از آن با سنگ میجنگد و شهید میشود.