به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری دانشجو، حسین بشیریه در پیامی به مناسبت رونمایی از کتاب جدیدش «احیای علوم سیاسی» گفته است که هدفش از نگارش این کتاب، بیان احساس ناکامیاش از صرف چهار دهه از عمرش در مطالعات پراکنده و بیهدف و جسته و گریخته و به عبارت دیگر، بازبینی کارنامه خودش بوده است.
مگر بشیریه چه مسیری در علم را دنبال کرده که اکنون میخواهد آن را بازبینی کند؟
حسین بشیریه مترجم برخی کتابهای کلاسیک فلسفه سیاسی و فعال عرصه ترجمه و شرح اندیشههای سیاسی و از جهت دیگر شاید در زمره کسانی بوده که سعی در تحلیل وضع سیاسی ایران با «علوم سیاسی موجود» کرده. بشیریه را همچنین میتوان یک پراگماتیست دانست که از پیچیدن نسخههایی برای اهل سیاست با عناوینی چون «توسعه سیاسی» و «گذار به دموکراسی» نیز فارغ نبوده است. وی حتی در مواقعی به نحو انضمامی نیز وارد سیاستگری شده و تلاش کرد در وضع اجتماعی تاثیرگذار باشد و در دوره اصلاحات نیز بیش از پیش برای ایفای چنین نقشی فرصت یافت. اما نتیجه این نظرورزی معطوف به پراگماتیسم و «گذار به دموکراسی» و «رفع موانع توسعه سیاسی»، پایان دولت اصلاحات و ظهور احمدینژاد بود، یعنی رخدادی که قطعا مورد نظر یا مورد رضایت بشیریه نبود و از جهتی آشکارکننده نقص کارهای تئوریک و پراتیک بشیریه و اقران او نیز بود.
اما بشیریه در این پیام اخیر، فقط از ناامیدی از کار تئوریک و پراتیک در ایران نمیگوید. ایشان آورده است که رشتههایی مانند سیاست (که شالودهشکسته و ازهمگسیخته و فاقد پیوند با زندگی واقعی شدهاند) نیاز به بازبینی دارند و بر آن است که «نکته اصلی در کتاب «احیای علوم سیاسی» این است که در دوران اخیر، علم سیاست در «همهجا» دچار اضمحلال و فروپاشی و پراکندگی شده و بخشهای ماهوی و اساسی و عمدهای از پیکر آن کنده شده است، بهنحوی که تنها لاشه نحیف و از هم پاشیده و مرده و مثلهشدهای از آن بهجای مانده است، تا جایی که بود و نبودش به شکل فعلی برای جامعه و دولت و مردم فرقی نمیکند.»
به این ترتیب وی به مشکلی در علم سیاست اشاره کرده است، مشکلی که همهجا حاضر است! با این وضع صرف اخذ و اتخاذ علوم جدید، نمیتواند مسائل را چه در ایران چه در هیچ کشور دیگری حل کند.
این مطلب را دکتر رضا داوریاردکانی نیز در نامه اخیر تذکر داده بودند ولی با سیاستبازی، مطلب ایشان مصادره شد و به عادت غالب، ناشنیده ماند. ایشان در سخنرانی با موضوع «ما و علوم انسانی» باز بر این مطلب تاکید کردند که جهان توسعهنیافته، یعنی ما، هنوز علم نداریم و در وضع ماقبلالعلم هستیم و تا علمی در کار نباشد، طبیعتا بحث از علم دینی یا علم غیردینی نیز اشتغال بیمعنایی خواهد بود. دکتر داوری حتی با ذکر مثالی افزوده که علوم در جهان توسعهنیافته گویا در گونی ریخته شده و جای مشخصی ندارد و منشأ اثر هم نخواهد بود.
بشیریه اما از مطلب دکتر داوری گامی فراتر گذاشته و بر آن است که این وضع، در همهجا چنین است و نهفقط در جهان توسعهنیافته. وی مینویسد: «با هجوم روشها و علایق علوم عینی و طبیعی، حکمت سیاسی که گوهری کاملا متفاوت دارد از میدان بهدر شده است، بهنحوی که دانش سیاست کلا از حوزه علایق سیاسی و سیاست جدا افتاده و سخن گفتن از غایات و اهداف و آرمانهای اساسی زندگی عمومی و شیوههای دستیابی به آنها، خاماندیشانه و غیرعلمی به شمار میآید و در مقابل وظیفه دانش سیاست تنها توصیف و توضیح واقعیات موجود و حتی نامطلوب تلقی میشود و هرگونه تامل درباره آینده و وضعی دگرگون، سخنی مهمل و بیهوده به شمار میرود.»
اما علاوهبر التفات بشیریه به وضع علم در عالم معاصر، وی علم سیاست موجود را نیز دیگر معطوف به آینده و درمان دردهای اجتماعی نمیداند و مینویسد: «بدینسان حکمت سیاسی و دانش سیاست (که ذاتا معطوف به آینده و تدبیر و تغییر و اصلاح و حل مسائل و تشخیص و علاج و درمان بیماریهای اجتماعی و عمومی بهویژه نارواییها و ستمکاریها و بیدادگریها بوده است) به دانشی بیتفاوت و خنثی و منفعل و بیهدف بدل شده است» و «رابطه ذاتی آن دانش با اخلاق و اقتصاد و حقوق هم، بهعنوان ابزارهای تحقق مجموعه اهداف حکمت سیاسی(از جمله عدالت و سعادت و بهزیستی و رفاهگستری) گسیخته یا کلا پایمال شده است.»
اذعان به این دو نکته، یعنی وضع علم در عالم معاصر(نه صرفا در ایران یا کشورهای توسعهنیافته یا خاورمیانه) و ناتوانی و بیهدفی علم، نکاتی است که نباید به آسانی از آن گذشت. مصطفی ملکیان در تعریضی به «قائلان به علم دینی» گفته بود: «به جای اینکه نزدیک به 30 سال در ایران راجع به «امکان» علم دینی سخن بسراییم، کاش این طرفداران، علمی دینی بسازند و سپس بگویند: ادل الدلیل علی امکان الشیء وقوعه.» در یک کلام آقای ملکیان قائلند که با این توصیه، قائلان به علم دینی را سر جای خود نشانده و نشان دادهاند که این طرفداران، نمیتوانند و نتوانستهاند علمی دینی به کف آورند و اگر نتوانند، بحثشان راجع به علم دینی هم به جایی نرسیده است. این فهم و بیان ایشان سادهانگارانه و از سر این خیال است که وضع علم در عالم معاصر مطلوب است و علم موجود، فعال و توانمند، میتواند منشأ اثر باشد و مسائل ما را حل کند. نظر داوریاردکانی و بشیریه، میتواند برای آقای ملکیان و حتی برای قائلان به علم دینی اشارتی جدیتر باشد تا نه نسبت به علم موجود سادهانگار و خوشخیال باشند و نه به بحث از «امکان علم دینی» اکتفا کرده و دلخوش کنند. مساله ابتدائا، خروج از وضعیت ماقبلالعلم است که در آن گمان میرود صرفا سیاستبازی و جنگ روانی و گفتاردرمانی میتواند جای حل مسائل را بگیرد یا مسائل را منحل کند.
منبع: فرهیختگان