بعد ۲۰ روز، اعلام کردند حاجاحمد متوسلیان با حاج داوود میخواهند شما را به لبنان ببرند. همراه شهید همت، شهید رستگار و چند نفر دیگر یک تیم شدیم و رفتیم. اول کار به سوریه و زیارت حرم حضرت زینب (س) رفتیم.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، حاجمنصور نورایی، یکی از مداحان و پیرغلامان حسینی است که بسیاری او را با مداحیهای پرشورش در دوران دفاع مقدس به یاد دارند. او که مداحی را از ۱۰ سالگی شروع کرده است، اکنون ۵۸ سال دارد. او درباره شروع مداحی خود میگوید: «مادرم فرزند روحانی بود و اهل قرآن و دعا. پدرم هم تعزیهخوان و مداح خوبی بود. کارمند بود، ولی برای امام حسین (ع) میخواند.
تعزیهخوانی در نقش امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل (ع) و حضرت مسلم را عالی اجرا میکرد. در این فضا بزرگ شده و به این مسیر کشیده شدم. در همان ۱۰ یا ۱۱ سالگی با مرحوم کافی آشنا شدم. از منبر ایشان خوشم آمده بود. برای همین دوست داشتم سبک و سیاق خواندنم، شبیه سبک مرحوم کافی باشد.» با این پیرغلام حسینی به گفتوگو نشستهایم تا برای ما از دوران دفاع مقدس و فعالیتش در هیاتهای مذهبی بگوید.
بعد از اینکه اولین جرقههای علاقه به مدیحهسرایی اهلبیت در شما زده شد، چه مسیری را برای آموزشهای بعدی انتخاب کردید؟ در همان ۱۲ سالگی توسط استاد مرحوم حاجآقا جواد حاجحسن، وارد عرصه مداحی شدم. حاجآقا جواد در محله قدیمی ما هیات محبانالعباس را راه انداخت. بعد از هیات مسجد، هیات محبان ولیعصر راه افتاد که مسئول آن ملاعباس بود. یکسال هم من بودم. هر دو شاگرد حاججواد هستیم. شاهکلید سبکهای خواندن را از حاجآقا جواد یاد گرفتم و همچنین الفبای خواندن و سبک مداحی که باید یک مداح داشته باشد.
حاج آقاجواد؟ حاج آقاجواد، معلم اخلاق بود و به لحاظ اخلاقی و منش زندگی شبیه شیخ رجبعلی خیاط بود. ۱۵ ساله بودم که مسئول هیات شدم. چون طلبه بودم قرآن هم به بچهها آموزش میدادم. سابقه حضور و فعالیت این هیات ما به ۵۰ سال قبل برمیگردد. با راهنمایی حاج آقاجواد این هیات را تاکنون اداره کردهایم. عمده مداحیهای ما در خود هیات بود تا اینکه جنگ شروع شد. زمان جنگ خیلی مایل نبودم بهعنوان مداح و سخنران مطرح شوم، چون وقت نداشتم، ولی در پادگان برای بچهها میخواندم.
مدتی مسئول خانه شهید سپاه بودم. یک روز در دفتر کارم بودیم که همسر شهید جهانآرا با چند همسر شهید دیگر آمدند و گفتند برای هیاتمان پول نداریم تا اطلاعیه چاپ کنیم، بلندگو بخریم یا مداح و روحانی بگیریم. مسئول قسمت ما قدری نادان بود به جای اینکه اینها را توجیه کند با آنها برخورد بد کرد.
من به این بندهخدا تذکر دادم و به خانم شهید جهانآرا گفتم که چه زمانی مراسم دارید، من برای شما مداح میفرستم. نگفتم خودم میآیم. گفت که مداح خوب میخواهم، گفتم سخنران و قاری هم برای شما میفرستم. پول هم نمیخواهد بدهید. خوشحال شد و رفت. روز مراسم شد و رفتم شروع به خواندن کردم.
