به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری دانشجو، قرار شخصی برآن بود که ماجرای صف بستنها و صف کشیدنهای برآمده از شکمهای سیر و جیبهای پرپول و چشم و هم چشمی های توخالی را با همان پرونده پایان سال 96 نسخه پیچ کنیم و به فراموشی بسپاریم. گفتیم ننویسیم و چیزی نگوییم شاید این هم همچون سایر اتفاقات برآمده از یک تب تند و جوزدگی مقطعی حل شود و دیگر شاهدش نباشیم اما هنوز چیزی از 97 نگذشته بود که شایان مصلح این چالش جدی را دوباره بر سر زبان ها آورد و با جشن امضایی که برای اولین کتاب خود در کسوت یک شاعر برگزار کرد خیلی زود سال 97 را هم در این موضوع به 96 پیوند زد.
جمعه سیاه (black Friday)
یکی از اولین انواع این صف ایستادن ها یک گزاره زاده شده از فرهنگ غربی و آمریکایی بود. اتفاقی که همواره در پایان سال میلادی و به گفته مجید حسینی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران به منظور خالی کردن انبارهای کالای آن کشور ها از اجناس قدیمی اتفاق می افتد و اقلام با قیمت هایی به مراتب پایین تر عرضه می شوند و مردم هم برای تهیه آن ها ساعت ها منتظر می نشینند تا بتوانند اولین نفری باشند که به ان کالا دست یابند و ان را خریداری کنند. این اتفاق در تهران هم به تبعیت از همین فرهنگ اتفاق افتاد. عده ای از مردم که فی نفسه با واقعیت این ماجرا آشنا نبودند تحت تاثیر تبلیغات برخی از فروشگاه های اینترنتی علی رغم خرید های مجازی به خیابان ها و بازار های سطح شهر امدند و با ایجاد ترافیک های عجیب، از معدود فروشگاه هایی که از این سنت پیروی کرده و جنسی را عرضه کردند اجناسی را خریدند. اتفاقی که خیلی زود از آب و تاب و افتاد و از ان جایی که هیچ عقبه ای در فرهنگ ایرانی نداشت در جامعه حل شد و تمام سروصدای ان در سطح مجازی و اینترنتی باقیماند.
صف خرید گوشی موبایل
پس از جمعه سیاه و با فاصله ای اندک، تصاویری در فضای مجازی منتشر شد که در ان تعداد قابل توجهی از افراد دربرابر نمایندگی یکی از برندهای موبال صف ایستادند تا بتوانند گوشی جدید معرفی شده این کمپانی را پیش خرید کنند. این موضوع هم همچون نمونه اولی خبر از یک جوزدگی ناآگاهانه می داد. برای فهم بیشتر آن کافی بود دقایقی را بین جمعیت ایستاده در صف سپری کنید و سخنانشان را بشنوید. ساعت ها صف ایستادن برای محصولی که به سرعت درگیر دو اتفاق می شد. اول این که خیل زود به صورت انبوه در بازار خرید و فروش می شد و کالای کمیاب و دور از دسترسی نبود که نیاز به پیش خرید داشته باشد و دوم این که به سرعت نسخه و مدل جدیدتر آن معرفی می شد و آن بت وارگی از بین می رفت. در دست داشتن یک گوشی موبایل از یک برند خاص در زودترین زمان ممکن و مانور تجمل ناشی از آن بین گروه هایی که در اجتماع در ان حضور دارند محکم ترین دلیل حاضران در صف بود.
صف خرید خودروی چندصد میلیونی
درست در تلاقی زمانی درگیری های کارگری و نارضایتی های عمومی کارگران و بیکاران از وضعیت اقتصادی و معیشتی، در صبح روز یکی از ماه های زمستانی یک صف طویل دربرابر نمایندگی یکی از برندهای اتومبیل سازی آلمانی شکل گرفت آن هم به منظور پیش خرید محصولات جدید این شرکت. موضوع جالب بود چرا که اغلب افراد ایستاده در صف به تبع قیمت نجومی محصول مورد نظر از طبقه مرفه و سرمایه دار جامعه بودند و بعید بود که این افراد از ساعات حدود 6 و 7 صبح در برابر یک نمایندگی تا ساعات بعد از ظهر صف بایستند. به میان آن ها هم رفتم و اظهارات دلالان را که کنار بگذارم بعضی از افراد حتی اطلاعات دقیقی از این برند اتومبیل سازی نداشتند و صرفا تحت تاثیر جو و ساخت نوعی تعریف جدید از خود ذیل بهره وری از یک اتومبیل آلمانی بودند. اتومبیلی چند صد میلیونی که آن هم به زودی در همین نمایندگی ها عرضه می شد و این صف ایستادن به گواه حاضرین تنها جنبه شعف درونی و نوعی فخر فروشی داشت.
