به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو، شب هشتم ماه محرم اختصاص به روضه حضرت علی اکبر (ع) دارد. اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – حسن لطفیبه حرم تا که تو را از سفرت آورندپدر پیر تو را پشت سرت آوردندچقدر در سر راهم پر خونین دیدمچه بلایی به سر بال و پرت آوردندچنگ‌ها جوشن و خوود و سپرت را بردنددر عوض هرچه که می‌شد به سرت آوردندنیزه‌هایی که هنوز از نوکشان می‌ریزدلخته خون‌های گلویت خبرت آوردندپشت تو تا به حرم پیش رخ نامحرمشانه‌های خم زینب پدرت آوردندتا در آغوش کشم جسم تو را بار دگرتکه تکه تنی از دور و برت آوردندآخرین عضو تو وقتی به حرم آید شکرمادرت نیست بگویم پسرت آوردند *************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی صالحیحتماً ز. سینه قلب پدر کنده می‌شودوقتی که بر زمین پسر افکنده می‌شودافتد اگر خراش به یک ناخن پسرپا تا سر پدر ز. غم آکنده می‌شود‌ای وای از دل پدری که مقابلشگلبرگ‌های دسته گلش کنده می‌شودبابا اگر که داغ جوان دید،‌ای خداتسلیتش کجای جهان خنده می‌شود؟این یوسفِ که بود که اینبار واقعاًدارد شکار گله‌ی درنده می‌شودارباب! این مگر که علی اکبر تو نیستدارد شبیه بسمل پرکنده می‌شوددیده ببند تا که نبینی تنش چه طورپامال تیغ و نیزه‌ی برنده می‌شودخون را گرفتی از گلویش تا نفس کشد.اما مگر عزیز دلت زنده می‌شودگریه نکن اگر نشد آبش دهی حسینورنه امیر علقمه شرمنده می‌شودزینب ز. خیمه آمده تا یاری ات کنددستش نزن حسین…پراکنده می‌شود ***************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علیرضا لکدر خداحافظی اش سیل حرم را می‌بردراه می‌رفت و همه چشم ترم را می‌بردنفسش ارثیه‌ی فاطمه، امّا چه کنمدست غم نور چراغ سحرم را می‌بردسنگ‌ها در تپش آمدنش بی صبرندزیر باران همه‌ی بال و پرم را می‌بردیک عمود آمد و با تاب و تب بی رحمشماه پیشانی آن تاج سرم را می‌بردسر آن نیزه که از پهلوی او بیرون زدتا دل کینه‌ی لشگر پسرم را می‌بردتا که افتاد زمین، جرأت هر شمشیریقطعه‌ای از قطعات جگرم را می‌بردچیده ام روی عبا هستی خود را، دنیاباد می‌آمد و عطر ثمرم را می‌برد *************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – شاعرناشناس گاهی همه به دور پسر جمع می‌شوندگاهی همه به دور پدر جمع می‌شونداین‌ها که دست و پای علی را گرفته‌اندهشتاد و چار فاطمه سرجمع می‌شوندوقتی میان خیمه نشسته، نشسته‌اندوقتی که می‌رود، دم در جمع می‌شونددارند این طرف چه‌قدر می‌شوند کمدارند آن طرف چه‌قدر جمع می‌شوندگیسوی خیمه‌ها همه آشفته میشوددور و برش که چند نفر جمع میشوندوای از علی عقابش اگر اشتباه رفتوای از حسین دورش اگر جمع می‌شوندیکطور میزنند علی را که بعد از آنشمشیر‌های تیز دگر جمع میشوندخیلی تلاش میکند آقا چه فایدهاین تکه تکه هاش مگر جمع میشوندیک عده‌ای به دور پسر گریه میکنندیک عده‌ای به دور پدر جمع میشوند ***************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی اکبر لطیفیانانگار