به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری دانشجو، رسانههای جمعی در ایجاد اولویتهای فکری و تعیین موضوعات مهم و مورد بحث عامۀ مخاطبان، نقش اساسی ایفا میکنند. اگر موضوعی از نظر زمان و مکان در رسانهها برجسته شود، میتواند مخاطبان را به این اندیشه وادارد که موضوع مذکور مهم است.
بر این اساس رسانهها اگر چه نمیتوانند به ما بگویند که چگونه فکر کنیم، اما میتوانند بگویند دربارۀ چه چیزی فکر کنیم.
بررسی نقش رسانه در برجسته سازی مسایل کم اهمیت و آنچنان که "مک کومبز" آنها را مسایل خاموش مینامد مستلزم پرداختن به مقوله افکار عمومی است تا چگونگی شکلگیری آنها تبیین شود.
در عصر ارتباطات با گسترش رسانههای همگانی و شبکهای شدن جهان و همچنین باسوادتر شدن عامه مردم، نیروی تازهای با عنوان افکار عمومی پای به صحنه گذاشته است. این نیروی تازه که تجلی اراده مردم و خواست آنها است، در تمام جهان به ویژه در کشورهایی که نظامهای پارلمانی و مردمی دارند، نقش مهمی در شکلدادن به حوادث و رخدادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارد و کمتر نقش آن نادیده گرفته میشود.
مطابق نظریۀ برجسته سازی رسانههای جمعی در ایجاد اولویتهای فکری و تعیین موضوعات مهم و مورد بحث عامۀ مخاطبان، نقش اساسی ایفا میکنند. نظریۀ مذکور، پیش بینی میکند که اگر موضوعی از نظر زمان و مکان در رسانهها برجسته شود، میتواند مخاطبان را به این اندیشه وادارد که موضوع مذکور مهم است.
شواهد تجربی این نظریه، در سال ۱۹۶۸، توسط «دونالد شاو» (Donald Shaw) و «ماکسول مک کومبز» (Maxwell. Mc. Combs)، در طول انتخابات ریاست جمهوری آمریکا فراهم گردید. این دو اندیشمند، با طرح سؤالاتی از رأی دهندگان، در یافتند که آنچه را رأی دهندگان به عنوان ویژگیهای نامزدهای انتخاباتی خود معرفی میکنند، همان مطالبی است که طی روزهای گذشته به صورت برجستهای در مطبوعات ارائه شده است. یعنی رابطهای مثبت و قوی بین اولویتهای رسانهها و موضوعاتی که از نظر رأی دهندگان مهم بود، وجود داشت و البته این رابطه، رابطهای علّی به حساب نمیآمد.
با استفاده از شواهد بدست آمده از این مطالعه، شاو و مک کومبز، به این نتیجه رسیدند که رسانهها میتوانند در ایجاد اولویتهای فکری مخاطبان مؤثر باشند. یعنی به مخاطبان بگویند، دربارۀ چه چیزی فکر کنند و یا سخن بگویند.
با فهم این نظریه دست اندرکاران روابط عمومی باید بتوانند بر اولویتهای رسانه ها، از طریق اخبار و اطلاعات گوناگون و جذاب، به منظور نفوذ در افکار مخاطبان خود، تأثیر گذار باشند.
بر این اساس برجسته سازی در رسانهها در دو سطح بررسی میشود؛ سطح اول آن انتخاب اخبار و رویدادهای مهم و سطح دوم تصمیم گیری درخصوص تعیین قسمتهایی از اخبار و رویدادها برای تکرار و برجسته سازی است.
با برداشتی آزاد از نظریه مک کومبز میتوان پرداختن به موضوع «جمال خاشقجی» را بر اساس نظریه برجسته سازی تحلیل کرد. اگرچه خود شخص خاشقجی معروف بوده و رسانهها نمیتوانستند به راحتی از کنار قتل تراژیک او بگذرند، ولی حجم و گستره پرداختن به موضوع خاشقجی در رسانهها جالب توجه بوده است.
در همین رابطه با «ماکسول مک کومبز» استاد دانشگاه تگزاس آمریکا و واضع نظریه برجسته سازی گفتگویی انجام شده است که در ادامه میآید.
ماکسول مک کومبز از صاحبنظران و اندیشمندان علم ارتباطات و استاد دانشگاه تگزاس آمریکا است. کتاب اخیر مک کومبز «رسانههای جمعی و افکار عمومی» نام دارد. او استاد دانشگاههای کارولینای شمالی و UCLA امریکا نیز بوده است.
عمده شهرت او برای نظریه «برجسته سازی» (agenda-setting) است. کارکرد برجستهسازی رسانهها، به تأثیر گذاشتن به آنچه مردم درباره آن فکر میکنند یا آنچه مهم تلقی میشود، میپردازد.
پروفسور مک کومبز در گفتگو با خبرنگار مهر و در خصوص این پرسش که مطابق با نظریه برجسته سازی شما، آیا موضوع خاشقجی توسط رسانهها برجسته شد یا انعکاس طبیعی آن بود گفت: نسخه کلاسیک نظریه برجسته سازی بر این موضوع تأکید میکند که مسائل و موضوعاتی ممکن است توسط رسانهها طی هفتهها و یا یک ماه مورد تأکید قرار بگیرد، ولی بعد از آن توسط مردم به فراموشی سپرده شود.
وی افزود: البته موضوع ممکن است مهم باشد، ولی بعد از یک انعکاس رسانهای ممکن است توسط مردم به فراموشی سپرده شود.
مک کومبز تأکید کرد: برخی موضوعات و مسائل، اغلب بلایای طبیعی، ممکن است خیلی فوری در صدر اخبار رسانههای دنیا قرار گیرد و اولویت اول مردم عادی باشد. به عبارت دیگر مردم عادی این موضوعات را به طور پیگیرانه دنبال کنند.
واضع نظریه برجسته سازی عنوان کرد: قتل خاشقجی نیز در زمره چنین پدیدههایی قرار دارد. یکی از دلایل اصلی توجه به آن تأکید زیاد و مداوم رسانهها و افکار عمومی به این موضوع بود.
وی افزود: قتل خاشقجی جنبه رازآلود داشت و از سوی جذابیتهای خبری برای رسانهها و مردم را داشت. برای همین مردم آن را دنبال میکردند.
استاد دانشگاه تگزاس امریکا در پایان افزود: قتل خاشقجی شبیه رمانهای «تام کلنسی» یا فیلمهای «جیمز باند» بود.
منبع: مهر