به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزاری دانشجو، گروه سرود «منتظران ظهور»، مدتی است در پایگاه بسیج یکی از مساجد جنوبغرب تهران تشکیلشده و دانشآموزان پسر نوجوانان، اعضای آن را تشکیل دادهاند. صدای نرم و نازک بعضیها و چند پرّه صدای بم و دمِ بلوغ چندتایی دیگر وقتی با صدای معمولی اما شفاف رفقایشان مخلوط میشود، آوای گروه سرود دانشآموزی آنها را دلنشینتر میکند. مسجدی که تا دیروز برای برنامههای فرهنگی و مذهبیاش، یادواره شهدای مفصلی که هرسال در سالنهای اجتماعات شهر برگزار باید از گروههای سرود دعوت میکرد تا لطافت برنامه را تأمین کنند و تنوع ببخشند. امروز اما از گروه سرودش دعوت میشود تا حال و هوای برنامههای مختلف شهر را دلنشینتر کند.
یک روز جزیره مجنون، یک روز مسجد
یک روز رهبر انقلاب تأکید کردند باید جزیره مجنون حفظ شود دست حاج «حسین خرازی»ها رفت و سر حاج «ابراهیم همت«ها تا یک وجب از خاک آن به دست دشمن نیفتد و تاراج نشود. حالا رهبری گفتهاند باید 8 تا 10میلیون جوان انقلابی تربیت شود. پایکار هستیم و اگر لازم باشد، دوباره سر و دست میدهیم. «فرشاد رجبی» مسئول کانون تربیتی-فرهنگی پایگاه بسیج مسجد صاحبالامر(عج) است. با شروع مهیج و جالبی که برای حرفهایش انتخاب کرده، شنیدن بقیه روایتهایش از گروه سرود منتظران ظهور، شیرینتر میشود: «مقصود رهبری جوانانی است که درد مملکت بخورند، جوانانی که باری بر دوش جامعه نباشند، یاری برای کشور و انقلاب باشند. منتظر موقعیتها و فرصتها نباشند؛ موقعیتها و فرصتها را بسازند. 2 سال اول، نوجوانانی که جذب پایگاه بسیج مسجد میشوند در برنامههای عمومی شرکت میکنند. برنامهها هم طوری است که با مشارکت خودشان برگزار شود و آنها را به حضور بیشتر، علاقهمند کند. بعدازاین مدت برنامههای بیشتر وجدیتری برایشان در نظر گرفتهایم. اعضای این گروه سرود اگرچه نوجواناند اما از قدیمیهای پایگاه بسیج ما هستند. سعی کردیم از زمان ابلاغ این پیام زمان را از دست ندهیم، گروه سرود ما تشکیل شد. نباید وقت تلف میشد، اصلاً.» حرفهایش را با تأکید مطرح میکند. باهمان لحن و سریع میگوید: «البته در چرخه سرعت؛ کیفیت فدای کمیت نشد.»
سرود زمینهساز پیشرفت تحصیلی شد
با دقت برگههای زمانبندی سرود را ورق میزند. هیاهو و صدای آمدن بچهها به مسجد را که میشنود، خون به چهرهاش میافتد. با لب خندان و نشاط میرود سوی حیاط مسجد، آماده دریافت دستهای محکم و پرانرژی میشود که بچهها با شور و شوق، روانه دستهایش میکنند. یکی مزه میپراند و بقیه میخندند. بعد یکی دیگر از بچهها که قرار است بهنوبت با آنها گفتوگو کنیم، میگوید: خب بسِ آقایون محترم! هرچی گفتیم و خندیدیم. حالا بریم گلو صاف کنیم برای خواندن. یکی از پسرها که هنوز شوق شیطنت دارد پا به هم میکوبد، دستش را کنار گوش میبرد؛ احترام نظامی میگذارد: بله قربان! چشم قربان! این بار رجبی هم میخندد و صدای خندههایشان شبستان مسجد را پر میکند. یکی از شگفتانههای این گروه سرود، پیشرفت تحصیلی بچههاست. بچهها هر هفته 3 جلسه 2 ساعته در مسجد سرود تمرین میکنند. گاهی باید برای تهیه کلیپهای صوتی و فیلم تصویری، سرودشان به استودیو بروند. بعضی وقتها برای تهیه نماهنگ سرودشان ساعتها ضبط و فیلمبرداری دارند این یعنی زمانشان در خدمت سرود است. رجبی میگوید: «و سرود در خدمت درس بچهها.» متعجب میشوم، میپرسم چه طور؟! پاسخ این است: «امام جماعت مسجد، مدیر مدرسه بچهها و حواسش به ساعت درسی بچهها هست. هم در مدرسه هم مسجد برایشان کلاس تقویتی برگزار میکنیم هم هر جلسه قبل از سرود درباره درسشان پرسوجو. خوشبختانه اعضای گروه سرود از نوجوانان فعال و درسخوان هستند بااینحال پیشرفت تحصیلی را میتوان در تغییر معدلشان دید.»