در قسمت خانمها، من را نمیدیدند. مداحی کردم و منبر رفتم. خانم جهانآرا که آمد دم در از ما تشکر کند، گفت که فکر نمیکردم خودتان بیایید. گفتم کسی نبود که بفرستم. گفت: خوب شد کسی را نفرستادید. آن شب آمادهباش بودم و وقتی آمدم در سپاه بخوابم تصمیم گرفتم کار تشکیلاتی را رها کنم.
عملیات بیتالمقدس بود و شهدای زیادی دادیم. حاجداوود کریمی آن زمان فرمانده منطقه ۱۰ بود. نامه نوشتم که مداح هستم و الان نیاز مملکت به این است. آنها هم موافقت کردند. با ۲۰ روز مداحی کردن، مطرح شدم. نمیخواستم چنین شود، اما دیگر دوست نداشتم هیچ خانواده شهیدی، برای پول و مداح و سخنران مراسمش اذیت شود. خیلی چیزها به برکت شهدا نصیب من شد.
۲۰ روزی شد که تمام ختم شهدا را رفتم. مسئول دفترم را برای این کار گذاشته بودم و گفته بودم هرکسی آمد، اسم و آدرس را بنویسید، همه مراسم ختمها را میروم. بعد ۲۰ روز، اعلام کردند حاجاحمد متوسلیان با حاج داوود میخواهند شما را به لبنان ببرند. همراه شهید همت، شهید رستگار و چند نفر دیگر یک تیم شدیم و رفتیم. اول کار به سوریه و زیارت حرم حضرت زینب (س) رفتیم. فضای حرم حضرت زینب و حضرت رقیه دگرگونمان کرد و جنونوار میخواندم. همین حالتی که الان جوانان در هیاتها دارند، من سال ۶۱ با شعرهای زیبا میخواندم. آن زمان شعرهای قوی و حماسی هم از نظر فن شعری و هم از نظر اخلاق و انقلابی بودن میخواندم. مناجات نیز میخواندم با اینکه در کشور مرسوم نبود. مناجاتی که تلویزیون پخش میکند، سبک من است و من آن زمان در لبنان شروع کردم.
مناجات خواندن را با دعای حضرت امیر، دعای کمیل، دعای ندبه، عاشورا و... شروع کردم. کمکم زیارت عاشوراخوانی در سوریه باب شد. فضای آموزش تاریخ اسلام و احکام را تقویت کردیم. خاطرات آن روزها هنوز در ذهنم ماندگار است. کمکم نوار روضهها و مداحیهای من در جبههها پخش شد. یادم است، یک شب به گردان مالک رفته بودم تا وضعیت آن را بررسی کنم. نصف شب از گرما بلند شدم و چرتزنان تا صبح گشت میزدم. دم صبح دیدم نوار مداحی مرا گذاشتند و یکییکی بچهها از چادرها بیرون میآیند تا نماز شب بخوانند. یکی از زیباترین لحظههایی که دیدم و خدا را شکر کردم این بود که صدای من در چنین فضایی شنیده میشود. نزدیک ۴۸ سال است که با این کار عشق میکنم. مداحی شغل من نیست و بهعنوان وظیفه، به آن نگاه میکنم.
شغل خودتان چه بود؟ من سپاهی بودم. الان بازنشسته هستم. بهعنوان وظیفه جایی باشد، میروم؛ به اعتبار اینکه خدمتی به اسلام کنم. شهدا جان دادند و ما نتوانستیم، این کار را برای آنها انجام دادیم.
گفتید که در این مسیر از محضر برخی اساتید بهره بردید. کمی در این مورد توضیح دهید. فکر میکنم بیپیر به میکده رفتن کار درستی نیست. بیاستاد در هر رشتهای بیفایده است. بگویید استاد هستم و نخواهید از استاد استفاده کنید، کار جلو نمیرود. اگر هم جلو برود ابتر و ناقص است. کار ناقص به درد نمیخورد و اثر ندارد. هر کسی که میخواهد مداح شود باید در چند شاخه استاد ببیند. ممکن است این چند شاخصه در یک استاد نهادینه شده باشد. مثلا استاد من اینچنین بود یا مرحوم کافی همه این ویژگیهای یک روضهخوان حرفهای را داشت.
