روحانی ابتدا در مسیر این جماعت برای حمایت از منفعتطلبان لذتپرست قرار گرفت، اما گویی داستان نابود کردن خاتمی و موسوی توسط این نخبگان را مرور کرد و فهمید این مسیر خسارت دنیا و آخرت را به همراه دارد.
به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری دانشجو، عبدالله گنجی در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:
بعد از جنگ و رحلت حضرت امام (ره) دو جریان در کشور ما متولد شد و کمکم به رشد رسید که هر دو نه با اندیشه آورنده انقلاب همسویی داشت و نه با فلسفه حکومت در اسلام. جدای از صفبندیهای مرسوم و کلیشههای موجود میتوان یکی از آن دو را جریان واگرایان فکری-معرفتی و دیگری را جریان منفعتطلب و لذتگرا نامید که از قضا در ابتدا با هم در تضاد و ستیز بودند و در عرصه سیاسی نیز با هم جنگیدند، اما از زمانی که احساس کردند حاکمیت در مقابل هر دو عبوس است، احساس هارمونی نمودند و بدون تداخل مرزها به همدیگر کمک کردند.
امروز که نظام جمهوری اسلامی بهرغم مذاکرات طولانی و تعهد و عمل به تعهدات در یک جنگ همهجانبه و پیچیده قرار گرفته است این دو جریان چه میکنند؟ در سالهای گذشته جریان واگرای فکری-معرفتی تلاش کرد زمینههای لذتجویی جریان دیگر را فراهم آورد و با حمله به حوزه اجتماعی اسلام، تلاش نمود «اصل رضایت» را جایگزین «قبح ذاتی» و حلال و حرام الهی کند و «به تو چه و به من چه» را برای لذتگرایان تئوریزه نماید. لذتگرایان نیز تلاش کردند در سر صندوقهای رأی نمایندگان آنان را ببینند تا در فردای انتخابات بتوانند با منفعتهای اندوخته حال کنند، زیرا میدانستند این جریان فکری - معرفتی هر اقدام آنان را به رسمیت میشناسد تا هم مبارزه خود با نظام را نشان داده باشد هم بخشی از سرمایه اجتماعی خود را در آن جماعت ذخیره نماید.
اکنون این دو جریان شرایط حال کشور و نظام را برای عمل قیچیوار مساعد میدانند و هر دو به میدان آمدهاند. آن جریان واگرای فکری-معرفتی از ۱۰ سال پیش راهبرد خود را مکتوب کرد که «هرجا حاکمیت در بحرانهای ملی گرفتار میآید ما همانجا باید به میدان بیاییم و مطالبات خود را طرح کنیم.» لذا بر این باورند که فشار همهجانبه دشمن و فشار اقتصادی بر بخشی از مردم زمینه را برای ابراز وجودشان مهیا کرده است. برای کروبی نامه مینویسند، برای آن خانم که اگر به سطح و عمق سخنان دوسالهاش بنگرید خجالت میکشید و اصلاً شک میکنید که دست چپ و راستش را بلد است یا خیر محتوا تولید میکنند؟ و آن خانم هم هنگام فشار همهجانبه دشمن طوطیوار سخنان کلیشهای دورشدگان از نظام را تکرار میکند و عناصر محوری همان جریان واگرای فکری-معرفتی که تا دیروز کروبی سوژه انبساط خاطرشان در محافل و منازل بود، به میدان حمایت از وی میآیند و اکنون که باید همه در کنار هم باشیم و دولت از سپاه و بسیج میخواهد در کنترل قاچاق، تسهیل ورود ارز، اتمام پروژههایی که مقاومت در مقابل تحریم را میسر میسازد و به او کمک کنند، این جریان به میدان میآید که نظامیان باید اقتصاد را ترک کنند و امکانات و تکنولوژی آنان خاک بخورد تا شرکتهای غربی پس از زانو زدن در مقابل امریکا جایگزین شوند.