ما منتظر آن لبخندیم...
همه منتظرند، مربی سرود برسد و همنوایی کنند. یکی از بچهها میگوید: آقا ما از جلسه قبل تا حالا همینطور، چند بیت از شعر زمزمهمان شده است. رجبی خوشحال میشود و میگوید: «شنیدهام آقا تأکید کردهاند، سرودها باید طوری باشد که یک بچه از مسیر خانه تا مدرسه و مدرسه تا خانه آن را زمزمه کند، این نشانه خوبی است.» وقتی به رجبی میگویم بعضیها وقتی پیامی ارائه میشود، منتظر میمانند اول ببینند، دیگران قدم بردارند و بعد خودشان مهیای کار میشوند و چرا شما به خودتان نگفتید: چرا اول ما؟ چرا آنها نه؟! چشمهایش را ریز میکند و یکی، 2 ثانیه مکث بعد میگوید: «ولایتپذیری با بهانهگیری و رخوت میانهای ندارد. ما کاری نکردهایم، وظیفهمان را انجام میدهیم. هنوز از خودمان راضی نیستیم و به جایگاهی که باید برسیم، نرسیدهایم. آنها بهتازگی گروه سرود ممتاز کشور شدهاند. یعنی از چه جایگاه دیگری حرف میزند؟ میگوید: «لبخند رهبری. جایزه بزرگ و اصلی ما روزی است که ایشان از عملکرد ما در پرورش جوانان انقلابی، ابراز رضایت کنند.»
15 اجرای مردمی، 15 اجرای رسمی
مربی هم از راه میرسد. تأخیر نداشته؛ این بچهها هستند که ذوق دارند و هر جلسه 20 دقیقه، نیم ساعتی، زودتر میآیند. «محمدرضا قلی زاده» از تیرماه سال قبل تا حالا حنجره بچهها را برای خواندن انواع سرودههای حماسی، انقلابی، مذهبی و احساسی تربیت میکند. گرمای هوا، عرقی شده که پیشانیاش را خیس کرده است. یکی از بچهها لیوان آبخنکی به دست مربی میدهد تا نفسش برای حرف زدن باز شود. او میگوید: «30 اجرا داشتهایم. 15 اجرای مردمی و 15 اجرا برای نهادها. آزمون صدا گرفتیم، از مرکز آوای انقلاب هم برای انتخاب سرودها و اعضا، مشاوره گرفتیم تا بهتر متوجه ذائقه شنوایی مردم بشویم. پاسخ ساده بود؛ مردم تکخوانی دوست دارند. موسیقیهای بومی بهروز شده و سادهای که شورونشاط داشته باشد. این راهنمایی، همت و نظم بچهها شد، چراغ راه و عصای دست ما و شکرخدا که رو به صعودیم.»
مردم فیلمبرداری میکنند
مترو، مراکز خرید، معابر عمومی، قطعه شهدای بهشتزهرا(س)، صداوسیما و جشنوارههای فرهنگی تخصصی، عمومی و مردمی؛ تقریباً جایی نبوده که بچههای ممتاز سرود کشور، صدایشان را به عابران و حاضران هدیه نداده باشند. مربی سرود میگوید: «مردم سابقه ذهنی و تصور جالبی از سرود ندارند. اما وقتی صدای بچهها را میشنوند و شعرهای خوشمغز و معنایی که انتخاب کردهاند لذت میبرند، صبر میکنند و حتی با تلفن همراه از خودشان و گروه سرود، سلفی و فیلم میگیرند. حتی بعد از سرود، عدهای جلو میآیند، شماره تماس میگیرند. یکی از مردمی و بهترین اجراهای ما دهه فجر بود که در خیابان سرود خواندیم. بعضیها دلشان میخواست دوباره تکرار شود.»