استاد من منبری بود. قاری، شاعر، روضهخوان و نوحهخوان خوبی بود. مداح در مسیری که انتخاب کرده حتما باید از محضر اساتید اخلاق بهرهمند شود و خودش را مقید کند که هرچه دستور میدهند انجام دهد. استاد اخلاقم مرحوم اربابی بود. یک بار به من گفت: به مشهد برویم. ۲۰ ساله بودم و ایشان گفت: با من مشهد میآیید، در طول سفر یک کلمه هم نباید حرف بزنید. هرچه دیدید چشم خود را ببندید. هرچه شنیدید نشنیده بگیرید.
همان چیزی که خضر به موسی گفت. همان هم شد. مشهد رفتم و یک کلام با او صحبت نکردم. هرچه دیدم فراموش کردم و هرچه شنیدم فراموش کردم، چون میخواستم تربیت شوم. با حاجآقا جواد هم اینگونه بودم. از محضر بیشتر اساتید بهره بردم. پای درس علامه شعرانی که استاد علامه طباطبایی بودند هم نشستم. استاد شعرانی به علم نجوم و ریاضیات مسلط بودند و از کشورهای دیگر پای درسش حاضر میشدند.
پای منبر استاد نشستن، قطعا اثر دارد و من اثرش را دیدهام. هر کسی که بخواهد مداح خوبی شود، باید این کار را بکند. مداحی فقط خواندن شعر و داشتن صدای خوب نیست. قدیمها در مدارس بخاری نفتی بود. وقتی فتیله را زیاد میکردید شعله بخاری زیاد میشد و اطراف بخاری طوری داغ میشد که اگر کسی دو متری آن هم بود صورتش میسوخت، ولی اگر حرارت نداشت، ۱۰ سانتی بخاری هم که بودی، فایدهای نداشت. یک مداح خوب باید آنقدر از درون شعلهور شود که اگر کسی از ۱۰ یا ۱۰۰ متریاش هم عبور کند حرارتش را احساس کند.
اما چه زمانی شعلهور میشود؛ اینکه پارامترهای اخلاقی را در سلوکش لحاظ کند. باور کند گریه برای امام حسین (ع) به چه معناست. در مجلس روضه وقتی روضهخوان میخواند با رفیقش صحبت نکند. مداحی که میخواهد فرهنگ درست را به مردم ارائه کند باید دارای شاخصههای اخلاقی باشد.
باور داشته باشد که امام حسین (ع) چه کسی است. یک زمانی در مورد شهدای جنگ صحبت میکنیم و در مورد امثال شهید حججیها نوحهسرایی میکنیم که عند ربهم یرزقون هستند.
ولی یک زمانی درباره امام حسین (ع) صحبت میکنیم. این بالاتر است. بالاتر از عند ربهم یرزقون است. مداح باید حریم حسین (ع) را بشناسد. وقتی باور و شناخت به عظمت امام بیشتر شود، نگرش نوحهخوان، برای خواندن درباره امامحسین (ع) تغییر میکند.
شاخصه بعدی، احساس نیاز است. اینکه من چقدر به امام حسین نیاز دارم؟ هر چقدر به خدا نیاز دارم به امام حسین (ع) هم نیاز دارم، چون متصل به هم هستند؛ اینکه احساس نیاز کنم و برای امام حسین (ع) داد بزنم. مرحله بعد تخصص است که شامل تبحر در صدا و شعر و ادبیات و تاریخ و مقتل است.
