به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، از زمان به راه افتادن جنگ های گسترده در خاورمیانه به ویژه ظهور گروه های تروریستی داعش و بوکوحرام در این منطقه و آفریقا، سیل مهاجران پناهنده به کشورهای اروپایی حجمی دوچندان یافت و ورود غیرقانونی آنها به قاره سبز به یکی از معضلات اتحادیه اروپا بدل شد.
از سوی دیگر وقوع برگزیت نیز که منجر به جدایی انگلیس از اتحادیه اروپا شد به همراه روی کار آمدن راستگرایان افراطی در کشورهای اروپایی همچون فرانسه و آلمان، منجر به ایجاد نوعی فضای جدید در نظم بین الملل غرب شد.
برخی کارشناسان معتقدند اتحادیه اروپا که به نوعی از مظاهر اتحاد و پیوستگی های سیاسی نوین و پس از اتحاد جماهیر شوروی، دومین بلوک قدرت به لحاظ دوام و قدمت در عصر مدرن به حساب می آید، اکنون به دلیل اتخاذ رویکرد جدایی طلبانه کشورهای پیشرو در رهبری این اتحادیه، با سرعت غیرقابل باوری به سمت زوال و نابودی در حرکت است.
در این میان به نظر می رسد روی کار آمدن دونالد ترامپ، رئیس جمهوری جدید و رادیکال آمریکا نیز تاثیر شگرفی بر تسریع فرآیند یاد شده از سویی و زیر سوال بردن قدرت این اتحادیه در تصمیم گیری و عملکرد مستقل به عنوان یک بلوک مستقل قدرت از سوی دیگر شده است. به عنوان مثال می توان به اختلاف پیش آمده میان رهبران اتحادیه اروپا و رئیس جمهوری آمریکا بر سر لزوم پایبندی به توافق هسته ای با ایران و یا نحوه تعامل با روسیه اشاره کرد.
در همین راستا خبرنگار مهر با پروفسور «اندی استوری»، استاد دانشگاه دوبلین ایرلند به گفتگو پرداخته که متن کامل آن در زیر آمده است:
*همانطور که می دانید، در پی رخداد برگزیت، بسیاری از احزاب راستگرای افراطی و سیاستمداران اروپای خواستار جدایی کشورهای خود نظیر فرانسه، هلند یا آلمان از اتحادیه اروپا شده اند. چه عواملی سیاسی یا اجتماعی پشت پرده چنین رویکرد در بین این گروه از مخالفان اتحادیه اروپا وجود دارند؟ آیا می توان چنین رویکردی را به معنای خیزش دوباره راستگرایان در اروپا پس از جنگ جهانی دوم دانست؟
عوامل مختلفی منجر به رشد راستگرایان بدبین به اتحادیه اروپا وجود دارند. اما یکی از این دلایل ماهیت غیردمکراتیک و ریاضت های اقتصادی اتحادیه اروپاست که در میان فقیرتر شدن مردم کشورهایی چون یونان و کنار زده شدن شهروندان به عنوان عناصر تعیین کننده اصلی از روند کنترل بر سیاست اقتصادی است.
چنین گرایش هایی توسط اعمال مستبدانه بانک مرکزی اروپا (به عنوان مثال دریغ کردن حمایت های مالی از بانک های ایرلند و یونان تا زمان رسیدن دولت ها به خواسته های خود) و با اتخاذ نظارت مالی و مکانیسم های نظارتی مانند معاهده مالی و عدم توازن در رویه اقتصادی کلان تشدید شده است. مردم به شکلی فزاینده و البته به درستی، تباهی و محروم ماندن از حقوق خود را احساس می کنند و معتقدند اتحادیه اروپا غیردمکراتیک بوده و منجر به فقر اقتصادی در بسیاری از کشورها می شود.
راستگرایان افراطی این توانایی را یافته اند تا از این عصبانیت مردم استفاده کرده و از آن به عنوان امتیازی انتخاباتی بهره ببرند. آنها برای رسیدن به این خواست خود به قربانی کردن پناهجویان مهاجر و دیگر اقلیت ها روی آورده و به شکلی غلط آنها را مسبب بسیاری از مشکلات (که خود اتحادیه اروپا منجر به پیدایش آنها شده) می دانند.