بچهها، کمکخرج مسجد شدند
مربی از آوردههای سرود برای بچهها میگوید از تقویت روحیه و خندهرو شدن آنها تا حس امیدواری که در وجودشان شعلهور شده است: «بچهها حالا اعتمادبهنفس بالاتری دارند، اوایل خجالتی بودند. ارتباطات اجتماعی آنها با خجالتزدگی و تا بناگوش سرخ شدن، همراه بود. وقتی قرار بود در یک جمع، بهویژه بزرگترها نظرشان را اعلام کنند، دلهره داشتند. ادای کلمات و نظرشان گاهی حسابی به چشمشان سخت میآمد. حالا اما هم در درسها پیشرفت کردهاند هم بامتانت و ادب، نظرشان را با اطمینان مطرح میکنند. قبلاً تأثیرپذیرتر بودند و حالا میخواهند تأثیرگذارتر باشند. قبلاً برای برنامههای مسجد از گروههای سرود دعوت میکردیم و بعضیها، مبالغ میلیونی مطالبه میکردند حالا هر برنامهای در مسجد داشته باشیم خیالمان راحت است. پولی که باید برای سرود پرداخت شود برای اجرای برنامههای دیگر صرف میشود. این سبب تنوع برنامههای مسجد شده است.»
آرزوی مشترک؛ اجرا در حضور رهبر
صدایش آرامتر میشود. دستهایش را فشار میدهد و چهرهاش حالتی به خود میگیرد که به امید نزدیک است. مربی میخواهد از بزرگترین آرزوی مشترک گروه حرف بزند: «بچهها آرزو دارند یکبار در حضور رهبر سرود بخوانند. البته این آرزو تا حدی برآورده شد وقتی در اجتماع دهها هزارنفری بسیجیان در دیدار با مقام معظم رهبری در ورزشگاه آزادی، بچهها یکی از گروههای سرودی بودند که در حضور ایشان اجرا کردند، اما آرزوی دیدار از نزدیکتر و اجرای اختصاصی، یک سال گذشته در سینهشان بوده و هست.»
سرود خواندن وسط مرکز خرید
یکی از مراکز و پاتوقهای خرید تهران، محله امامزاده حسن(ع) است. کوچه و خیابانی در آن نیست که مجتمعهای تجاری فروش پوشاک و لوازمخانگی نداشته باشد. محلهای که لوکیشن نماهنگ و سرود نوجوانان مسجد صاحبالامر(عج) شد که عنوان سرود برگزیده کشور را به خود اختصاص داد. بچهها در یکی از مراکز خرید سرودی با مضمون کالای ایرانی اجرا کردند که به گفته کسبه چنان روی مردم اثر گذاشت که بازار مغازههای همیشه روی بورس برندهای خارجی پوشاک کساد شد و مغازهدارهای پوشاک وطنی، بازارشان سکه شد. «شهلا میرمحمد» یکی از مغازهداران این محله میگوید: «آن روز به مغازه همکارم رفته بودم. خوشحال بود، میگفت در 3 ساعت معادل یک هفته عادی کاری کفش چرم تبریز فروخته است. به خودم گفتم: به این میگویند یک کار فرهنگی تروتمیز.»
قلی زاده میگوید: «ما فقط سرود نمیخوانیم که یک کار فرهنگی-هنری انجام میدهیم؛ هدفداریم. هدف ما همان رونقی است که آن روز کاسبانی که کالای ایرانی میفروشند را شاد کرد. از سرود «فانوس شب» میگوید که ایام اربعین حسینی(ع) برای مراسم پیادهروی میلیونی بهسوی کربلا اجرا کردند. از سرود «افتخار من» من که محتوای استکبارستیزی دارد و «شمیم عشق» و «انتظار» که سرودهای بهاصطلاح داغ و تازه گروه است که نیمه شعبان امسال به حضرت مهدی(عج) هدیه کردند.