بنا نیست سری داشته باشیسر داشته باشی، جگری داشته باشیانگار بنا نیست که از میوه‌ی باغتاندازه کافی ثمری داشته باشیانگار بنا نیست که‌ای پیر محاسناین آخر عمری پسری داشته باشی‌ای باد به زلف علیِّ اکبر ِ. لیلامدیون حسینی نظری داشته باشیمیمیرم اگر بیش از این ناز بریزیبگذار که چندی پدری داشته باشیتو از همه‌ی آینه‌ها پیش ترینیتکثیر شدی بیشتری داشته باشیرفتی و نگفتی پدرت چشم به راه استاز من تو نباید خبری داشته باشی؟بی یار اگر آمده ام پیش تو گفتمشاید بدن مختصری داشته باشیچه خوب به هم نیزه تو را دوخت و نگذاشتتا پیکر پاشیده تری داشته باشیبا نیم عبا بردن این جسم بعید استباید که عبای دگری داشته باشی *************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – مصطفی متولیتنها نه از غمت جگرم شعله ور شدهداغی به دل زدی که سرشکم شرر شدهدارد به عرش می‌رسد اشراق سینه اتآه‌ای نبی، زمان عروجت مگر شده؟وضع شکاف زخم سرت هیچ خوب نیستزیر کلاه خوود تو شقّ القمر شدهداری مرا کنار خوت می‌کُشی پسرحرفی بزن، ببین پدرت محتضر شدهبرخیز و اشک چشم مرا روبرو نکنبا نیشخند حرمله‌ی دربدر شدهاین‌ها برای هرچه علی نقشه داشتندنامت اسیر بغض هزاران نفر شدهگویا برای نیزه به پهلوی تو زدنهرکس که داشت کینه‌ی زهرا خبر شدهتنها تو را نمی‌شود از خاک جمع کرداز سنگ ریزه‌ها بدنت ریز‌تر شدهوقتی که در عبا بدنت چیده شد علیمعلوم شد چقدر تنت مختصر شده ***************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – حسین رستمیجاری عبور کردی و نم نم شدی علیاز خاک می‌خروشی و زمزم شدی علیچه مادرانه دور تو می‌گشت خواهرمبا دست‌های عمه مُعَمَم شدی علیبعدش دوباره مثل همان سال‌های قبلآیینه‌ی رسول مُکَرَم شدی علیپیغمبرانه رفتی و زیر نزول تیغمثل شروع سوره‌ی مریم شدی علیتا از میان معرکه پیدا کنم تو راگیسو به باد دادی و پرچم شدی علیمعراج ذوالفقاری و پهلو شکافدارزهرا، نبی، علی؛ همه با هم شدی علیزخمی، شکسته، خورد شده، ذره ذره، ریز ریزیکجا تمام آنچه که گفتم شدی علیمن از تنت هر آنچه که شد جمع کرده ام‌ای وای بر دلم! چقدر کم شدی علی ************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – وحید قاسمیپا بر زمین نکش، جگرم تیر می‌کشد‌ای نور دیده، پلک ترم تیر می‌کشدگفتم عصای پیری من می‌شوی، نشدیاری رسان مرا، کمرم تیر می‌کشد‌ای میوه‌ی دلم چقدر آه می‌کشی!این سینه از غمت پسرم، تیر می‌کشدبا خود نگفتی آخر از این دست وپا زدنقلب شکسته‌ی پدرم تیر می‌کشد؟!پهلوی تو چه زود مرا تا مدینه بردزخمی کبود در نظرم تیر می‌کشدمن خیزران نخورده لبم درد می‌کنداز بس دهان نوحه گرم تیر می‌کشد‌ای پاره‌ی تنم چقدر پاره پاره‌ایبا دیدنت علی جگرم تیر می‌کشد **************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی صالحیبرسان زود جوانان حرم را عباسکه بیارند به خیمه پسرم را عباسدسترنج ِ. همه‌ی عمر مرا باد تکاندجمع کن روی عبایم ثمرم را عباسبه زمین میزندم…، داغ جوان سنگین استپس بگیر از دو طرف زیر پرم را عباسزخم تیری که قرار است نصیب تو شودکاش میدوخت به هم چشم ترم را عباس….