به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، محمد صرفی در سرمقاله روزنامه کیهان نوشت: «اران عفراتی» وقتی که نخستین بار وارد ارتش رژیم صهیونیستی شده بود، 19 سال داشت. عفراتی که ارتش را ترک کرده، به خاطر میآورد که در نخستین جلسۀ توجیهی، افسری از او پرسیده بود که اگر یک فلسطینی را ببینند که با چاقویی در دستش در مناطق اشغالی در حال دویدن است، چهکار باید بکنند؟
عفراتی میگفت: «بدون تردید پاسخ سؤال این بود: باید به مرکز بدنش شلیک کنیم قربان!» افسر دوباره همین سؤال را بهنحو دیگری مطرح میکرد: «اگر یکی از شهرکنشینان با چاقویی در دست در حال دویدن باشد چه؟» «پاسخ این بود که نمیتوانی هیچ کاری بکنی. بهترین کاری که میتوانی بکنی این است که به پلیس زنگ بزنی؛ ولی حتی حق نداری به آنها دست بزنی.» عفراتی میگفت که از روز اول، فرمان این بوده است: «حق نداری بر روی شهرکنشینها دست بلند کنی.» این بخشی از خاطرات یک سرباز سابق ارتش رژیمصهیونیستی است.
او به شهر الخلیل اعزام میشود. عفراتی میگوید که کارش سخت و فرساینده بوده است: ساعتها و گاهی تا شانزده ساعت در سرما، ایستاده، اغلب گرسنه و همیشه با کمبود خواب. القای حسِ تحقیر، بخشی از مأموریت بوده است. وقتی معلمهای مدرسه با کراوات و کتوشلوار از ایستبازرسی عبور میکردند، سربازان باید آنها را در برابر چشمان دانشآموزانشان لخت میکردند. عفراتی میگوید: «بعضی وقتها آنها را مجبور میکردیم که ساعتها با لباسِ زیر منتظر بایستند!»
اینها دو مورد از تابلویی به بزرگی 70 سال است که گویا در ترسیم آن رنگ دیگری جز خون وجود نداشته است! تقریباً نمیتوان هیچ مسئله مهم سیاسی و امنیتی را در منطقه جنوب غرب آسیا (به تعبیر اروپاییها و آمریکاییها، خاورمیانه) طی 70 سال اخیر در نظر گرفت و ردپایی از مناقشه فلسطین در آن نیافت. در این دوران اتفاقات بسیاری در کشورهای مختلف این منطقه رخ داده است. دهها کودتا و جنگ و انقلاب و شورش و ...که هر کدام به نحوی تاثیرات خاص خود را داشتهاند و اغلب - به جز انقلاب اسلامی ایران در سال 1357- شعله آنها پس از مدتی به خاموشی گراییده یا تضعیف شده است اما داستان پر فراز و نشیب فلسطین علیرغم تمام تلاشها و توطئهها برای سرپوش گذاشتن و خاموش کردن آن، همچنان ادامه دارد و به شکلی عجیب گویا مسیری ازلی و از پیش محتوم را طی میکند.
«تونیجات» مورخی یهودی انگلیس است که هفت سال پیش فوت کرد. او در دوران جوانی با وعده سرزمین موعود صهیونیسم، راهی سرزمینهای اشغالی میشود اما کمتر از دو سال دوام میآورد و آنجا را برای همیشه ترک میکند. تعریف او از اسرائیل چنین است؛ کوتهنظر، خودشیفته و اولین راهی که به نظرش میرسد خشونت است. فقط کسانی میتوانند آنجا دوام بیاورند که به آرمان صهیونیسم مومن واقعی باشند. او یک ماه پیش از مرگش در مصاحبهای با آتلانتیک تاکید کرد؛ « امروز اسرائیل بهمراتب آسیبپذیرتر از 25 سال قبل است.»
البته این مورخ انگلیسی زنده نبود تا ببیند صهیونیستها در دو جنگ اخیر خود علیه غزه چه کردند و چگونه رکوردهای جدیدی از توحش و جنایت را از خود بجا گذاشتند. برای فهم راهبرد اصلی رژیم صهیونیستی کافی است به آرای جامعهشناس یهودی باروخ کیمرلینگ نگاهی بیندازید. او این سیاست را «پولیتیساید» نامید که به معنای نابودسازی کامل هویتی سیاسی است. او این اصطلاح را با الهام از واژه نسلکشی ساخته است که بهمعنای از میان بردن تمامی مردم یک نژاد است.
