1- امام صادق علیه السلام:
أحَبُّ اخوانی إلیَّ مَنْ أهْدی إلیَّ عیوبی؛
محبوب ترین برادرانِ دینی ام، نزد من، كسی است كه عیب مرا با بازگو كردن آن به من هدیه می كند.
( سفینة البحار، ج2، ص295؛ وسائل الشیعه، ج8، ص413، ح2.)
2- امیرالمؤمنین علیه السلام :
«و إنَّ مِنْ أسْخَفِ حالاتِ الولاة عند صالح النّاس، أنْ یُظنَّ بهم حبُّ الفخر و یوُضَعُ أمرُهم علی الكبرِ، و قد كرِهْتُ أنْ یكونَ جال فی ظَنِّكم أنّی أحبّ الإطْراءَ و استماعَ الثناءِ و لستُ بحمدالله كذلك و لو كنتُ أُحِبُّ أنْ یُقالَ ذلك لَتَرَكْتُهُ انْحِطاطاً لله سبحانَهُ عن تناول ما هو أحقُّ به منَ العظمةِ و الكبریاءِ ... فلا تكلّمونی بما تكلّم به الجبابرةُ و لا تَتَحَفَّظُوا مِنّی بما یُتَحفَّظُ به عند أهل البادرة و لا تُخالِطوُنی بالمصانَعَةِ و لا تَظُنُّوا بی استثقالاً فی حَقٍّ قیل لی، و لا التماسَ إعظامٍ لنفسی، فإنّه مَنِ اسْتَثْقَلَ الحقَّ أنْ یقالَ له أوِ العدل أنْ یُعْرَضَ علیه، كان العملُ بهما أثقل علیه، فلا تَكُفُّوا عن مقالةٍ بحقٍّ أوْ مَشُورَةٍ بعدلٍ؛ فإنّی لستُ فی نفسی بفوقِ أنْ أُخْطی ءَ و لا آمَنُ ذلك من فعلی، إلاّ أنْ یكفی الله من نفسی ما هو أملك به منّی ...؛
از پست ترین حالات حاكمان، نزد مردم صالح، این است كه به آنان، حبّ فخر و ستایش گمان رود و امورشان، به تكبر و خودبزرگ بینی حمل شود. من، خوش ندارم خیال كنید كه من، ثناگویی و ستایش شما را دوست دارم و با سپاس الهی این گونه نیستم و اگر هم به حسب نفس انسانی به آن تمایل داشتم، به جهت فروتنی برای خداوند متعال، آن را رها كردم، تا در دایره چیزی كه برای او سزاوارتر است، قرار نگیرم ... پس با من، آن چنان كه با جباران سخن می گویید، گفت و گو مكنید و آن گونه كه نزد ستمگرانِ تندخو، از خود مراقبت می كنید تا خشم آنان، متوجه شما نشود با من رفتار نكنید و از برخورد همراه با ظاهرسازی و مدارات بپرهیزید و خیال نكنید اگر سخن حقی به من گفته شود، قبول آن، بر من، سنگینی خواهد كرد و یا اینكه خودبزرگ بین باشم؛ یقیناً، كسی كه شنیدن حق و یا عرضه عدالت، بر او دشوار باشد، عمل به آن دو، بر او سنگین تر خواهد بود. پس، از گفتن سخن حق یا ارائه مشورتی بر پایه عدل، خودداری نكنید. من، در خودم، این گونه نیستم كه خطا نكنم و كار خود را از آن ایمن نمی دانم، مگر خداوند، مرا كفایت كند.
(نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص334، خ216؛ ترجمه فیض الاسلام، ص686، خ207)
3- خود آن حضرت گفته است:
هلك فیّ رجلان: محبٌّ غالٍ و مبغضٌ قالٍ؛
دو كس، در رابطه من گمراه شدند: یكی علاقه مندی كه نسبت به من به غلوّ افتاد و دیگری، دشمنی كه كینه مرا به دل گرفت.
(نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص489، حكمت 117؛ ترجمه فیض الاسلام، ص1141، حكمت 113)
4- حضرت(ع) میگوید:
«فَلا تَکُفُّوا عَن مَقالَةٍ بِحَق، اَو مَشُورَةٍ بِعَدلٍ، فَاِنی لَستُ فی نَفسی بَفوقِ اَن اُخِطیءَ، ولا آمَنُ ذلِکَ مِن فِعلی اِلا ان یَکفِیَ اللهُ مِن نَفسی ما هُوَ اَملَکُ بِهِ مِنی...؛
از گفتن حق یا رأی زدن در عدالت باز نایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر اینکه خدا مرا در کار نفس کفایت کند که او از من بر آن تواناتر است.»
.
می بینید که حضرت آنچنان سعه صدر دارد که می گوید خظاهای مرا به من گوشزد کنید. این امیر المومنین است که اینچنین می گوید.
مسلماً امام(ع) به حکم آیة تطهیر، از هر لغزشی مصون و معصوم است ولی در عین حال در اینجا به فرهنگ انتقاد پذیری و خطاپذیری کارگزاران خود اشاره میکند.
