به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، روزنامه اصلاحطلب اعتماد در گفت و گویی با باران کوثری به برخی حواشی و مواضع او پرداخته است که در ادامه بخش هایی از آن را می خوانید:
در دانشگاه سوره نمايش خوانديد و با كارگردانهاي صاحب نام تئاتر مثل اميررضا كوهستاني، محمد يعقوبي و محمدرضايي راد كار كرديد اما چه اتفاقي افتاد كه نام شما بيشتر به سينما پيوند خورد نه تئاتر؟
راستش هر دو اين هنرها همواره برايم به يك اندازه جدي بودند. در طول سالهايي كه فعاليت سينمايي داشتم در سال، حداقل با يك نمايش همكاري كردم يا اگر اين اتفاق نميافتاد در كارگاههاي آموزشي شركت ميكردم و به طور كل از اين فضا دور نماندم. البته هدفم اصلا اين نبود كه در سينما بازيگر بهتري شوم. تئاتر براي من يك لذت كاملا جدا به حساب ميآيد و تجربه منحصر به فردي است؛ به همين دليل هم به هيچوجه قصد مقايسه اين دو هنر با يكديگر را ندارم.
واقعيت اين است كه در مديوم سينما شخص راحتتر مطرح ميشود. در مورد من راحتتر از اين منظر كه سابقه سينمايي پررنگتري داشتم. شايد اوايل، يعني مشخصا زماني كه با اميررضا كوهستاني يا آقاي يعقوبي كار ميكردم حضورم در تئاتر كمي غير منصفانه تحت تاثير اين اظهارنظر كه بازيگر سينما به تئاتر آمده است قرار گرفت وگرنه تئاتر همواره برايم دغدغه جدي بوده.
احتمالا اينطور عنوان ميشد كه بازيگر چهره آوردهاند تا مخاطب و فروش بيشتري جلب كنند!
در تمام اين سالها همواره تاكيد كردهام كه نه تنها اجراهاي اميررضا كوهستاني و محمد يعقوبي، بلكه هيچ نمايشي به دليل حضور بازيگر چهره با استقبال مواجه نميشود. تئاتر چهرههاي صاحبنام خاص خودش مثل حسن معجوني، رضا بهبودي، سيامك صفري، پانتهآ بهرام، علي سرابي، احمد ساعتچيان و پانتهآ پناهيها را دارد. قرار نيست به دليل حضور سينمايي اين هنرمندان شاهد فروش بيشتر تئاترهايشان باشيم. آيا وقتي محمد يعقوبي يا اميررضا كوهستاني از چهرههاي سينمايي استفاده نميكنند با سالن خالي مواجه هستند؟ از طرفي اين هنرمندان اصلا چنين دغدغههايي ندارند، چون در متنها و اجراها تجربههايي جريان دارد كه اگر سالن پر تماشاگر نباشد هم چندان برايشان مهم نيست. به اين دليل كه نفس تجربه براي اين هنرمندان مهم است.
از طرفي تفاوت جدي بين سينما و تئاتر وجود دارد. مثلا اگر جلوي يك اجرا گرفته شود كار تمام است اما به قول خانم بني اعتماد «فيلمها براي هميشه در كمد نميمانند».
نكته مهم ديگر اين است كه تئاترِ خوب، همواره به امر سياسي بدل ميشود. گذشته از اينكه يك عده انسان زنده روي صحنه هستند، وقتي نمايشي شعور و دغدغه داشته باشد امكان دارد به نظر بعضي خطرناك جلوه كند. به نظرم اصولا خطر تئاتر در همين زنده بودن است. بله؛ به همان اندازه كه توقيف يا كشتن يك نمايش براي عدهاي ريسك دارد، به همان اندازه زنده ماندن آن خطرناك محسوب ميشود؛ حتي بيشتر از سينما.
دقيقا؛ فيلم شرايط بهتري در اختيار علاقهمندان كنترل فراهم ميكند.