صف ایستادن دوباره برای گوشی موبایل
همانطور که انتظار می رفت آن برند تلفن همراه خیلی زود مدل جدیدتر گوشی خود را معرفی کرد و این بار هم یک صف دربرابر نمایندگی آن شکل گرفت. تعداد کمتر از قبل بود، با یک پرس و جوی ساده مشخص شد آن اندک افرادی که با تفکر دسترسی به یک جنس خاص و منحصر به فرد آمده بودند خیلی زود ناامید شدند و حالا فقط همان هایی که تحت تاثیر یک جو کاذب و حس برآمده از میل به دیده شدن صف بسته بودند آن جا حضور داشتند.
صف بستن برای کتاب امیرخانی
روزهای بعد از ناامیدی ناشی از حس اجتماعی ایجاد شده از اتفاقاتی که بیان شد ناگهان با یک خبر نسبتا مثبت کمی دلنشین واقع شد. اخبار و تصاویری دست به دست شد که در ان در برابر یک انتشارات صفی طویل و پرازدحام برای خرید کتاب جدید رضا امیرخانی تشکیل شده بود. عده ای از جوانان و مشتاقان کتاب برای خرید کتاب با امضای امیرخانی ساعت ها صف ایستادند و علی رغم انتقادات وارده بارقه ای از امید را ایجاد کردند که این می تواند تمام حس بد ایجاد شده از آن صف ها را با خود از بین ببرد و کمی ان ها را خنثی کند. نه این که تمام و کمال مورد تایید باشد اما می شد حسن ختامی باشد بر هر نوع از این صف بستن ها و جوزدگی ها، کتاب امیرخانی که خوانده شد خیلی ها شاید پشیمان از ایستادن از آن صف بودند ولی این تلخی را به پای کتاب های سابق او بخشیدند و دیگر انتظار این بود که نه برای ان چیزهای غیر ضروری مثل ماشین و گوشی و نه برای این غذای روح کسی از سر جوزدگی تصمیمی نمی گیرد و این اتفاق با 96 به پایان می رسد.
مصلح و آرزویی که به باد داد
این امید و انتظار زیاد دوام نیارود. کمی که از سال 97 گذشت بازیکن نیمکت نشین تیم پرسپویس که در صفحه شخصی اش شعرهای خوبی را منتشر می کند خبر از برگزاری جشن امضای کتابش راداد. اتفاقی که هر چقدر مثبت از برخی جهات می شود آن را آغاز بدعتی نابخشودنی علیه ورزش و ادبیات دانست. این جشن برگزار شد و همانطور که انتظار می رفت خیابان مظفر شمالی پر بود از هوادارن فوتبال (نه مشتاقان کتاب و شعر و ادبیات) که هرکدام در حال تمیز کردن دوربین جلوی گوشی تلفن همراه خود بودند برای تصویر برداری از بازیکن و همراهان محبوب پرسپولیسی اش. فرشاد پیوس، کامیابی نیا و مدیر کانون هواداران پرسپولیس و ... همه بودند و چیزی که نبود، شعر و ادبیات بود. هرکسی هم که عکس یادگاریش را می گرفت کتاب را زیر بغلش می زد و پرچم پرسپولیس در جیب و می رفت. بی ان که حتی کتاب را بازکند، البته همه اینطور نبودند اما چون غرض تحلیل اکثریت است، تصویر همین بود که بیان شد و از هرکسی هم که پرسیدیم معدود بازی های مصلح در پرسپولیس بیشتر در ذهن خریداران کتاب بود تا نویسنده کتاب شعر پرواز 69.
با این تفاسیر و اتفاقی که در سال 97 افتاد انتظاراتی که وجود داشت تا شاید شاهد صف بستن های این چنین و ظهور طبقه ای دیگر از جوزدگان اجتماعی و بت وارگی برخی از اشخص و کالاها نباشیم به سمت ناامیدی رفت و این زنگ خطر با شدت بیشتری به صدا در آمد که جولان اموزه های فرهنگی وارداتی و غربی و سواستفاده برخی از افراد و چهره ها از این سیل جمعیتی بی اختیار فضای کلی جامعه را به سمتی غیر از پذیرش واقعیات پیش می برد و مصلحان اجتماعی و سیاست مداران نیز باید خیلی جدی تر به این اتفاق واکنش نشان داده و در جهت اصلاح ان گام بردارند.
منبع: خبرنامه دانشجویان ایران