در خصوص اینکه چنین مساله ای می تواند به دوران پیش از وقوع جنگ جهانی دوم شباهتی داشته باشد محل بحث است، اما ما نباید در خصوص وقایع مشابه نگاهی انفعالی داشته باشیم. نکته غم انگیز اینجاست که چپی ها علیرغم وقایع فاجعه باری که برای مردم اروپا رخ داده، اکثرا هنوز به اتحادیه اروپا و منطقه یورو متعهد مانده و میدان را برای راستگرایان باز کرده تا بتوانند از بدبینی خود نسبت به اتحادیه اروپا در جهت اهداف انتخاباتی سود ببرند.
چپ ها نیازمند این هستند تا با انتقادهای خود از اتحادیه اروپا به (موضع راستگرایان) پاسخ دهند و اگر فروپاشی منطقه یورو منجر به بازگرداندن دمکراسی، رفاه و ثبات می شود، خود را نسبت به وقوع چنین مساله ای مشتاق نشان دهند تا از این طریق بتوانند جذبه راستگرایان افراطی (برای مردم) را از بین ببرند.
*به نظر می رسد مساله پناهجویان و اسکان دادن به آنها به یکی از جنجالی ترین و جدی ترین مشکلات جامعه اروپا بدل شده است. عواقب اجتماعی و سیاسی چنین مسائلی در اروپا چه خواهد بود؟ آیا ممکن است این موضوع منجر به رشد اسلام هراسی در اروپا شود؟
همانطور که پیشتر نیز اشاره کردم، ورود پناهجویان (که به خصوص در سال ۲۰۱۵ رشد چشمگیری داشت) منجر به رشد اسلام هراسی نشده است بلکه آنها به واسطه پیشرفت استراتژی قربانی سازی به استثمار کشیده شده اند.
پناهجویان (به هرحال، بخش کوچکی از این تعداد پناهجو از کشورهای بسیار فقیرتری همچون اردن و پاکستان به صورت روزانه وارد اروپا می شوند) از سوی راستگرایان، رسانه های راستی و از همه مهمتر از سوی اتحادیه اروپا به چشم شرور دیده می شوند. توافق انجام شده میان اتحادیه اروپا و ترکیه برای بیرون نگه داشتن پناهجویان از اتحادیه اروپا به منزله نقض شرم آور حقوق بشر آنها بوده و این پیام را به شهروندان اتحادیه اروپا القا می کند که این اتحادیه نه تنها اهل مدارا و سازش نیست، بلکه مروج تبعیض علیه خارجی ها است که همین مساله خشونت نژادپرستانه در خیابان ها را قابل قبول و توجیه پذیرتر می سازد.
موضوع دیگری در این خصوص نیز مطرح می شود و آن اینکه اکثر پناهجویان از جنگ و دیگر مکان ها متواری می شوند. جنگ هایی که ریشه در مداخله نظامیان غربی دارد و تمامی منطقه را بی ثبات کرده اند. غرب (در هیبت اروپایی آن) اکنون از پذیرفتن مسئولیت اعمال خود شانه خالی می کند و در تلاش است تا مرزهای خود را ببندد و قربانیان ماجراجویی های نظامی خود را به کمپ های فقر در ترکیه و یونان روانه کند و با غرق شدن در مدیترانه به کام مرگ فرو ببرد.
*دونالد ترامپ در حالی خواستار بازبینی برجام شده است که دیگر طرف های توافق هسته ای با این درخواست وی مخالفت کرده اند. پایان این کشمکش را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا اتحادیه اروپا نیز از سیاست های دونالد ترامپ پیروی خواهد کرد و یا نقش مستقلی از خود در مورد این مساله ایفا خواهد کرد؟
مطمئن نیستم. شک دارم که اکثر رهبران اروپایی به دنبال باز شدن دوباره پرونده هسته ای نباشند. آنها تنها ثبات نسبی ناشی از برجام را به از سرگیری غیرقابل پیش بینی مذاکرات تحت رهبری دولت پریشان خاطر و بی ملاحظه آمریکا ترجیح می دهند.
در حقیقت، ممکن است در مجموع، اتحادیه اروپا ممکن است با ظهور ترامپ به دنبال ایجاد فضایی مستقل در خصوص موضوعات مربوط به سیاست خارجی باشد – اگرچه چنین موضوعی چندان هم رو به جلو و قابل توجه نخواهد بود – عطف به تقاضای برخی آلمانی ها و دیگر رهبران برای افزایش توانایی های نظامی اروپا در برابر تهدید روسیه، به نظر می رسد شعله های شکل گیری جنگ سردی جدید در حال سر کشیدن هستند. اما اگر اروپا در برابر بازبینی برجام ایستادگی کند، به نظر اتفاق خوبی می رسد.