…. تا نمیدیدم از این سوی به آن سوی زمینپخش کردند تمام جگرم را عباسزانویم تا شده، اما به تو پشتم گرم استنشکند کاش بلایی کمرم را عباساکبرم رفت تو هم گر بروی از دستمپس به کی بسپرم این اهل حرم را عباسبعد آن دیر نباشد که ببیند زینبپنجه‌ای چنگ زده موی سرم را عباس **************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – احسان محسنی فربیا و بال و پر بستۀ مرا واکن‌بیا و پر زدنم را کمی تماشا کن‌بیا و راهی جبهه نما مرا بابابیا و جیرۀ جنگی من مهیا کن‌بیا بسیجی خود را به جبهه کن اعزام‌بیا و اذن جهاد مرا تو امضا کن‌نوشت نام قشنگی به روی سربندمنظر ز. مهر و محبت به نام زهرا کن‌کنار پیکر من، آمدی اگر بابابه حال خویش نما رحمی و مدارا کن‌میان لشگر دشمن، اگر رهم گم شدمیان حلقۀ خنجر مرا تو پیدا کن‌ز. بین آن همه زخمی که بر تنم آیدبرای بوسۀ خود ای پدر رهی وا کن‌برای بردن جسمم به سوی دارالحرب‌عبای هاشمی خویش را مهیا کن‌ *************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی اکبر لطیفیان‌ای تجلّی صفات همه‌ی برتر‌هاچقدر سخت بود رفتن پیغمبر‌هاقد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای.چون که مهر پدران نیست کم از مادر‌هاپسرم! می‌روی، امّا پدری هم دارینظری گاه بیندار به پشت سر‌هاسر راهت پسرم تا در_ آن خیمه بروشاید آرام بگیرند کمی خواهر‌هابهتر این است که بالای سر اسماعیلهمه باشند و نباشند فقط هاجر‌هامادرت نیست اگر، مادر سقّا هم نیستعمّه ات هست به جای همه‌ی مادر‌هاحال که آب ندارند برای لب توبهتر این است که غارت شود انگشتر‌هازودتر از همه آماده شدی، یعنی کهآنچنان خسته نگشته است تن لشگر‌هاآنچنان کهنه نگشته است سم مرکب‌هاآنچنان کند نگشته است لب خنجر‌هاچه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شدهچه کنم با تو و با بردن این پیکر‌هاآیه ات بخش شده آینه ات پخش شدهعلی اکبر من شد علی اکبر‌هاگیرم از یک طرفی نیز بلندت کردمبر زمین باز بماند طرف دیگر‌هابا عبای نبوی کار کمی راحت شدورنه سخت است تکان دادن پیغمبر‌ها ***************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – مطهره عباسیانجوان نبود که بود و پسر نبود که بودعزیز مادر و عشق پدر نبود که بودعصای پیری آن‌ها و میوه‌ی دلشانو باغ وصلتشان را ثمر نبود که بودزمان ِ. آمدنش چشم‌های دلواپسبه اشتیاق فراوان به در نبود که بودو وقتی آمد و وقتی جوان و رعنا شدبه بخت، از همه آماده‌تر نبود که بود.ولی خیال عروسی به سر نداشت علیحسین را نه! تنها نمی‌گذاشت علیعلی، علی، علی اکبر چه قدّ و بالاییمیان واقعه، چون شیر نر نبود که بودشجاع بود… خودش یک تنه در آن صحراحریف معرکه‌ی صد نفر نبود که بودکه در دلاوری اش، در رشادتش، در رزمحماسه ساز وَ مرد خطر نبود که بودو با همان قد رعنا و قامت برناحریم امن پدر را سپر نبود که بود.