شيخ! تو اينجا چه مي كني؟!تيغ تو همچنان تيز و درخشان است. و چه تيغي! چه بسيار رنج و اندوه كه با همين تيغ از چهره مبارك پيامبر خدا(ص) زدودي. اكنون همان تيغ را بر من كشيده اي، كنار وليد و مروان؟! پير مرد! يادت هست قريب 7-26 سال پيش، آن روز را كه از شوق مرا در آغوش كشيدي و فرستاده خدا(ص) كه اين صحنه را مي ديد، از تو پرسيد «آيا علي را دوست داري؟» و تو در پاسخ گفتي چگونه دوست ندارم كسي را كه برادر و پسر دايي من است». يادت هست رسول خدا(ص) چه گفت؟ «اما تو با او خواهي جنگيد در حالي كه ستمكاري».
اميرمؤمنان اين كلمات تكان دهنده را در بحبوحه جنگ جمل و هنگامي گفت كه سوار بر اسب، بي سلاح و زره، تا كنار زبير رفت حال آن كه زبير غرق در اسلحه و زره و كلاهخود بود. زبير گفت چگونه بازگردم در حالي كه دو لشكر مقابل هم قرار گرفته اند و اين به خدا سوگند عاري است كه قابل شستن نيست.
امام در همين ميدان بود كه طلحه و زبير را خطاب قرار داد و فرمود «فارجعا ايّها الشيخان عن رأيكما... پيرمردها! برگرديد از تصميم خود كه اگر اكنون برگرديد بزرگترين مسئله شما فقط عار و ننگ است، پيش از آن كه عار و نار دوزخ يكجا جمع شود»... زبير جا خورد از يادآوري ماجراي 7-26سال پيش و هشدار پيامبر(ص). گفت «انالله و انااليه راجعون. چيزي را به خاطر من آوردي كه روزگار از خاطرم برده بود». گفت و پشيمان بازگشت. اما پسرش عبدالله كه اين صحنه را ديد، گفت «من خيال مي كنم تو از شمشير آنها ترسيده اي»! همين كافي بود تا زبير سرگردان شود و بگويد «واي بر تو! مرا به جنگ با علي تحريك مي كني؟ من سوگند خورده ام كه با او جنگ نكنم». «كفاره قسم بده و بايست تا نگويند ترسيده اي»! زبير با شنيدن اين سخن از پسر، غلام خود را به كفاره آزاد كرد و به سپاه امام تاخت، سپاهي كه به فرمان امام، راه بر او گشوده بود تا بتازد و از آن سو خارج شود و كناره گيرد.
زبير پشيمان شده بود، اما آيا ندامت او توانست فتنه اي را كه از سرچشمه شام تحريك شده و توسط ياران پيمان شكن امام به راه افتاده بود، به سر آورد؟آيا آن ساعت كه طلحه از سپاه جمل كناره گرفت و به تير هم پيمان غدّار خود مروان بن حكم، بر زمين افتاد و گفت «كسي را از قريش نديدم كه خونش از من تباه تر باشد»، آب رفته به جوي بازگشت؟
خداوند وجود نازنين استاد فرزانه حضرت آيت الله جوادي آملي را حفظ كند، همين چند روز پيش حديث شريف اميرمؤمنان(ع) را از زبان ايشان خوانديم كه «ربّ عالم قد قتله جهله و علمه معه لاينفعه. چه بسا عالمي كه جهلش او را از پاي درآورد و علم او با او بود و به كارش نيامد» اين همان مضمون دعايي است كه مي فرمايد اللهم اني اعوذبك ... من علم لاينفع.