تئاتر در لحظه جاري است و كنترلكننده به سادگي از قبل متوجه نميشود چه اتفاقي رخ خواهد داد.
اين جنبه هنر نمايش چقدر براي شما جذابيت داشت؟ چون چندسالي است كه به فعاليتهاي سياسي هم علاقه نشان ميدهيد.
البته منظورم سياستزدگي نيست. تئاتر به نظرم يك حركت اجتماعي است كه به راحتي قابليت تبديل شدن به جنبش را دارد. اين جنبه – زنده بودن تئاتر- برايم خيلي مطرح است و فكر ميكنم خيلي كمك ميكند. به خصوص در شرايط خاص كه شما تلاش ميكنيد خودتان را به اجرا برسانيد و در خيابان اتفاقهاي ديگري جريان دارد. تئاتر در هر شرايطي جاري است و كار خود را انجام ميدهد. با توجه به انتخابهاي تئاتري و گروهي كه عضو آن هستم حتما چنين دغدغهاي برايم مطرح است.
سال ٩٠ تا ٩٢ هم به دليل حمايتهاي سياسي امكان كار نداشتيد؟ چون بحث منع فعاليت هم مطرح شد.
بله، اما هيچوقت به طور صريح و روشن به من اعلام نكردند كه اجازه كار ندارم. وقتي هم تماس ميگرفتم تا دلايل را جويا شوم آقاي سجادپور ميگفت: «شايد خود كارگردانها علاقه ندارند با شما همكاري كنند.» هيچوقت واضح بيان نشد ولي دلايل قابل حدس است؛ به دليل يك سري فعاليتهايي كه اصلا هم از انجامشان پشيمان نيستم.
و مديريت سينمايي وقت اين را رد ميكرد؟
دقيقا. ابتدا نميپذيرفتند اما اواخر گفتند بله «مسالهاي وجود داشته اما مشكل حل شده است.» من هم گفتم خب خدا را شكر بالاخره اذعان كرديد ماجرايي وجود داشته كه حالا حل شده است.
گروهي هم بودند كه به اين صراحت وارد حمايتهاي سياسي نميشدند و هميشه دوري ميكردند.
هنرمندان ديگري هم وارد حمايت شدند ولي شايد شهرت باعث بيشتر ديده شدن فعاليت بعضي افراد ميشود. خوشبختانه هنرمندان سينما همواره از كارزارهاي سياسي سربلند بيرون آمدهاند. يعني موضعگيري روشن داشتند و اكثرا هم در همان جهتي گام برداشتند كه با خواست مردم همسو بود. فكر ميكنم روزگار ما نسبت به گذشته تغيير كرده و انتظار مردم از هنرمند متفاوت است. به عنوان نمونه وقتي مارلون براندو واكنش يا اعتراض سياسي-اجتماعي انجام داد خيلي به چشم آمد اما امروز ديگر همه مواضع سياسي خود را به صراحت بيان ميكنند. مثلا در امريكا گروهي از هنرمندان به منتقد جورج بوش و مدافع باراك اوباما تبديل ميشوند. خوشبختانه اين اتفاق در جهان فراگير شده و به دليل شرايط، ولي به دليل حساسيت اوضاع در ايران، كمي سخت به نظر ميرسيد هنرمندان موضع خود را روشن بيان نكنند. هر هنرمندي كه اندكي دغدغه مردم داشت قطعا حمايت ميكرد.
در مدت اخير حاشيههاي زيادي هم حول شما شكل گرفت. از فيلمهاي رضا درميشيان و نشست فيلم «لانتوري» گرفته تا ساخت كليپ «چرا رفتي» براي همايون شجريان و...