لقمه ایرونی، شیرینتر از حلوای بیگانه
14 ساله است اما وسواسی که در انتخاب کلمات دارد و لحن حرف زدنش بیشباهت به مردان پا به سن گذاشته نیست. بین اعضای گروه، تجربه حضور در یک گروه سرود دیگر را هم دارد اما به گفته خودش حالا جدیتر از قبل به آن میپردازد، مخصوصاً حالا که دیده زحمات او و رفقایش به ثمر نشسته است و در جشنوارههای مختلف، جوایز متعددی دریافت کردهاند. برای آینده 2 برنامه دارد: «علاقه دارم حقوق بخوانم یا جذب دانشکده افسری شوم. در آینده هم سرود را با حضور در گروههای سرود بزرگسال ادامه میدهم.» از بین سرودهایی که خواندهاند، این شعر مدام ورد زبانش شده است: «یکلقمه از دستای ایرونی، شیرینتر از حلوای بیگانه است، ما روی پای خویش میمونیم، دلسوزی بیگانه افسانه است.» به نوهاش فکر میکند بهروزی که قرار است دستهای چروکیده و مسن خود را روی شانه او بگذارد و باهم گپ بزنند: «اگر آن روز روزی باشد که مردم همه احتیاجات و اقلام موردنیازشان را از داخل تهیه کنند باافتخار به او میگویم: ما یک روز آرزویمان را سرود خواندیم تا زندگی امروز تو باشد.» امیرعلی صدای خوبی دارد. 2 سال گذشته هم بهصورت پیدرپی، رتبه اول مسابقات مداحی تهران را به دست آورده است. تکخوان خوشصدای گروه سرود، تواضع هم دارد: «تکخوانی پز دادن ندارد. همه آنقدر قشنگ اجرا میکنند که کار تکخوان به چشم بیاید.»
نماز اول وقت؛ به برکت سرود
«سینا موسی زاده» با حضور در گروه سرود منتظران ظهور، اولین تجربه هنری خود را داشته است. شوقوذوق دارد با لبخند از روزی میگوید که حنجرهاش برای خواندن سرود، مقبول افتاد: «آقای قلی زاده وقتی از ما آزمون گرفت و گفت صدایم برای اجرای سرود مناسب است واقعاً خوشحال شدم.» سرود «مهد شیران» عجیب به دلش نشسته است، آنقدر که لحنش وسط گپ و گفت از حالت جدی خارج میشود و رنگ و بوی سن و سالش را میگیرد. با صدای نرم و دلنشین یکهو سرود میخواند: «ایرانم، مهدشیران، خاک پرمهر دلیران...» نمازهای اول وقت سینا، برکت همخوانی در گروه سرود است: «یک روز به خودم گفتم بیوفایی نیست وقتی درباره امام حسین(ع) و امام زمان (عج) سرود میخوانی، نماز نخوانی؟ حالا نمازم قضا نمیشود و شکرخدا اول وقت میخوانم.» معدل موسی زاده 20 بود و 20 مانده اما خودش معتقد است، پیشرفت تحصیلی داشته: «قبلاً در بعضی درسها از دیگران کمک میگرفتم اما حالا خودم از عهده درسهایم برمیآیم، دوستان باادب، درسخوان و بهتری هم پیداکردهام.»
وقتی دوستم گریه کرد...
قبل از سرود و بعد از سرود، مدام چاشنی حرفهایش است. از جایگاهی که سرود در مدرسه، خانواده و اقوام به او داده میگوید: «سرود خواندم را که دیدند، بیشتر از قبل قبولم دارند.» «محمدمهدی چراغلو» هم تجربه تکخوانی دارد و میگوید: «یکی از خوبیهای ما این است که در گروه سرود ما تکخوان مدام عوض میشود، ما رفاقت ـ رقابت سالمی داریم.» از شیرینی و شیوایی شعر سرودها، دلخوش است: «خوبی شعرهایی که میخوانیم این است که همه معنایش را درک میکنند. جملههایش کوتاه و ساده است و خوب توی ذهن آدم باقی میماند.» سرود «انتظار» را دوست دارد چون هم برای امام زمان (ع) است هم آنقدر اثرگذار بوده که اشکهای دوستش جاریشده است. آرزوی قشنگی دارد: «دوست دارم سرود «نور آسمان» را روز مادر بخوانم و مادرم در آن جمع باشد.» خودش را در آینده بیشتر در لباس طبابت میپسندد و با لبخند میگوید: «حتماً در اتاق عمل برای بیمارانم سرود میخوانم تا حسابی روحیه بگیرند.»