زبير كه شمشيرش بارها غبار غم از سيماي پيامبر زدوده بود، چرا سر ناسازگاري با علي گذاشت؟ شيخ! سيف الاسلام! طلحه الخير! شما چرا؟ فراموش كرديد آن روز كه جزيه نصراني هاي نجران به عنوان غنيمت! توسط سربازان مسلمان دست به دست شد و علي همه آنها را پس گرفت؟
به خاطر نداريد پيامبر در برابر گله سپاهيان فرمود «از علي شكايت نكنيد كه او در اجراي فرمان خدا خشن و سخت گير است و در امر دين مداهنه و سازش نمي كند»؟ فراموش كرديد آن روز را كه دونفري نزد خليفه سوم رفتيد و از او خواستيد وليدبن عقبه را به خاطر شرب خمر عزل كند و حد تازيانه را بر او جاري سازد؟ چه كسي جرئت داشت حاكم كوفه را حد بزند جز علي كه فرمود «بني اسرائيل هلاك نشدند جز به خاطر تعطيلي حدود و احكام الهي» و حد اسلام را بر وليد جاري ساخت. يادتان هست علي(ع) همان جا فرمود «قريش پس از اين مرا جلاد خويش خواهد خواند»!؟ اكنون چه شده كه شما صحابه سابقه دار با همان وليد شرابخوار و مروان غدار و غارتگر بيت المال هم جبهه شده ايد؟
علي شدن و علوي شدن هزينه دارد. شكيبايي كردي و خون دل خوردي و پاي خدا نوشتي تا يقين و اطمينان الهي بر تو فرود آمد. «صبرت واحتسبت حتي اتاك اليقين». چه رازي در امامت و ولايت تو بود كه خداوند به پيامبر فرمود «... اگر ابلاغ نكني، رسالت الهي را به غايت نرسانده اي و خداوند تو را از مردم در امان نگه مي دارد». پيامبر از مردم، از صحابه خود امنيت نداشت در ابلاغ ولايت علي؟! مگر علي بن ابيطالب پس از پيامبر قرار بود جز به رسم پيامبر عمل كند؟ «انا و علي ابوا هذه الامه . من و علي پدران اين امتيم». علي جان! مگر جز اين است كه بار بر زمين مانده آنها را بر دوش كشيدي؟! «قمت بالامرحين فشلوا... فرمان خدا را برپا داشتي آن هنگام كه ديگران درماندند. پدر مهرباني براي مومنان شدي آن هنگام كه عائله تو شدند پس بار سنگيني را كه از طاقتشان بيرون بود، بر دوش كشيدي، پاس داشتي آنچه را تباه كردند و رعايت كردي آنچه را سستي كردند».
روز خيبر، خط تو آشكار شد آن هنگام كه آيه نازل شد «اي كساني كه ايمان آورده ايد هر كس از دين خود ارتداد ورزد و برگردد پس به زودي خداوند گروهي را مي آورد كه آنان را دوست دارد و آنها هم او را دوست دارند، نسبت به مومنين فروتن و در برابر كفار سرسخت و نفوذ ناپذيرند، در راه خدا مجاهدت مي كنند و از ملامت سرزنش كنندگان نمي هراسند...» (آيه 45 سوره مائده). يعسوب مؤمنين! افلاكي خاك نشين! ابوتراب! كم گناهي نيست در نظر دنياطلبان و سركشان، فروتني در برابر مؤمنان و سرسختي و نفوذناپذيري در برابر هر آن كس كه مي خواهد حق را بپوشاند. كم گناهي نيست ترور شخصيت شدن و آماج ناسزا و تهمت قرار گرفتن و با اين همه به خاطر ملامت ها و سرزنش ها از جا نجبيدن و از حق دست نكشيدن.
مولاي ما! پدر مهربان امت! هر كس هم دلش با تو باشد و پيروي تو كند، آماج تهمت ها و ناسزا خواهد بود.
مگر مي شود در ثواب و پيروزي جنگ جمل- بي هيچ شمشير زدني- شريك شد، اما در غم و رنج هاي جانگداز آن جنگ شريك نشد؟ آن صحابه عرضه كرده بود دوست داشتم برادرم فلاني هم با ما در اين جنگ جمل بود و در پاداش آن شريك مي شد و تو فرموده بودي «اهوي اخيك معنا. آيا دل برادرت با ما بود؟ اگر دل او با ما بود پس با ما بود و با ما بودند آنها كه در صلب پدران و رحم مادران جاي دارند و گذشت روزگار آنها را به عرصه مي آورد تا ايمان با آنها برپا داشته مي شود». معركه جمل هرگز تمام نخواهد شد، تا دنيا دنياست. آن فتنه منكوب شد اما فتنه گران تا ابد هستند.
فتنه سال 88 چال شد اما فتنه گران زخم خورده و سازمان دهندگان اصلي آن در اردوگاه طواغيت جهان باقي اند. ببينيد در همين ماه هاي اخير چگونه بغض آلود درباره امام و رهبري سخن مي گويند. ببينيد قلاده كدام شبه روشنفكران فراري را گشوده اند تا عقده گشايي كنند.
ما پشت صورتك نام هايي چون كديور و سروش و مهاجراني و گنجي و مجيد محمدي و ده ها پياده نظام ديگر، قيافه بغض آلود طواغيتي چون پرز و نتانياهو و هيلاري كلينتون و جان مك كين را مي بينيم، و رابرت گيتس رئيس سابق سازمان سيا را كه مي گويد «ايران توسط رهبري به سمت ديكتاتوري پيش مي رود و چهره هاي مذهبي طي 81ماه گذشته كنار گذاشته مي شوند. ما در اين مدت شاهد تغيير ماهيت رژيم جمهوري اسلامي هستيم». گويي كه تابه حال جمهوري اسلامي را دموكراسي تلقي مي كردند و حالا تغيير موضع داده اند!
