به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه «کیهان» نوشت:
رفتار رئیسجمهور ترکیه و تیم او در مواجهه با مسائل منطقهای و بینالمللی بیانگر آن است که ترکیه «خطر میکند»، «خطر میسازد» و مسئولیت نمیپذیرد. حمله دو روز پیش ترکیه در دو منطقه در عراق و سوریه بدون شک تجاوز به حریم و تمامیت ارضی دو کشور مستقل و عضو سازمان ملل میباشد و طبعا محکوم است اما رجبطیب اردوغان و یلیدریم نخستوزیر، این تجاوز را حق ترکیه میدانند و بر تکرار آن تصریح میکنند. در این رابطه نکات زیر اهمیت دارند:
1- دو روز پیش هواپیماهای جنگی ترکیه، چند مقر نظامی را در شمالشرق سوریه مورد حمله قرار دادند و همزمان به یک موقعیت نظامی در منطقه سنجار عراق نیز حمله کردند. حمله به سوریه به بهانه مبارزه با داعش و حمله به عراق به بهانه مقابله با جداییطلبان ترکتبار - PKK- صورت گرفته است. این در حالی است که اولا در عراق و سوریه دولتهای قانونی وجود دارند و هرگونه اقدام نظامی در عمق این دو کشور مستلزم موافقت آنها است و ثانیا حمله نظامی ترکیه به کردها در دو کشور دیگر و حال آنکه تبعه ترکیه به حساب نمیآیند، قابل پذیرش نیست.
2- ترکیه در دوره ریاست رجبطیب اردوغان یکبار با مداخله در روند بیداری اسلامی و فضای پس از سقوط بنعلی در تونس، مبارک در مصر و قذافی در لیبی باعث ناکام شدن انقلابهای مردمی گردید. اسنادی وجود دارند که نشان میدهند ترکیه برای رفع نگرانی آمریکا و رژیم صهیونیستی و در شرایطی که میرفت پایگاههای آمریکا در منطقه یکی پس از دیگری فرو بریزند، متعهد شد که با استفاده از مدل «اسلامگرایی غیرمعارض با غرب» انقلابهای عربی مذکور را عقیم گرداند و مانع شکلگیری موجهای جدید معارض غرب گردد. در آن زمان وزارت خارجه آمریکا طرح مهار انقلابهای عربی را با استفاده از «اسلامگرایان قابل مذاکره» ارائه کرد و «رجب طیب اردوغان» که این را یک فرصت برای اقتداربخشی منطقهای به حزب عدالت و توسعه میدانست، ماموریت مورد اشاره را پذیرفت و شخص اردوغان راهی تونس، مصر و لیبی گردید اما برخلاف تصور اردوغان، آمریکاییها، اسرائیلیها و سعودیها فقط به بخش اول ماجرا یعنی اسقاط جنبشهای بیداری اسلامی توجه داشتند و روی کار آمدن اسلامگرایان ولو آنکه با غرب مسئلهای نداشتند را با منافع خود و همپیمانان سنتی خود- نظیر رژیمهای عربستان و اردن - ناهمخوان میدانستند و به آن نظر نداشتند.
از این رو رژیم اخوانالمسلمین مصر که اردوغان گمان میکرد دهها سال میداندار مصر است، بیش از یک سال دوام نیاورد. در واقع آمریکا و رژیم صهیونیستی با کمک محمد مرسی و بقیه اخوانیها انقلاب مردم مصر را از بین بردند و پس از آن نردبان شکسته اردوغان و اخوان را کنار گذاشتند. عین همین اتفاق در تونس و لیبی هم افتاد.
رجب طیب اردوغان پس از آنکه در پرونده مصر، تونس و لیبی ناکام شد گمان کرد که بحران سوریه ظرفیت برکشیدن او و حزب عدالت و توسعه از یک جریان داخلی به جریان منطقهای را دارد. واقعیت این است که غرب در پرونده سوریه روندی مغایر با آنچه در مصر روی داد، دنبال کرد. چرا که در مصر و تونس رژیمهای متحد غرب در معرض انقلاب مردمی بودند و در سوریه از ظرفیتی مشابه آنچه در آن دو کشور وجود داشت، خبری نبود. اردوغان مدت کمی صبر کرد و آنگاه که دریافت عزم غرب بر حذف دولت اسد جزم است تلاش کرد تا در این مبارزهای که او غرب را برنده قطعی ماجرا به حساب میآورد، نقش محوری و اصلی داشته باشد.
