به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، اینکه عقیم کردن زنان و مردان کارتن خواب یک راه حل در دست بررسی در دولت میباشد، نشانگر ریشههای خاص فکری این جماعت در نگاه به مسائل و معضلات اجتماعی است. از طرف دیگر آنچه استاندار تهران افاضه فیض نموده است که گور خوابها معتادان متجاهرند و گمان نکنم که در تهران بیخانمان داشته باشیم! به سادگی یعنی اینکه این به اصطلاح معتادان متجاهر به هیچ وجه داخل آدم حساب نمیشوند وگرنه در گور خوابیدن و زیستن هر چقدر هم که تعریفمان از خانه را موسع کنیم، عین بیخانمانیست. از طرف دیگر معتادانی که به چنین فلاکتی کشیده شده اند اگر امکانش را داشته باشند بدون شک برای خودشان خانه و سر پناهی دست و پا خواهند کرد و بیخانمانی و فلاکت شرایطی است که بر آنها عارض شده است و آنها به شکل ژنتیکی بیخانمان نبودهاند. توجه به این مساله بدیهی که وجود کارتن خوابها و گور خوابها و بیخانمانها، یک عارضه اجتماعی است و ممکن است در صورت جمع شدن پارهای شرایط برای همه ما رخ بدهد، عامل اساسی در یکطرفه به قاضی نرفتن در مواجهه با آن است.
حضور در بطن جامعه و مخصوصا در میان اقشار فقیرتر به راحتی این احساس را در آدمی بوجود میآورد که فاصله بین اولین خطای بزرگ آدمی تا رسیدن به مرحله طرد و بیخانمانی به وضوح بسیار کوتاهتر از سالهای پیش شده است. گسترش مواد مخدر صنعتی با دزهای بسیار قوی و وفور آنها (که خود بحث جدایی را میطلبد) این فاصله را به کمتر از یکسال نزدیک کرده است. اگر در سالهای پیش یک معتاد به تریاک چندین سال طول میکشید تا به مرحلهای برسد که کاملا و دربست غرق در مصرف شود و از کار و زندگی وا بماند، این روزها یک مصرف کننده شیشه و یا هروئین همین راه را در چندین ماه طی خواهد کرد و نهایت این راه آوارگی و کارتن خوابی و مشغول شدن به جمعآوری بطریهای پلاستیکی و صد البته در اکثر موارد دزدی خواهد بود. حال در این میان آیا فقط فرد معتاد مقصر است و به عبارت دیگر آیا میشود همه تقصیرها را بر گردن ضعف اراده و سست عنصری معتادان انداخت؟ و یا نه، میشود مقصران موجه دیگری را نیز پیدا کرد؟
باید گفت که بدون تلاش برای کمرنگ کردن نقش رفتار فردی در سرنوشت آدمی، عناصر غیرارادی دیگری نیز در وضعیت کنونی معتادان و کارتن خوابها دخیلند. البته ما در اینجا قصد بررسی این عوامل را نداریم و حتی نمیخواهیم که در میان عوامل غیرارادی و ارادی نیز به قضاوت بنشینیم و نقش یکی از آنها را پر رنگ یا کم رنگ کنیم. بلکه بیشتر به دنبال این هستیم که نشان دهیم وراثت و ژنتیک نقشی در بوجود آمدن یک کارتن خواب و گور خواب و معتاد خیابانی ندارد. در میان همه عواملی که میشود برشمرد و نقشی برای آنها در نظر گرفت، وراثت و ژنتیک هیچ نقشی را نخواهد داشت. البته در تاریخ صد سال اخیر جهان کم نبودهاند نظامهای فاشیستی که به نژاد و وراثت و ژنتیک صبغه سیاسی-ایدئولوژیک دادهاند و برضد انسانهای دیگر نژادها، مجوز کشت و کشتار و خونریزی صادر کردهاند و به دنبال پاکسازی جامعه خود از همه نقصها و ناراستیهای جسمانی با عقیمسازی و یا حذف معلولین و ناتوانان بودهاند. راه حلهایی که به جای همدردی و همراهی با ناتوانان با استدلالهایی از جنس آنچه در دنیای وحش میگذرد به دنبال امتداد نسل خود بر اساس ژن قویترین و سالمترین افراد نژاد خود بودهاند و صد البته این رویکرد به راحتی به نتایج وحشتآوری منجر شد. نتایجی که بشر مدرن را برای همیشه شرمگین خواهد ساخت.
هر نوع راه حل که برای معضلات اجتماعی ارائه شود و در درون خود پیش فرضهایی از جنس دسته بندیهای کاستی و نژادی و ژنتیکی و ارزش گذاری بین آنها داشته باشد، گام نهادن در ورطه نژاد پرستی و فاشیسم است. اینکه می بینیم واکنش ها به اظهارات معاون امور زنان رئیس جمهور، در رابطه با زنان کارتن خواب که در آنها صحبت از در دست بررسی بودن طرح عقیم سازی آنها میشود، تا به این حد توسط اکثر فعالان اجتماعی و فرهنگی مورد اعتراض قرار می گیرد، به خاطر اولا غیرانسانی و دینی و اخلاقی بودن و دوما جاهلانه و بر اساس بیتجربگی و بیدانشی دانستن این نوع راهحلهای سادهانگارانه است.
اینکه این زنان و مردان را به خاطر فلاکتی که در آن قرار دارند -و همانطور که در ابتدای مطلب هم استدلال کردیم، تنها مقصران آن هم نیستند- و برای جلوگیری از تولد کودکان معتاد و بیسرپرست، عقیم کنیم. در اصل پاک کردن صورت مساله و انتخاب راحتترین و ابلهانه ترین و صد البته خشن ترین راه ممکن است و گرنه برای همین منظور و با اعتقاد به اینکه راه حل معضلات اجتماعی مانند خود جوامع باید چند وجهی و تا حد قابل قبولی دربرگیرنده پیچیدگیهای جوامع باشند، میتوان کارهای بسیار دیگری انجام داد. کارهایی که صد البته سختتر و پر هزینهتر ولی انسانیتر، مفیدتر و واقعیتر خواهند بود.
در انتهای کلام اما یک سوال اساسی باقی می ماند. اینکه چه عواملی در ایجاد اینچنین ایستارهای ضدقشرهای آسیب دیده و مستضعف جامعه، در میان نخبگان سیاسی این روزها حاکم بر کشور دخیل بوده است و خادمین مستضعفین سالهای ابتدای انقلاب را به بالا نشینهای بیخبر از چند و چون فلاکت همین مستضعفینی که میراثشان را میخورند، تبدیل کرده است؟ پاسخ اما سر درازی دارد که فرصتی دیگر میطلبد.
منبع: نسیم آنلاین