باور کنیم باور کنیم، میشه
وقتی سرود «فانوس شب» را برای ایام اربعین حسینی میخواندند، اشک، احساس و تشویق مردم را از نزدیک دیده است و میگوید: «دلم میخواهد من و دوستانم مهمان حرم باصفای آقا بشویم و ایام اربعین حسینی (ع) این سرود را در حرم ایشان و موکبهای میان راه بخوانیم. کاش ترجمه عربیاش هم بهاندازه فارسیاش خوش لحن و آهنگ باشد تا آن را بخوانیم و به برادران عربزبان هدیه کنیم.» «محمدحسین عاشوری» از کنجکاوی شیرین هممدرسهایهایش میگوید: «بعضی مناسبتها که در مدرسه سرود اجرا میکنیم، بچهها دوست دارند بدانند آنها هم استعداد دارند یا نه؟ حتی یکی، 2 نفرشان هم به گروه سرود ما اضافهشدهاند.» عاشوری سرود بارکد 626، همان سرود برگزیده را دوست دارد و با نیتی زیبا میخواند: «حتی اگر سرود ما در حد رونق یک کارگاه کوچک تولید کالای ایرانی با شاغل شدن یک کارگر ایرانی اثر داشته باشد، خدا را شکر میکنم.» اهل تأکید و نسخه پیچیدن برای دیگران نیست اما به گفته خودش درزمینهٔ مصرف کالای ملی تأکید آن بیت از سرود را دوست دارد: «ما می تونیم که بهترین باشیم/ باور کنیم، باور کنیم میشه» و میپرسم آیا این اتفاق افتاده؟ میگوید: «اول خودم بیشتر به این موضوع توجه پیداکردهام و دوم وقتی در مرکز تجاری سرود خواندیم، دیدم که بعضیها دنبال مغازههایی میگشتند که کالای ملی داشت.»
خوانندگی یعنی من، سرود یعنی ما
به مهندس شدن در آینده دلبسته و تکفرزند است، یا شانس و یا اقبالی گفته و برای آزمون صدا به آقای قلی زاده مراجعه کرده است: «خجالتی بودم. همیشه اینطور وقتها تا بناگوش سرخ میشدم اما سرود، اعتمادبهنفس من را بالابرده است. تکخوان سرود «مهد شیران» بودم اما علاقهای به خوانندگی در آینده ندارم. همخوانی برایم دلچسبتر است.» زمزمه-بیت «شایان جاروبی» هم این است: «بر خاکت بوسه بارم / به حریمت دل سپارم» و چشمهایش میدرخشد و صدایش مصمم میشود: «ایران را باید ما بسازیم، این بیت را به آن نیت میخوانم و به خودم تلنگر میزنم.» سربلندی خانوادهاش را آرزو میکند: «دوست دارم مایهٔ سربلندی خانواده خودم و خانواده بزرگترم؛ ایران باشم.»
یاد حرفهای رجبی میافتم، شعرهای ساده، لحن، نقد اجتماعی، موسیقی دلنشین و صدای بچهها، بهانه است تا پیام منتقل شود. فرصتی است تا دوباره سرودها و همخوانیها جای خود را پیدا کند. یاد حرف یکی از بچهها میافتم: خوانندگی یعنی من اما سرود یعنی ما. حتی اگر «اوج» سرودشان را ممتاز اعلام نمیکرد، مردمی که زیر برف و باران خیس شدند اما با اشتیاق آن روز سرد زمستانی ایستادند و سرود بچهها را تماشا کردند، فیلم گرفتند و صادقانه تشویقشان کردند، بهترین جایزه برای این گروه بودند.