آیا نباید ابتدا جامعه اسلامی را شکل داد و پس از گسترش آرمانهای انقلاب اسلامی میان مردم، سراغ دولت رفت و سخن از دولت اسلامی زد؟
به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری دانشجو، محسن ردادی عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی نوشت:
رهبر معظم انقلاب اسلامی در ترسیم خط کلی حرکت انقلاب اسلامی و تحقق اهداف انقلاب اسلامی، پنج مرحله را توصیف کردند. در این زنجیره منطقی، ابتدا «انقلاب اسلامی» رخ میدهد؛ سپس «نظام اسلامی» شکل میگیرد که همان جمهوری اسلامی است. در مرحله بعد «دولت اسلامی» باید تشکیل شود و دولتمردان و فرایندهای اداره کشور با شاخصهای انقلاب و اسلام منطبق شوند. به گفته رهبر انقلاب ما اکنون در این مرحله قرار داریم. گامهای بعدیای که باید در آینده برداشته شوند، تشکیل «جامعه اسلامی» و «امت اسلامی» است.
این دو گام نهایی زمانی تحقق مییابند که مردم ایران و بعد کل مسلمانان، به اندازه کافی توانمند شوند و در نتیجه جامعهای به وجود آید که در آن ظلم از بین برود، گرسنگی و فقر وجود نداشته باشد، پیشرفت و توسعه پایدار حاکم شود، آزادی گسترش یافته و مردم از رفاه کافی برخوردار شوند. این روند منطقی و راهبردی است که گام به گام اهداف و آرمانهای جمهوری اسلامی را به تحقق نزدیکتر میسازد.
اما سوالی که اخیراً مطرح شده، این است که در این فرایند آیا نقش مردم کمرنگ نیست؟ آیا نباید ابتدا جامعه اسلامی را شکل داد و پس از گسترش آرمانهای انقلاب اسلامی میان مردم، سراغ دولت رفت و سخن از دولت اسلامی زد؟ لازم است به این سؤال که البته در فضایی پر از تنش و حاشیه مطرح شد، معقول و علمی پاسخ داده شود. در همین ابتدا باید دو نکته را مورد تأکید قرار داد؛ اول اینکه آغاز این فرایند با حضور و مشارکت مردم صورت گرفته است و انقلاب اسلامی بدون حضور مردم امکان تحقق نداشت. در ادامه این فرایند نیز مردم حتماً حضور داشته و نقش بسیار مهمی در حفظ دستاوردهای هر مرحله و گذار به مرحله بعد ایفا میکنند. بنابراین، مشارکت مردم در هیچ مرحلهای نادیده گرفته نشده است.
برای تحقق دولت اسلامی نیز لازم است مردم بصیرت و آگاهی کامل داشته باشند و دولتی اسلامی را مورد مطالبه قرار دهند. دوم اینکه جداسازی مراحل این فرایند، مکانیکی نیست که ارتباط میان مراحل کاملاً قطع باشد. در هر مرحلهای از تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی که به سر میبریم، لازم است برای تمام مراحل بعدی زمینهسازی صورت گیرد. بنابراین، اکنون که در مرحله دولت اسلامی هستیم، لازم است برای زمینهسازی تحقق جامعه اسلامی و امت اسلامی نیز تلاش شود و فرهنگسازی و روشنگری لازم برای رسیدن به آن شاخصها صورت گیرد. اما بحث و نقطه راهبردی تصمیمگیری این است که آیا ابتدا باید به تشکیل جامعه اسلامی مبادرت ورزیم یا اینکه دولت اسلامی اولویت دارد؟ کوشش دغدغهمندان باید صرف تأسیس و ترمیم دولت اسلامی شود و یا اینکه اصلاح فرهنگ و تربیت جامعه در اولویت قرار داده شود؟
پاسخ این سؤال را با مراجعه به کتاب «چرا کشورها شکست میخورند؟» نوشته عجماوغلو و رابینسون میتوانی افت. نویسندگان این کتاب با بررسی کشورهای مختلف در پنج قاره جهان تلاش میکنند بفهمند چرا برخی از کشورها پیشرفت کرده و برخی دیگر به رغم داشتن امکانات بسیار، عقب میمانند. آیا جغرافیا، فرهنگ، تاریخ، نژاد، منابع طبیعی و... باعث پیشرفت و عدم پیشرفت میشوند یا عامل دیگری در این زمینه دخیل است؟ بررسیهای آنها نشان میدهد که هیچ یک از این عوامل تأثیر تعیینکننده بر پیشرفت کشورها ندارند. بلکه «نهادهای سیاسی» و به عبارت دیگر «سیاستمداران و کارکردهای دولت» است که باعث شده در ۱۵۰ سال اخیر برخی کشورها پیشرفت کنند و برخی دیگر عقب بمانند.
شواهد تاریخی و آمارهای جهانی چنین چیزی را تأیید میکنند. به همین دلیل تا زمانی که دولت اصلاح نشود، امکان پیشرفت یک کشور وجود ندارد. بررسی کشورهای دنیا نشان میدهد که سیاستگذاران کشورها در بزنگاههای تاریخی تغییرات کوچک، ولی دقیقی ایجاد کردند که بعدها اثر بسیار زیادی در سرنوشت ملتها گذاشت. دولتی که توانایی و بینش کافی برای ایجاد این تغییرات داشته باشد، میتواند سرنوشت یک ملت را تغییر دهد و راه را برای پیشرفت نسلهای آینده هموار سازد.
دولتها در کشورهای آفریقایی، مسیر نادرستی را برای کشور برگزیدند و ضمن ترجیح منافع فردی بر منافع گروهی، زمینه وابستگی به کشورهای غربی را فراهم کردند. همین تصمیم کوچک باعث شد که این کشورها در چرخه فلاکت و عقبماندگی گرفتار شوند و نتوانند در مدار توسعه و پیشرفت قرار بگیرند. به اعتقاد نویسندگان کتاب، عقبماندگی این کشورها بر اثر جهل و نادانی نیست. یعنی مشکل این نیست که دولتمردان کشورهای آفریقایی راه برونرفت از این وضعیت را ندانند.
زیرا متخصصان و دلسوزان به روشنی راه درست را به سیاستمداران نشان دادند و البته این هشدارها نادیده گرفته شدند. زیرا دولتمردان این کشورها ترجیح میدهند منافع گروهی خود را تأمین کنند و نسبت به منافع ملی و جامعه دغدغه کمتری داشته باشند. در مقابل، کشورهایی مانند چین و کره جنوبی که توانستند مسیر توسعه را پی بگیرند نیز از تغییر رویکرد دولتهای خود شروع کردند. در بزنگاههای تاریخی، دولتهای چین و کره جنوبی تصمیم گرفتند که به جای وابستگی به قدرتهای بزرگ، به مردم و متخصصان خود اعتماد کنند و از آنها یاری بخواهند. به همین دلیل آموزش را ارتقا دادند، مشارکت انبوه مردم را در اقتصاد ممکن کردند و انحصار گروههای ممتاز جامعه را از بین بردند.
تمام این اقدامات با تغییر رویکرد دولتها ممکن شد؛ بنابراین برای ایجاد یک جامعه پیشرفته اسلامی، لازم است ابتدا دولت مناسب و دارای رویکرد اسلامی تأسیس شود تا تحقق اهداف جامعه را ممکن سازد. بدون وجود چنین دولتی نمیتوان انتظار داشت که جامعه اصلاح شود.