گفت و شنود/ مخفی‌کاری!
یارو از لپه بدش می‌آمد. در یک میهمانی برایش دلمه بادمجان آوردند و وقتی با چنگال دلمه را باز کرد و چشمش به لپه افتاد به صاحبخانه گفت؛ فکر کردی اگر پالتو تن لپه کنی نمی‌شناسمش؟!
ارسال نظرات