هجمه و ملامت طواغيت روزگار و تروريست هاي انتحاري آنها در حلقه هاي شبه روشنفكري، نه تنها عار امت و مقتداي ما نيست كه افتخار و سربلندي ماست. طواغيت روزگار كه براي شيمون پرز جلاد جايزه صلح و دموكراسي مي دهند و براي سلاطين مرتجع هم پيمان پرز و اوباما در منطقه فرش قرمز پهن مي كنند، اگر از ما تمجيد مي كردند، بايد سر افكنده و شرمنده مي شديم. اين سنت الهي است. «اگر با اين شمشيرم بر بيني مؤمن زنم كه مرا دشمن دارد، دشمن ندارد و اگر تمام دارايي آسمان و زمين را بر آغوش منافق ريزم كه مرا دوست بدارد، دوست نخواهد داشت چرا كه در فضاي الهي نوشته و بر زبان پيامبر(ص) جاري شد كه يا علي! لايبغضك مؤمن و لايحبّك منافق. هيچ مؤمني با تو دشمني نورزد و هيچ منافقي تو را دوست ندارد».
امت ما با اين عقده گشايي ها، تازه گنج ولايت و امامت را عزيزتر مي شمارد. اين بغض آشكار يعني مرگ فتنه! «اي كساني كه ايمان آورده ايد غير خود را به دوستي و محرم اسرار نگيريد، آنها دوست دارند آنچه باعث رنج شما شود. دشمني از دهان هاي آنها آشكار است و آنچه در سينه هاشان از دشمني و كينه پنهان است، بزرگ تر است... چون با شما ملاقات كنند مي گويند ايمان آورديم و هنگامي كه خلوت كنند از غيظ و خشم شما، انگشتان خويش را مي گزند. بگو بميريد از اين غيظ تان، خداوند به باطن سينه ها آگاه است (آيات 811 و 911 سوره آل عمران)
از تير ترور و تهمت و ملامت دشمنان باكي نيست. به تعبير حضرت امام خميني «ما از هيچ چيز باك نداريم، نه باك داريم كه شرق ما را يك وقت اشخاص مثلاً غيرآزادي طلب يا ديكتاتور حساب كند، نه باك از اين داريم كه غير يك همچو چيزي بكند. البته منافعشان كه در خطر است، بايد همه تهمت ها را به ما بزنند و ما همه تهمت ها را قبول مي كنيم... البته بخواهيد كه همه مردم براي شما خوب بگويند، بايد برويد توي خانه هاتان بنشينيد و هيچ كس شما را نبيند.
براي حضرت امير هم هزار چيز گفتند، براي پيغمبر اكرم هم گفتند، حالا هم دارند مي گويند. غربي براي پيغمبر ما بدتر از اين مي گويد كه براي شما و ما مي گويد. براي اينكه الان در معرض خطر است كارشان...» (صحيفه نور، جلد 5، صفحه 992). تكليف ملت با دشمنان روشن است. مي مانند دوستان و صحابه انقلاب و اينكه قيام يا قعود و سكوت و كلامشان در كدام جغرافيا بزرگ تر تعريف و تعبير مي شود؟ اتاق فكرهاي خارجي فتنه و خانه هاي تيمي داخلي آن تمام تمركز خود را روي اين محور قرار داده اند. مبادا زبيرها، هم پياله وليدها و شكار مروان ها شوند. پيرو با فراست علي(ع) بايد مروان شكار باشد نه شكار مروان. عمار باشد و ميانه ميدان با صلابت و شجاعت، علمداري كند نه چون ابوموسي ادعاي تزهد و بازنشستگي از سياست كند حال آن كه وسط معركه كشان كشان مي آورندش براي مغلوبه كردن جنگ پيروز علي(ع). عجبا! به تعبير رهبر فرزانه انقلاب بعضي ها به خيال اينكه وسط فتنه «كابن اللبون» باشند و دوشيده نشوند و سواري ندهند، دوشيده مي شوند و سواري مي دهند، بي آنكه تجربه و دانايي شان به كار آيد.
تلخ ترين صحنه ها براي علي آنجا بود كه معاويه و عمروعاص، شيوخي از صحابه را به بازي گرفتند و امام اين بار بي زره و شمشير سراغ سران جبهه مقابل رفت. شيخ! تو اينجا چه مي كني؟ برگرد و به يادآر...
* يادداشت روز؛ 3 تيرماه 1389 - كيهان.
/انتهاي پيام/