اين حواشي جز ماجراي فيلمهاي توقيف شده خيلي برايم پررنگ نبود. چون امكان دارد براي هر كسي پيش بيايد ولي وقتي شما شهرت داشته باشيد بيشتر به چشم ميآيد. ترجيح ميدهم درباره آن نشست و واكنش افراد صحبت نكنم چون همهچيز كاملا روشن بود. يك شخص راجع به فيلم اطلاعات درستي نداشت. مثل اينكه گفته شد فيلم درباره زندگي آمنه بهرامي بوده درحالي كه اصلا اينطور نبود. يا چرا من درباره مسائل جامعهشناسي فيلم مورد بحث، نظر دادم كه قطعا آنجا هستم تا به عنوان بازيگر فيلم و يك شهروند درباره اين مسائل هم صحبت كنم و عقيده شخصيام را بگويم. بعد از آن نشست هم حواشي به وجود آمد كه متوجه شديم همهچيز مثل دومينويي از پيش چيده شده بود. متاسفانه عربدهكشي، بهكار بردن الفاظ ركيك يا بگم بگمهايي كه به واسطه ميزان وقاحت، طرف مقابل را وادار به سكوت كند در دورهاي باب شد. در يك اشتباه تاريخي به نظرم اين بلا بر همه ما نازل شد تا يك نفر به خودش حق بدهد با صداي بلند هرچه به دهنش ميآيد، بيان كند. من پاسخي براي اين افراد ندارم چون مبارزهشان از جنس متفاوتي است. اين حواشي به نظرم طبيعي است. وقتي در شرايط سياسي- اجتماعي خاص عقايدم را قاطعانه بيان ميكنم منتظر چنين حواشياي هم هستم.
ولي هنرمندان تئاتر كمتر خودشان را درگير چنين مسائلي ميكنند و چندان علاقهمند به حواشي نيستند .
سالها تئاتريهاي زيادي ميشناختم كه موضعگيريهاي صريح داشتهاند.
نمونهاي وجود دارد؟ مثلا حميد سمندريان كه در اعتراض به بعضي سختگيريهاي سالهاي دهه ٥٠ و ٦٠ مدتها كار نكرد؟
مثل ليلي رشيدي. حتي هنرمنداني را ميشناختم كه ادامه اجراهايشان در شرايط خاص نوعي اعتراض محسوب ميشد. هنرمنداني را ميشناسم كه هرطور بود در اجراهايشان يك نشانهاي آشنا براي مردم گذاشتند و به حضور در بعضي محافل «نه» گفتند. شايد به دليل فراگيري هنر سينما، موضعگيري بعضي از چهرههاي تئاتري آنچنان كه بايد ديده نشد. ولي جالب است به اين نكته هم اشاره كنم كه آن دوران، من نخستين بار به واسطه حضور در يك نمايش متوجه بحث ممنوعالكاريام شدم. همان زمان گروه اعلام كرد بدون من به اجراها ادامه نميدهد. با اينكه اصرار كردم بازيگري جايگزين شود اما گروه موافقت نكرد و همين به يك اتفاق بدل شد. بعد از ما مسوولان به يك گروه اعلام كرده بودند «شما بياييد سريع جاي اين گروه اجرا كنيد كه خالي بودن سالن مشخص نشود.» اما اتفاق جالبتر وقتي رخ داد كه آن گروه ديگر هم پيشنهاد مديران را نپذيرفت.
*نمی خواهم نقش قهرمان را بازی کنم!
اصلا دلم نميخواهد حتما نقش زنان قهرمان را بازي كنم. مثل ماجراي انتخابهاي سينمايي، اينجا هم علاقه ندارم در نمايشي باشم كه فقط من ديده شوم. بلكه نتيجه نهايي عملكرد كل گروه اهميت دارد. در حقيقت نتيجه متن نغمه ثميني و رضاييراد بيشتر به علاقه من نزديك است، تا اينكه از ابتدا بدانيم با يك دوشس قهرمان مواجه هستيم كه قرار است در پايان با اتفاقي تلخ مواجه شود. اين سير تحول شخصيت هم از منظر بازيگري و هم از اين نظر كه كل نمايش را به چيزي مورد علاقهام تبديل ميكند، بيشتر برايم جذاب است.