آرنون سافر مشاور ارشد مهندسی جمعیت (شغلی که تنها در سرزمینهای اشغالی کاربرد دارد!) در چند دولت اسرائیلی، تفسیر روشنی از «پولیتیساید» ارائه میدهد. سافر در مصاحبه جروزالم پست میگوید؛ «2 و نیم میلیون نفر در غزه تحتمحاصره زندگی میکنند؛ این قضیه در آیندهای نزدیک به فاجعهای انسانی تبدیل خواهد شد. فشار بر مرزها مهیب خواهد بود و جنگ وحشتناکی روی خواهد داد. اگر میخواهیم زنده بمانیم، باید بکشیم و بکشیم و بکشیم؛ هر روز، از صبح تا شب!» دقیقاً همان کاری که صهیونیستها دارند انجام میدهند!
در چنین وضعیتی یک فلسطینی چه میتواند کند؟ آنها تمام راهها را در این هفتاد سال آزمودهاند و هزینههای این آزمون و خطا را نیز پرداختهاند. روزگاری پرچم مبارزه به دست یاسر عرفات بود که مدعی بود با آرمان فلسطین ازدواج کرده است! سرنوشت او جالب و البته دردناک است. با وعده صلح و تشکیل کشور مستقل فلسطینی، اسلحه را بر زمین گذاشت و شاخه زیتون را برداشت و پشت میز مذاکره نشست. تنها چیزی که پس از سالها به دست آورد خفت و خواری بود. تا آنجا که حتی اسحاق رابین حاضر نبود با او که سند سازش را امضا کرده بود، دست بدهد و با اصرار فراوان عرفات چنین کرد!
ماکس بلومنتال، روزنامهنگار آمریکایی و نویسنده کتاب «جالوت: زندگی و نفرت در اسرائیل بزرگتر» درباره وضعیت نسل امروز فلسطینیها میگوید؛ « نسلی از فلسطینیان وجود دارند که هرگز نشده یهودیای ببینند که با تفنگ بهسویشان نشانه نگرفته باشد یا به آنها حمله نکرده باشد. بسیاری از جوانانی که من دیدم، اگر نگویم اکثرشان، اعضای خانوادۀ خود را از دست دادهاند، بدنهایی دیدهاند که جلوی چشمشان منفجر شدهاند، خانههایشان ویران شده و دوستانشان را از دست دادهاند. در چنین وضعیتی انسان بهدنبال راهی میگردد که منزلت و شأن خود را حفظ کند: میخواهد مقاومت کند. این سناریوی وحشتناکی است.»
شاید برخی گمان کنند همپیمانی امروز برخی کشورهای عربی با تل آویو، ضربهای به آرمان فلسطین و خط مقاومت است. اما نه تنها چنین نیست بلکه برعکس نیز هست. به دو دلیل؛ نخست آنکه این کشورها هرگز حامی آرمان فلسطین نبودهاند و اگر تا چندی پیش نیز دم از آن میزدند و موضعی کمرنگ علیه اسرائیل میگرفتند، از سر تزویر بود و نشانی از واقعیت و اقدام نداشت. دوم و مهمتر آنکه امروز فلسطینیان دریافتهاند پس از خدا باید به خود متکی باشند و شیوخ عرب نه تنها همراه و پشتیبان آنان نیستند، بلکه آشکارا با دشمن آنها همدست و همراه شدهاند.
در این میان تنها جمهوری اسلامی ایران است که چهار دهه بر این آرمان استوار مانده است و در هیچ شرایطی حاضر به کوتاه آمدن و عدول از این خط قرمز نشده است. ایران حتی اگر کشوری اسلامی نیز نبود، انسانیت و شرافت نیز بر همین مسیر حکم میکرد. شاید عدهای در این میان باشند که نه اسلام برایشان مطرح باشد و نه انسانیت! اما همین عده نیز اگر اندکی عقل و تدبیر داشته باشند درمی یابند که حمایت از آرمان فلسطین علاوه بر پشتوانه اسلامی و اخلاقی و انسانی، پشتوانه عقلی و مبتنی بر منافع صرفاً مادی نیز دارد. چرا صهیونیسم به عنوان مغز متفکر رژیم صهیونیستی، همچون سرطانی است که اینک در مساحتی کوچک مهار شده است و از میان رفتن موانع و حصارها، باعث گسترش و تکثیر این غده سرطانی خواهد شد. به فرموده امام راحل؛ اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود و شواهد و قرائن نشان میدهد چنین نیز خواهد شد. روز قدس، ضربتی داوودی است که سرنوشت جالوت معاصر را تعیین میکند.