این روزها گزارهای مرتباً از سوی برخی از مسئولان دیپلماتیک و اجرایی در پاسخ به تهدیدات مکرر امریکا، بیان میشود و آن اینکه «برجام یک توافق چندجانبه، بینالمللی و متکی به قطعنامه شورای امنیت است و خروج یکی از اطراف توافق (خصوصاً امریکا) نمیتواند آن را مخدوش سازد. » فارغ از ابعاد حقوقی این گزاره و میزان صحت، باید اندیشید که وقوع احتمالی این رویداد – یعنی خروج یکجانبه واشنگتن از توافق- چه نتیجه و پیامدهایی خواهد داشت؟ برای پاسخ به این سوال باید، ابتدا به این پرسش پرداخت که اصولاً مذاکرات هستهای برای چه با کشورهای غربی انجام گرفت و چه نتیجهای از آن انتظار میرفت.
میدانیم که جمهوری اسلامی ایران نزدیک به چهار دهه است که در وضعیت قطع روابط دیپلماتیک با دولت ایالات متحده امریکا قرار دارد و پس از عدم نتیجه بخشی مذاکرات با تروئیکای اروپایی، تصمیم گرفته شد دولتهای امریکا، روسیه و چین به ترکیب مذاکراتی مقابل ایران اضافه گردند تا مشکل اصلی که در واقع کارشکنی امریکاییها در رسیدن به توافق بود، برطرف گردد.
از سویی در جریان تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری یازدهم در سال 1392، آقای روحانی با طرح این ادعا که «اروپاییها هم کدخدای خود را امریکا میدانند» ایده مذاکره با کدخدا –یعنی امریکا- را طرح نمود. نقطه ثقل این رویکرد آن بود که چون طرف اصلی و واقعی دولت امریکا است و تا زمانی که رضایت این دولت تأمین نشود، رفع تحریمها دست نیافتنی است، لازم است شرایطی برای مذاکره مستقیم با واشنگتن فراهم آید تا مسیر رسیدن به توافق هموار گردد. هرچند که رهبر معظم انقلاب همان موقع نیز بر غیرقابل اعتماد بودن امریکا تأکید ورزیدند، اما سیاست راهبردی نظام در جهت تجربه آموزی منجر به اتخاذ تصمیم «نرمش قهرمانانه» شد و برای اولین بار پس از سی و چند سال، مذاکره مستقیم با دولت امریکا انجام گرفت.
اینجا بود که به بهانه مذاکره، گاه خطوط قرمز دیپلماسی عزت نیز نادیده گرفته شد و خطاهایی همچون گفتوگوی تلفنی با اوباما، قدم زدن با کری و تماسهای تلفنی وقت و بی وقت میان وزرای خارجه رخ داد و ادعا میشد که در مقابل رسیدن به توافق احتمالی باید از این مسائل چشم پوشی کرد. پس از آنکه توافق نهایی اعلام و متن «برجام» منتشر شد، یک واقعیت در فحوای آن آشکار بود و آن اعتماد به ظرف مقابل خصوصاً مسئولین و دولت وقت ایالات متحده امریکا بود. همان روزها یکی از روزنامههای حامی دولت تیتر زد: «امضای کری تضمین است.» حتی مسئولان اجرایی و مذاکرهکنندگان در مواجهه با منتقدان که در خصوص احتمال تغییر سیاست دولت آتی امریکا هشدار میدادند، پاسخ میدادند که برجام توافق بینالمللی است و دولت آتی امریکا ملزم به رعایت آن است. به هر روی ذوق زدگی از برجام تا حدی بود که هشدارها شنیده نشد و البته یک سال پس از آغاز اجرای برجام، نتیجه انتخابات ریاست جمهوری امریکا نشان داد که این هشدار چندان هم بی ربط نبوده است.
اکنون میتوان به پرسش نخست پاسخ داد. برجام امضا شد چون پیشنهاد دهندگان و مذاکرهکنندگان بانی آن، امریکا را کدخدایی میدانستند که بدون رضایت او توافقی شدنی نبود. علاوه بر اینکه میدانیم در بخش تحریم ها، به طوری جدی با تحریمهای یکجانبه وضع شده از سوی امریکا مواجهیم -که نمونه بارز آن در حوزه پولی و بانکی است- در این سالها بارها این دولت با فشارهای آشکار و پنهان خود تحریمهای نامرئی دیگری را از سوی دولتهای دیگر نیز به ایران تحمیل نموده است. بنابراین چه بخواهیم و چه نخواهیم مسئله اصلی تحریمها در واشنگتن رقم میخورد.
در طول دو سالی که از عمر برجام میگذرد، بارها شاهد نقض سریالی این توافق از سوی ساکنان سابق و فعلی کاح سفید بودهایم و به اذعان مدیران اجرایی و فعالان اقتصادی برجام نتیجه محسوس اقتصادی به همراه نداشته، حال اگر قرار باشد واشنگتن کار را یکسره کند و کلاً از توافق خارج شود، دیگر چه انتظاری میتوان از برجام داشت؟ برجامی که با پایبندی نیم بند و مشحون از خلف وعده امریکا، آوردهای نداشت، بدون امریکا چه میوهای به ثمر خواهد نشاند؟
اگر دلخوش کنیم که فلان کشور اروپایی همچنان از حفظ برجام سخن میراند، سخت در اشتباهیم. آن کشور اروپایی آیا حاضر است هزینه ایستادگی در مقابل واشنگتن را نیز پرداخت کند؟ تکلیف شرکتهای چندملیتی که یا یک سرشان در امریکا است یا با آن مراوده مالی دارند، چه خواهد شد؟ از اینها گذشته مگر کدخدای اروپا، امریکا نبود؟ چگونه میتوان انتظار داشت رعایای اروپایی بدون اجازه کدخدا، کنار ما بایستند؟
باید کم کم تعارف و مجامله را حداقل با خودمان کنار بگذاریم. اگر برجام برای رفع تحریمهای ظالمانه امریکا امضا شد، «برجام منهای امریکا» کاغذپارهای بیش نیست. البته نمیتوان انکار کرد که چاه «برجام منهای امریکا» اگر چه خشک و بی آب است، اما برای کسانی که به قمار «تعامل با کدخدا» دست زدهاند، آخرین دستاویز است.