در مقايسه با نسل قبل زنان هنرمند كه به سختي گليم خود را از آب بيرون كشيدند، نسل جديد در چه شرايطي به سر ميبرد؟
من هم كنار رخشان بنياعتماد بزرگ شدهام و حداقل چيزي كه از مادرم ياد گرفتم اين است كه راحت جا نزنم. در حقيقت تصور ميكنم ما وضعيت راحتتري را تجربه ميكنيم. چون آنها در شرايط حساس و پيچيدهتري كار خود را آغاز كردند. نميخواهم بگويم نگاه صددرصد جنسيتي، ولي به هرحال ميزاني از اين رويكرد در برابر كارگردان خانم قرار داشته است. مثلا زمان فيلمبرداري يكي از فيلمهايش – نرگس يا روسري آبي- يكي از آقايان به پدرم ميگويد شما چرا اجازه ميدهيد چنين فيلمهايي بسازد؟ با اين نگاه قطعا كارگردانها و بازيگران آن نسل كار پيچيدهتري انجام دادهاند. آنها از جنگ نابرابرتري گذشتند؛ بنابراين شرايط براي ما بسيار سادهتر است.
جنس تقابل تغيير كرده است.
دقيقا؛ جنس مداخلهها و آسيب زدنها متفاوت شده كه قطعا هم همين اتفاق افتاده. اما به هرحال چيزي كه نسل مادر من با چنگودندان برايش جنگيده و به دست آورده اين است كه امروز مردم خيلي خيلي بيشتر به هنرمندان اعتماد ميكنند. احتمال دارد آن آقاي جامعهشناس حرفهاي زيادي عليه من بزند ولي وقتي از سالن سينما بيرون ميآيم و ميبينم گروه پرشمار مردم براي استقبال از عوامل فيلم بيرون سينما ايستادهاند واقعا به حضور آنها دلگرم ميشوم. بخش ديگري از ماجرا هم به اين بازميگردد كه جامعه امروز آگاهتر از چند دهه گذشته است و مردم بيشتر از هنرمندان حمايت ميكنند.
به عنوان هنرمند فعال در تئاتر و سينما تفاوت چهارسال دولت يازدهم و تفاوت آن با دولتهاي نهم و دهم را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
اگر بگويم در اين چهارسال هيچ اتفاقي رخ نداده كمي بيانصافي است، ولي نه به اين معنا كه صددرصد يا حتي پنجاه درصد رضايتم را جلب كند. ولي واقعيت اين است كه اتفاقهاي آن دوران ميتواند من را ديوانه كند؛ چون شما ميدانيد بايد با افرادي صحبت كنيد كه اصلا علاقهاي به وجود سينما و تئاتر ندارند.
مشخصا درباره دوره شمقدري و سجادپور صحبت ميكنيم.
دقيقا، آنها كه مشخصا در گفتوگويي اعلام كردند به سينماي ملي نيازي نيست! ولي در اين دولت حداقل با افرادي مواجه هستيم كه ميشود با آنها صحبت كرد وگرنه من در اين دولت هم فيلمي داشتهام كه هنوز اكران نشده است.
يعني معتقد هستيد ذات مقاومت در برابر هنرمند و كار هنري تغيير كرده؟
معتقد نيستم همان اتفاق گذشته در جريان است ولي تاكيد دارم در اين دولت اتفاق عجيبي نيفتاد. وزارت فرهنگ و ارشاد دچار محافظهكاري بوده و اين محافظهكاري به اين دليل اتفاق افتاده كه جاهاي ديگر دستشان باز باشد. حتي ميتوانم اين جريان را بپذيرم ولي نه در شرايطي كه اين دولت و مجلس بيشترين راي خود را به واسطه حمايت هنرمندان به دست آوردهاند.