در آن سوی ماجرا جریانی که یکشبه پولدار میشود به دنبال لذتگرایی از منفعت اندوخته است و بر اختلاط دختر و پسر که نمونهاش در بازی پرتغال و اسپانیا در تماشای تلویزیون در ورزشگاه آزادی دیده شد اصرار دارند، به سخره گرفتن حدود الهی نتیجه تئوریپردازی آن جریان و لذتجویی این جریان است. معاون استانداری البرز بعد از حوادث مرداد امسال میگوید: «سه روز به شعارهای گوهردشت و اشتهارد گوش دادیم تا ببینیم چه کاری میتوانیم برایشان انجام دهیم، اما ماهیت اقتصادی در شعارها نبود.» این همان جریان لذتگراست که عرصه را برای یک مدینه فاضله شهوترانی تنگ میبیند. همان جریانی است که رأی شمال شهر را نسبت به جنوب معکوس میکند و میگوید مهم نیست که در این لیست اقتصاددان نیست، چون ما مشکل معیشتی نداریم.
ما میخواهیم به کسی رأی دهیم که بگذارد ما با این پولمان حال کنیم. اکنون نیز جریان لذتجو مشغول احتکار و رشد تصاعدی قیمتهاست و جریان واگرای فکری-معرفتی ماحصل آن را فشار بر بخشی از مردم میداند که باید ذیل سایه این فشار به میدان بیاید و مذاکره، نظارت استصوابی، خروج نظامیان از اقتصاد، ورود مطرودین و مغضوبین امام (ره) در نهضت آزادی به قدرت و... بخواهد. وجه مشترک همه افرادی که بیانیه حمایت از نامه کروبی را صادر کردند ناامیدی از ورود به قدرت است، اما فراموش نکنیم که این جریان غایت حرکت خود را حضور در قدرت نمیداند، چراکه قبلاً ابتدا وارد قدرت شدند بعد استحاله فرهنگی-پارلمانی را شروع کردند، بنابراین صرفاً نمیتوان به آنان قدرتطلب گفت و از قضا برخی از آنان سادهزیست هم هستند، اما آنان بر باور دیگری سوارند که بنمایه آن غیربومی و مبنی بر عقل معاش و عقل خود بنیاد است. نبود شادی و نشاط در جامعه را ایشان برای جریان لذتجو تئوریزه میکنند، حتی اگر خود اهل آن نباشند. این جماعت که خود عناصر اصلی شروع منازعه ۴۰ ساله با امریکا هستند، در این منازعه هیچ نقطهای نمییابند که امریکا مقصر آن باشد.
نه اینکه عاشق ترامپ باشند بلکه این خط بخشی از مبارزه آنان با نظام اسلامی است تا بتوانند مشکلات کشور را یکپارچه به ماهیت اعتقادی نظام ارجاع دهند. روحانی ابتدا در مسیر وزش باد این جماعت برای حمایت از منفعتطلبان لذتپرست قرار گرفت، اما گویی داستان نابود کردن خاتمی و موسوی توسط این نخبگان را مرور کرد و فهمید این مسیر خسارت دنیا و آخرت را به همراه دارد و چشم انداز آن روشن نیست و تاریخ آیندگان قطعاً حق را همچون درّ و صدف در خود نمایان خواهد کرد. بنابراین، مصلحت را «در نظام بودن» دانست و هر دو جریان موصوف را عصبانی کرد. تردیدی ندارم که این جماعت در بهترین حالت همانند میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا ملکم خان و میرزا آقا خان کرمانی و سپهسالار و زینالعابدین مراغهای و با اندکی تساهل مانند تالبوف تبریزی در تاریخ آیندگان ثبت خواهند شد.
یعنی شورش علیه خودی و تقلید از دیگری. الگوی فکری یک جریان امثال هابرماس است و جریان دوم آرمانش این است که گوگوش وزیر فرهنگ و ارشاد باشد و این دو به رغم تفاوتهای فکری و نگرش به یک تقاطع مشترک رسیدهاند؛ به همان تقاطعی که روشنفکران قبل مشروطه رسیدند و امروز مدافعی در تاریخ ندارند.