ولی لبان عطشناک امان برید از اوحسین، دل که نه! آن لحظه جان برید از اوعلی به روی زمین و حسین بر سر اوپدر ز. داغ پسر جان به سر نبود که بودپدر نه پای گذشتن نه جان ماندن داشتو مات چهره‌ی آن رهگذر نبود که بودهمان که عشق پدر بود و با تمام عطشنگاه آن پدر از غصه،‌تر نبود که بودگذشت، رفت پرید و چه روز سختی بودپدر برای پسر خون جگر نبود که بودکسی که داغ جوان دیده یار می‌خواهدکه داغدار جوان غمگسار می‌خواهدکجاست مادر اکبر که یار او باشد…پسر برای همه، چون گهر نبود که بودپسر، عزیز، پسر، دیدنی، پسر، زیباو در میان همه جلوه گر نبود که بودپسر به حُسن ادب، پیش مادر و پدرشعزیز کرده و صاحب نظر نبود که بودکسی که آن همه خوب و کسی که آن همه گُلبهار عمر خودش مختصر نبود که بودحسین دست خدا داد، تشنه، اکبر راو وعده داد به او جرعه جرعه کوثر را **************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – حسین قربانچهبرخیز‌ای موذن، اذان شد صلا، صلابابا دلش گرفته رها کن صدا، صداخون لخته می‌خوری و جوابم نمی‌دهییک دم بدم به این پدر بی نوا، نوایک بار گفته‌ای بروم، گفتمت بروحالا صدات می‌کنم اکبر بیا، بیااینجا مگر رقیه تو را کم بغل گرفت؟رفتی به بوسه بازی خنجر، چرا؟ چرا؟امروز خواهران، سر تو شانه می‌کشندفردا به نیزه زلف تو بافد صبا، صبااین تن، تنِ شبیه‌ترین کس به مصطفاست‌ای اسب‌ها به این همه سرعت کجا؟ کجا؟زانو به خاک می‌کشم و می‌رسم به تونازل شده به صحنه کرب و بلا، بلایک پیرمرد موی سپید و دو چشم تاریک اکبر سوا شده از هم، خدا، خداسرنیزه، تیر، دشنه به همراه چکمه‌هااز هول روی پیکرت آمد دوتا دوتا‌می‌خواستم به شکل نبی در بیارمتپس چیدمت میان عبایم، جدا جدالشگر به گریه‌های پدر خنده می‌کند‌ای خنده ات به زخم جگرها، دوا دوا‌ای وای عمه آمد و تو خفته‌ای هنوزبرخیز عمه را ببر،‌ای با وفا، وفا *****************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – عبدالحسین مخلص آبادیبی سبب نسیت چنین معرکه بر پا شده استوسط خیمه‌ی ما روضه مهیا شده استدست دشمن چه قَدَر نیزه و تیغ و تیر استهر کدامش به طریقی به تنت جا شده استپیرمردی که عصایش به سرت می‌کوبیدبه هوای سر تو از سر جا پا شده استساربان هم که طمع کرده به تو خاتم منناگهان در وسط معرکه پیدا شده استهفتمین دفعه که من یا ولدی می‌گویمچشم اگر باز کنی قدّ منم تا شده استاز پراکندگی پیکر تو معلوم استبند بند تو ز. سر تا نوک پا وا شده استمادرت کو که ببیند پسران خود راهمه‌ی دشت پر از اکبر لیلا شده است *************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علیرضا لکبا هر خداحافظ که در دور و برش ریختبال و پر پروانه با خاکسترش ریختدر پیش روی حسرت چشمان بابا‌می‌رفت و صد‌ها آرزو پشت سرش ریختهر جا که بوده کربلا یا در مدینهبا زخم اول، زود قلب مادرش ریختاو اوّلین رزمنده بود پس بدیهی ستیک لشکر تازه نفس روی سرش ریختآن قدر پاشیده شده گل برگ هایشحتی زره طاقت نیاورد آخرش ریختآخر نشد “بابا” بگوید، بی صدا رفتبا آن که هر چه داشت را در حنجرش ریختناباورانه