یکی از اثرات انفجار جمعیتی و نداشتن یک سیاست درست جمعیتی هجوم به دانشگاهها و تضعیف سیاستهای آموزشی بوده است. آثار رشد نامتوازن جمعیت (baby bom) در مسیر خود از مهد کودکها تا کنون که به بازار کار رسیده همواره با آثار تخریبی طی سالهای مختلف اقتصاد و سیاستها را تحتالشعاع قرار داده است، به نحوی که هم اکنون و براساس آمار سال تحصیلی ۹۵-۹۴ حدود ۴ میلیون و ۳۴۸ هزار و ۳۸۳ دانشجوی در دانشگاه مشغول به تحصیل هستند و تنها در استان تهران تعداد ۸۷۲ هزار و ۹۶۴ نفر دانشجو داریم و متأسفانه آمار بیکاری در بین فارغالتحصیلان بیش از دو برابر و در برخی شهرها بیش از ۴۰ درصد اعلام شده است.
برای این حجم دانشجو اگر سیستم آموزشی مناسبی داشتیم حتماً میتوانست نیروهای تربیت شده اعم از حوزههای انسانی و مدیریت تا حوزههای مهندسی تحولی شگرف در مسیر توسعه و پیشرفت باشد، زیرا کشورهای توسعهیافته از یک سو مدیریت منابعی مناسبی دارند و از سوی دیگر نیروهای انسانی مولدی دارند که تکنولوژیهای جدید را ایجاد یا بومیسازی میکنند.
اما واقعیت این است که بیشتر این دانشگاهها به فرصت تنفس و تعویق فشار به بازار کار بدل شد که با انگیزه بنگاههای اقتصادی مدارک مختلف را به مزایده گذاشتهاند. هم اکنون گفته میشود ایران از لحاظ تعداد فارغالتحصیلان مهندسی در جهان رتبه پنجم را داراست اما درست برعکس تمام نقاط توسعهیافته جهان این رشتههای مهندسی در کشور بیشترین آمار بیکاری را دارا هستند و تا سال گذشته بیش از ۲۵۱ هزار نفر بیکار در جامعه تحویل دادهاند، در حالی که در جهان پاشنه فعالیتهای تکنولوژیکی و زایش تکنولوژیهای جدید و فعالیتهای تولیدی روی شانههای آنهاست.
از سوی دیگر اشتغال و کارآمدی دروس تحصیلی در رشتههای علوم انسانی نیز وضعیتی بهتر از رشتههای مهندسی ندارد، به نحوی که بعد از رشتههای مهندسی به ترتیب رشتههای علوم اجتماعی، بازرگانی و حقوق بیشترین آمار بیکاری را دارند.
نگاهی به میزان بیکاران زیاد در کشور بر اساس آمارهای ارائه شده دقیقاً میتواند نشان دهد مسیر آتی پیشرفت ما با چه مشکلاتی روبهرو است، یعنی آینده تکنولوژی ما به دلیل ناتوانی جذب مهندسان تاریک است و از سوی دیگر در حوزههای مدیریت و اجرای قوانین نیز قادر به جذب نیروهای انسانی تربیت یافته نیستیم.
اما این یک سوی داستان است زیرا تا ریشه این مشکلات به نگاه متولیان دانشگاهها بازمیگردد؛ آنجایی که معیار موفقیت دانشگاه یا ملاک جذب دانشجو نه دغدغههای توسعهای و پیشرفت که دقیقاً نگاه بنگاهدار به متقاضی مدرک بوده است. رشتههایی که طی سالهای اخیر بهخصوص با اوجگیری تقاضای مدرک ایجاد شده نه براساس بازار کار که براساس داشتههای دانشگاهها و با نگاهی غیراسلامی و منطبق بر تفکر لیبرالی بوده است.
به عبارت بهتر دانشگاهها جوانان را به شکل کیسههای پولی دیدهاند که با حداقل امکانات (یک استاد و ۲۰ متر اتاق و چند صندلی و یک تخته سفید) چگونه میتوان در قالب نامهایی چون دانشگاه آزاد شعبه فلان یا پردیسهای فلان دانشگاه آنها را تخلیه کرد، بیآنکه معیار دانشگاهها آتیه کشور و جوانان باشد.
به نظر میرسد اگر یکی از معیارهای دانشگاهها میزان جذب دانشجویان در بازار کار بود آنگاه ایدهال دانشگاهها و تجهیز آزمایشگاه را وجود تنها یک کامپیوتر نمیدیدیم و آنگاه دانشجو به معنای اخص کلمه جوینده دانش بود و نه حافظ مطالب و منافع کتابهای اساتید!
در این باره حتماً تاریخ در مورد عملکرد شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت علوم و رؤسای دانشگاه آزاد اسلامی قضاوت خواهد کرد، ولی جلوی ضرر را هر موقع که بگیریم باز منفعت به شمار میرود.