کد خبر:۵۴۶۶۷۷
همه چیز از رقص زنم در آن جلسه مختلط شروع شد
مشکل من و نامزدم از میهمانی خانه برادرش شروع شد. برادرزنم جشن سومین سالگرد ازدواجش را گرفته بود و فامیل زنش سبیلدرسبیل و قروقاطی نشسته بودند
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، نامزدم از من خواست کمی خودمانیتر باشم و مثل آنها جلفبازی دربیاورم. بعد از چنددقیقه صدای موسیقی بلند شد و همه میگفتند من باید برقصم. در این لحظه نامزدم با لباسی زننده از اتاق بیرون آمد و دست مرا گرفت تا مثل برادرش و عروسشان با هم برقصیم. به چشمانش خیره شدم تا شاید شرم کند. فایدهای نداشت. من زیربار نرفتم؛ چون اصلا اهل این حرفها نبوده و رقص بلد نیستم.
در آن جلسه تمامی زوجهای جوان شروع به رقصیدن کردند. من گوشهای نشسته بودم و خودخوری میکردم؛ ولی چیزی نمیگفتم که توهین به خواسته دیگران یا بیاحترامی تلقی نشود. نرقصیدن من بهانهای شد تا مادرزنم کینه به دل بگیرد و با رفتارهایش عذابم بدهد.
اولین کار آنها مسافرت خانوادگی بیستروزه بدون اطلاع من بود و هرچه زنگ میزدم، رد تماس میدادند. متاسفانه مادرهمسرم از روز اول جلوی پای ما سنگ میانداخت. هر عید و مناسبتی که فرا میرسید، مرا خون جگر میکرد و میگفت باید کادوی گرانقیمت و ریختوپاش آنچنانی کنی.
کارم به جایی رسیده بود که از عهده خرجومخارج لوازم آرایشی و هزینههای سنگین سالن آرایش و زیبایی نامزدم برنمیآمدم. خسته شدهام. اگر تا حالا چیزی نگفتهام، بهخاطر احترام پدرم بود؛ چون نامزدم دختر دوست قدیمیاش بود و او برایم انتخاب کرده است. اما حالا دستبهدامان مرکز مشاوره شدهام. با این وضعیت نمیتوانم ادامه بدهم .
منبع: جام جم
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
به امثال این بنده خدا بگید: نه شما می تونید اینجور خانواده ها رو اصلاح کنید و نه زندگی با اینجور خانواده ها دنیا و آخرت برای شما باقی میگذاره. پس بهتره قید این ازدواج رو بزنی و بری سراغ یک دختر با حیا و عفیف و خانواده ای نجیب.