گفت: سعد حریری در ریاض از نخستوزیری لبنان استعفاء داد!
گفتم: حالا چرا در ریاض! خب! صبر میکرد به لبنان برگردد و بعد استعفاء بدهد که دیگران متوجه اقدام حقیرانه او نشوند!
گفت: ای عوام! باید در ریاض استعفاء میداد که اولاً حسابی تحقیرآمیز باشد.
ثانیاً؛ برای آلسعود در حال سقوط هم نیمچه آبرویی دست و پا کند که یعنی
قدرت دخالت در کشورهای دیگر را دارد.
گفتم: ولی سعد حریری بعد از استعفاء همان حرفهای مفت روز قبل نتانیاهو
علیه ایران را به زبان آورد و نشان داد که ماجرا از صهیونیستها ریشه
میگیرد و آلسعود در این میان فقط نقش یک «سرایدار» را برعهده دارد!
گفت: یعنی آلسعود تا این اندازه خنگ و اجقوجق است؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! پدر یارو مرده بود، میخواستند کمکم متوجهش کنند که
شوکه نشود. به او گفتند؛ پدرت دار فانی را وداع گفت. پرسید دار فانی دیگر
چه داری است؟ گفتند؛ یعنی به رحمت ایزدی پیوست، پرسید؛ رحمت ایزدی کیست؟...
بالاخره گفتند پدر الاغت مرد! یارو گفت؛ دیدی گفتم اشتباه میکنید، الاغ
من از اول یتیم بود و پدر نداشت!