گفتید زمان جنگ برای شهدای هشت سال دفاع مقدس میخواندید. آیا برای شهدای مدافع حرم هم مرثیهخوانی کردهاید؟
حتما برای شهدای مدافع حرم میخوانم. اما با این چیزی که در بعضی جاها شکل گرفته است، مخالفم. اگر در مداحی به صرف اینکه شهید حججی مدافع حرم است شعر و نوحه بخوانیم و امام حسین (ع) فراموش شود این انحراف است. فردا که جنگ تمام شد برای چه خواهید خواند؟ امام حسین (ع) را کنار گذاشتید، با کدام فرهنگ جامعه خود را میسازید؟ پس آنکه باید همیشه زنده باشد عاشورا است.
امام حسین (ع) در شب شام غریبان از حلقوم بریده سخن میگوید. راوی این امر حضرت سکینه (س) است. میگوید پدرم از حلقوم بریده خود پیغام داد که به شیعیان بگویید هر وقت آب گوارایی نوشیدند یاد لب تشنه من کنید، اگر شنیدند کسی در عالم غریب است یا شهید شده برای من ندبه کنید.
وقتی یاد شهید میکنند باید بدانند که این شهید جزء انصار اباعبدا... (ع) است. وقتی کربلا میروید زیارت امام حسین (ع) را یک صفحه میخوانید و زیارت حضرت علیاکبر (ع) را نیمصفحه و سایر شهدا را یک خط میخوانید. چیز دیگری ندارد. یعنی همه باید زیر بیرق امام حسین (ع) بیایند تا دین حفظ شود. اگر میخواهیم نام پیامبر (ص) هم در عالم آباد شود طبق فرمود: ه خود رسولا...، نام پیامبر (ص) هم با اسم امام حسین (ع) زنده میشود. فرهنگ اهلبیت این است. هر کسی میخواهد احساساتی برخورد کند خود داند.
در تمام سالهای خدمت در دستگاه امام حسین (ع) بزرگترین درسی که گرفتهاید چه بوده است؟ در قرآن، خداوند چهار عبارت برای همه پیامبران و امامان بیان میکند. خداوند به کسی نصرت میرساند که نماز را اقامه میکند، زکات میدهد، امر به معروف و نهی از منکر میکند. کسی که میخواهد مدح یا روضه امام حسین (ع) را بخواند باید این چهار ویژگی را جزء پیامهای اصلی خود قرار دهد. امام حسین (ع) با همین ویژگیها برای ما امام هستند و پیام عاشورا در این چهار ویژگی است. پیام هر شهیدی که در راه امام حسین (ع) شهید میشود در این چهار ویژگی است. اگر من بخواهم نوکری امام حسین (ع) را کنم و برای ایشان بخوانم باید در خواندن خود این چهار ویژگی را رعایت کنم.
یزید سگباز، زنباره، میخوار، قمارباز، ظالم و خودخواه بود. اینها در معیار اسلامی نمیگنجد. امام حسین (ع) فرمودند: من با کسی همچون یزید بیعت نمیکنم. اگر یزید حکومت کند فاتحه اسلام خوانده میشود. حکومت قبل از یزید هم اینگونه بود. حکومتهایی که ظاهر اسلامی داشته، ولی باطن اسلامی نداشتهاند. اما اگر یزید میآمد آن ظاهر هم از بین میرفت. چهار ستون خیمه اسلام هم از بین میرفت. تمام ساختارهای دینی ما در این چهار ستون نماز و زکات، امربهمعروف و نهیاز منکر است. این چهار ویژگی فرو بریزد فاتحه اسلام خوانده میشود. امام حسین (ع) با عاشورا توانست چهار ستون خیمه اسلام را حفظ کند. این بود عظمت امام حسین (ع).
در چند سالی که مداحی کردهاید بهترین خاطره شما از مداحی برای امام حسین (ع) چیست؟ برخی مسائل معنوی را نمیتوان بیان کرد؛ چون حس و حال خاص خود را دارد. درک کامل دستگاه و جلسات امام حسین (ع) چشم و گوش باز میخواهد. منتها باید چشم و زبان و گوش و دل را از گناه حفظ کرد تا فقط خدا را ببیند. همان چیزی که در مناجات شعبانیه میخوانیم. خدایا چشمی به من بده که فقط تو را ببیند و گوشی بده که فقط صدای تو را بشنود و زبانی به من بده که فقط با تو سخن گوید و قلبی به من بده که فقط محبت تو در آن باشد.