برگِ برگِ آرزو رابا گریه بابا در عبای باورش ریخت **************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی اکبر لطیفیانکیست که خاکش بوی گلاب گرفتهاین که برایش ملک رکاب گرفتهبهر شهادت چنان شتاب گرفتهزودتر از دیگران جواب گرفتهسرکشی عشق او مهار نداردبس که به شوق آمده قرار نداردباز نمایان شده جلال پیمبرباز تماشا شده جمال پیمبرپرده بر انداخته کمال پیمبراینکه وصالش بُود وصال پیمبرسمت عدو نه علی اکبر خیمه‌می‌رود از خیمه‌ها پیمبر خیمهحیدر کرار شد، زمان خطر گشتلشگر کوفه تمام مثل سپر گشتریخت بهم دشت را و موقع برگشتضرب عمودی که خورد، واقعه برگشتخون سرش بر روی عقاب چکید و…راه حرم را ندید و شیهه کشید و…آن بدن از جفا شکسته‌ترین راآن بدن له شده به عرشه‌ی زین رابرد سوی دیگری، شکسته جبین رالشگر آماده نیز خواست همین راوای که شمشیر‌ها محاصره کردنداز همه سو تیر‌ها محاصره کردندبی خبرانه زدند، بی خبر افتادخوب که بی حال شد ز. پشت سر افتاددر وسط قتلگاه تا پسر افتاددر جلوی خیمه گاه هم پدر افتادوای گرفتند از دلم ثمرم رامیوه‌ی باغ مرا، علی، پسرم راآه از این پیرمرد خسته، شکستهسمت علی می‌رود شکسته، شکستهآمد و دید آن تن خجسته، شکستهدر بدنش نیزه دسته دسته، شکستهکاش جوانان خیمه زود بیایندیاری این قامت شکسته نمایند **************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی اکبر لطیفیانمثل بهار مثل غزل آفریدمتشعری شدی و با کلماتم خریدمتاز دست التماس کنار دلم بمانمانند باد رفتی و دیگر ندیدمت‌می‌خواستم ببینم اذان صدات را.اما چه دیر مثل همیشه رسیدمتپیش از غروب، مثل بلندی مأذنهبعد از غروب، خوش قدو بالا ندیدمتآیینه‌ای و روی زمین پخش می‌شویدستم شکسته باد، شکسته کشیدمتاز لابه لای این همه پا جمع کردمتروی عبا شبیه ورق پاره چیدمت **************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – سید علی محمد نقیبپیکرت مانند تسبیحی است که از هم وا شدهتیغ و تیر و نیزه روی بیت بیتت جا شدهطعنه و زخم زبان قد تو را خم کرده استقد تو حالا شبیه مادرم زهرا شدهآن قدر روی تنت شمشیر و نیزه تاختهقد تو رعنای من، رعناتر از طوبی شدهمادری پهلو شکسته رو به رویت آمدهکوچه، سیلی، میخ در معنا شدهواژه‌های بر زبانم کمتر از حد تواندبرکهٔ شعرم به شوق نام تو دریا شده **************اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – سید محمد جوادیبرای آنکه بخیزد کمی تقلا کردنداشت فایده از نو به خاک و خون جا کرددو پلک زخمی خود را گشود با زحمتغریب کرببلا را کمی تماشا کردپدر کنار تن او چو ابر می‌باریدبه اشک و زمزمه آقا عجیب غوغا کردگذاشت صورت خود را به صورت اکبردوباره مرگ خودش را زحق تمنا کرددل امام در عالم به یک نظاره شکستببین که زخم قدیمی چگونه سر وا کردبه یاد پهلوی زخمی مادرش افتادهمین که پهلوی خونین او تماشا کردکسی ز. خیمه رسید و به روی خود می‌زدکسی که کار خودش را شبیه زهرا کرد…بیا برادر پیرم به خیمه بر گردیمامام مرده‌ی خود را دوباره احیا کرد