از این رو اردوغان اینبار نه تنها نیروهای پراکنده اخوانیهای سوریه بلکه هر معارض دولت را زیر پر و بال گرفت و تمام امکانات خود را در اختیار آنان قرار داد. اما برخلاف تصور اردوغان، دولت سوریه علیرغم امواج سهمگینی که علیه او راه افتاده بود، با پشتیبانی قاطع و همهجانبه ایران، موقعیت خود را به عنوان یک دولت قدرتمند حفظ کرد. عملیات بزرگ نصر که با محوریت سردار سلیمانی در منطقه حلب اجرا شد و سبب آزادی حلب در یک دوره کوتاه گردید، اردوغان را متوجه خطای بزرگ خود کرد اما در عین حال بازگشت از مسیر پر خطا، برای اردوغان ساده نبود و از این رو طی حدود 9 ماه گذشته شاهد مواضع به شدت متغیر اردوغان بودهایم.
3- اردوغان پس از آنکه متوجه شکست تروریزم در سوریه و عراق شد و از سوی دیگر از اسقاط دولتهای دوست ایران در عراق و سوریه ناامید گردید، درصدد برآمد ولو با خواستههای حداقلی، خود را بر طرفهای اصلی تصمیم در سوریه و عراق تحمیل نماید. اردوغان روی مسئله کردها کلید کرد و تلاش کرد تا با بهرهگیری از حساسیتهایی که روی «تجزیهطلبی کردی» وجود دارد، خود را به عنوان یک ضلع منطقی بازی درآورد. گمان اردوغان این بود که ایران و سوریه به طور طبیعی با قدرت گرفتن کردهای سوریه موافق نیستند و از سوی دیگر کردها در نزد اعراب و غربیها هم پایگاه محکمی ندارند و از این رو میتوان به آنان حمله و به راحتی بر مناطقی از سوریه سیطره پیدا کرد. این در حالی است که ایران و سوریه کردها را به عنوان بخش غیرقابل انکار ملت سوریه به رسمیت میشناسند و به همراهی آنان در مبارزه با تروریزم و مداخله خارجی چشم دوختهاند.
از سوی دیگر غربیها نیز قدرتطلبی اردوغان و استفاده او از ضعف کردهای سوریه را قبول ندارند چه اینکه آنان اساسا به «ترکیهای مهارپذیر» فکر میکنند نه ترکیهای لجامگسیخته. بر این اساس نه عملیات ترکیه در مناطق بعشیقه - در غرب کرکوک - و سنجار در غرب موصل و نه عملیات ترکیه در اعزاز، الباب و منبج هیچ یک از سوی ایران و به طور کلی جبهه مقاومت قابل پذیرش نیست. ایران اگرچه به رفتار غیرمسئولانه رهبران کردی عراق درباره کرکوک که میتواند آتش جنگ داخلی در سوریه را شعلهور کند، اعتراض دارد و آن را مسیر نادرستی در حل و فصل اختلافات داخلی میداند اما در عین حال با بهانهجوییهای ترکیه هم مخالف است و اقدامات ترکیه در سوریه و عراق را تجاوز به حساب آورده و مغایر اصل عدم مداخله در امور همسایگان میداند.
4- رجب طیب اردوغان همزمان با تشنجآفرینی در فضای منطقهای، عدم سازش در داخل را نیز دنبال میکند. مخالفت نزدیک به 49 درصد از مردم ترکیه با تغییرات قانون اساسی و بخصوص با تغییراتی که اردوغان را به «قدرت مطلقه» تبدیل کند، نشان میدهد که لااقل نیمی از جمعیت فعال ترکیه با اقدامات اردوغان مخالفند. رئیسجمهور ترکیه چند روز پیش از رأیگیری گفت مخالفان تغییر در واقع تروریست هستند و به نفع داعش رأی میدهند. حالا اردوغان با نزدیک به 30 میلیون نفر تروریست! و داعشی! مواجه است! اردوغان نمیخواهد مخالفین را به رسمیت بشناسد و حال آنکه آنان در جامعه سنتی ترکیه و در ساختارهای زیرین قدرت دارای موقعیتهای مهمی هستند. اردوغان نشان داده است که برای حل یک مسئله به طرح سؤال روی میآورد و این به آن معناست که از نظر مردم، دهها سؤال بدون پاسخ وجود دارد. اردوغان دو گروه بزرگ قومی-مذهبی در مقابل خود دارد.
کردها و علویها که در مجموع نزدیک به 35 میلیون جمعیت داشته و بخش وسیعی از مرزهای ترکیه را در شرق و جنوب پوشش دادهاند. احزاب هم در این کشور فعالند. از این رو اردوغان بدون آنکه زیر پای محکمی داشته باشد به هر طرف حملهور میشود بیخبر از اینکه دایره زیر پای او هر لحظه تنگتر میشود.