ارسال نظرات
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
أحَبُّ اخوانی إلیَّ مَنْ أهْدی إلیَّ عیوبی؛
محبوب ترین برادرانِ دینی ام، نزد من، كسی است كه عیب مرا با بازگو كردن آن به من هدیه می كند.
( سفینة البحار، ج2، ص295؛ وسائل الشیعه، ج8، ص413، ح2.)
2- امیرالمؤمنین علیه السلام :
«و إنَّ مِنْ أسْخَفِ حالاتِ الولاة عند صالح النّاس، أنْ یُظنَّ بهم حبُّ الفخر و یوُضَعُ أمرُهم علی الكبرِ، و قد كرِهْتُ أنْ یكونَ جال فی ظَنِّكم أنّی أحبّ الإطْراءَ و استماعَ الثناءِ و لستُ بحمدالله كذلك و لو كنتُ أُحِبُّ أنْ یُقالَ ذلك لَتَرَكْتُهُ انْحِطاطاً لله سبحانَهُ عن تناول ما هو أحقُّ به منَ العظمةِ و الكبریاءِ ... فلا تكلّمونی بما تكلّم به الجبابرةُ و لا تَتَحَفَّظُوا مِنّی بما یُتَحفَّظُ به عند أهل البادرة و لا تُخالِطوُنی بالمصانَعَةِ و لا تَظُنُّوا بی استثقالاً فی حَقٍّ قیل لی، و لا التماسَ إعظامٍ لنفسی، فإنّه مَنِ اسْتَثْقَلَ الحقَّ أنْ یقالَ له أوِ العدل أنْ یُعْرَضَ علیه، كان العملُ بهما أثقل علیه، فلا تَكُفُّوا عن مقالةٍ بحقٍّ أوْ مَشُورَةٍ بعدلٍ؛ فإنّی لستُ فی نفسی بفوقِ أنْ أُخْطی ءَ و لا آمَنُ ذلك من فعلی، إلاّ أنْ یكفی الله من نفسی ما هو أملك به منّی ...؛
از پست ترین حالات حاكمان، نزد مردم صالح، این است كه به آنان، حبّ فخر و ستایش گمان رود و امورشان، به تكبر و خودبزرگ بینی حمل شود. من، خوش ندارم خیال كنید كه من، ثناگویی و ستایش شما را دوست دارم و با سپاس الهی این گونه نیستم و اگر هم به حسب نفس انسانی به آن تمایل داشتم، به جهت فروتنی برای خداوند متعال، آن را رها كردم، تا در دایره چیزی كه برای او سزاوارتر است، قرار نگیرم ... پس با من، آن چنان كه با جباران سخن می گویید، گفت و گو مكنید و آن گونه كه نزد ستمگرانِ تندخو، از خود مراقبت می كنید تا خشم آنان، متوجه شما نشود با من رفتار نكنید و از برخورد همراه با ظاهرسازی و مدارات بپرهیزید و خیال نكنید اگر سخن حقی به من گفته شود، قبول آن، بر من، سنگینی خواهد كرد و یا اینكه خودبزرگ بین باشم؛ یقیناً، كسی كه شنیدن حق و یا عرضه عدالت، بر او دشوار باشد، عمل به آن دو، بر او سنگین تر خواهد بود. پس، از گفتن سخن حق یا ارائه مشورتی بر پایه عدل، خودداری نكنید. من، در خودم، این گونه نیستم كه خطا نكنم و كار خود را از آن ایمن نمی دانم، مگر خداوند، مرا كفایت كند.
(نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص334، خ216؛ ترجمه فیض الاسلام، ص686، خ207)
3- خود آن حضرت گفته است:
هلك فیّ رجلان: محبٌّ غالٍ و مبغضٌ قالٍ؛
دو كس، در رابطه من گمراه شدند: یكی علاقه مندی كه نسبت به من به غلوّ افتاد و دیگری، دشمنی كه كینه مرا به دل گرفت.
(نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص489، حكمت 117؛ ترجمه فیض الاسلام، ص1141، حكمت 113)
4- حضرت(ع) میگوید:
«فَلا تَکُفُّوا عَن مَقالَةٍ بِحَق، اَو مَشُورَةٍ بِعَدلٍ، فَاِنی لَستُ فی نَفسی بَفوقِ اَن اُخِطیءَ، ولا آمَنُ ذلِکَ مِن فِعلی اِلا ان یَکفِیَ اللهُ مِن نَفسی ما هُوَ اَملَکُ بِهِ مِنی...؛
از گفتن حق یا رأی زدن در عدالت باز نایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر اینکه خدا مرا در کار نفس کفایت کند که او از من بر آن تواناتر است.»
.
می بینید که حضرت آنچنان سعه صدر دارد که می گوید خظاهای مرا به من گوشزد کنید. این امیر المومنین است که اینچنین می گوید.
مسلماً امام(ع) به حکم آیة تطهیر، از هر لغزشی مصون و معصوم است ولی در عین حال در اینجا به فرهنگ انتقاد پذیری و خطاپذیری کارگزاران خود اشاره میکند.