فقط کافی است این را مدتی لحاظ کنیم که گناه نکنیم؛ خداوند درهای حکمت را برای ما باز میکند. همه آدمها حکمت دارند و برخی حکمتها در سینه آنها نهفته میشود و با خود در گور میروند. برخی از این حکمتها از سینه به زبان میریزد؛ حرف میزنند، دُر میبارد. ممکن است همین حالت را برای چشم خود هم داشته باشید. دل و چشم هم کنترل شود مافوق را میبینید و مانند خیلی از اولیای خداوند میشود. حال یکی بیاید بگوید من فلان چیز را در مجلس امام حسین (ع) دیدهام؛ آن کسی که چشمش باز نیست تکذیبش میکند. بگوید من هاله نور دیدهام کسی که نمیبیند میگوید چرند میگوید، چون خودش نمیبیند.
در اذن دخول ائمه میگوید خدایا تو درهای مناجات کردن را روی من باز کردی که من با این امام معصوم نجوا کنم و گوش مرا بستی که صدای اینها را نمیشنوم، اما به من اجازه ده با آنها نجوا کنم. ما به زیارت امام میرویم، زیارتش هم میکنیم، ولی صدایش را نمیشنویم، اما سیدابراهیم مجاب در کربلا به امام حسین (ع) سلام میداد و جواب حضرت را میشنید. مرحوم حاجآقا میلانی میگوید در حرم امام حسین (ع) جوانی را دیدم که صدای امام حسین (ع) را میشنید. گفتم تو چه کردی؟ گفت: به پدر و مادرم نیکی میکنم. وقتی مادرم را کول میکردم و به حرم میآوردم، مادرم دعایم کرد و گفت: امیدوارم جواب سلام
امام حسین (ع) را بشنوی و من هم میشنوم. مگر امام حسین (ع) چه میخواهد. یکی از معروفها چیست؟ همین نیکی به پدر و مادر یکی از این معروفها است.
همین است دیگر. امام حسین (ع) به او جواب سلام میدهد و او میشنود. جواب سلام واجب است و امام حسین (ع) جواب سلام را میدهد، ولی نکته این است که ما جواب سلام را نمیشنویم، چون مقدمه را آماده نکردهایم که جواب را بشنویم. اما وقتی پرده از گوش کنار رفت آن موقع است که صدای مولایمان را میشنویم. در دستگاه سیدالشهدا کسی بخواهد چیزی را ببیند، میبیند. خیلی چیزها دیدنی است. سیدمحمد شیرازی جلسهای در خیابان ری دارند، ۱۳ روز در ایام فاطمیه اقامه عزا میکنند. غوغایی میشود. جمعیتی دارد، ولی جمعیت مهم نیست. آن جلسه غوغا دارد.
آنهایی که اهل معرفت هستند میفهمند. من یک روز به آنجا رفتم. من خواندم و بعد از من کس دیگری خواند. تا سه بعد از ظهر ادامه داشت. از هشت صبح تا سه بعدازظهر، مداحان مختلف میخوانند. من آنجا نشسته بودم، گفتم در این جلسه میخوانم و ساعت هشت تا ۸: ۳۰ به سرکار میآیم. سه بعدازظهر از آن خانه بیرون آمدم. اصلا متوجه نشدم کجا نشستهام و چقدر طول کشید. احساس میکردم در بهشت هستم؛ این را تعارف نمیکنم. از ساعت ۶ صبح تا سه بعد از ظهر در این مجلس گریه میکردم. مداح عوض میشد. من نه احساس کردم پاهایم درد گرفته و نه احساس کردم خسته شدهام. وقتی جلسه تمام شد همه بلند شدند. من هم بلند شدم و دیدم ساعت سه بعدازظهر است. از این فضاها در مجلس امام حسین (ع) الیماشاءا... زیاد است.