وقتی کتاب «دا» را میخوانید متوجه میشوید زنها چه کشیدهاند و در زمان جنگ چه اسطورههایی بودهاند. تازه این کتاب فقط به مقطعی کوتاه و محدود از جنگ پرداخته است.
به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری دانشجو، او طی سالهای اخیر با کوچ از تهران و سکنی گزیدن در یک روستای صومعهسرا، به نوعی از زندگی ماشینی و هیاهو و دغدغههای برآمده از آن فاصله گرفته و آرامش را در گذران در دل طبیعت یافته است. دوری از پایتخت و وسواس معصومی در پذیرش نقشهای پیشنهادی، او را در سالهای اخیر به نسبت دهههای ۶۰ و ۷۰ کم کار کرده است. با این حال، برخی از اظهارنظرها و واکنشهای او بسیار خبرساز شده و حواشی فراوانی را رقم زده است. پروانه معصومی مهربان است و متین. برخلاف سیاق برخی از بازیگران که برای مصاحبه، اما و اگر میآورند و شرط و شروط میگذارند، صمیمانه با مصاحبهگر همراهی میکند و با فروتنی به سؤالات پاسخ میدهد.
علت کم کاری شما در آثار دفاع مقدسی چیست، با توجه به اینکه میدانیم به این عرصه علاقه دارید. قاعدتا خودم که نباید سراغ تهیه کنندگان و کارگردانان بروم و تقاضای نقش کنم. آنها هستند که باید از من بخواهند در آثارشان همکاری داشته باشم. کاری از دست من به عنوان بازیگر ساخته نیست. متأسفانه این اتفاق در فیلمهای بلند سینمایی دفاع مقدسی رخ نداده است، اما در عوض در فیلم کوتاه «اشک مادر» بازی کرده ام که برنده فانوس طلایی پنجمین جشنواره فیلم عمار شد. بازی من در این فیلم کوتاه فقط پنج دقیقه بود، اما برایم بسیار اهمیت داشت چرا که کار، دفاع مقدسی بود و راجع به مادران شهدا. صبح به سمت تهران حرکت کردم و کار را ضبط کردیم و دو روز بعد هم برگشتم. در مستند «شهدای کومله» هم حضور داشتم که با وجود سختی کار از آن لذت بردم. برای حضور در این آثار هم اصلا برایم مسائل مادی مطرح نبود چراکه در مستند پولی نیست، البته این اواخر در سریال «مینو» که به جنگ تحمیلی مربوط میشود بازی کرده ام که شنیده ام قرار است به زودی روی آنتن برود. جنگ تحمیلی همیشه دغدغه من بوده و است. هشت سال دفاع مقدس هنوز آنچنان که باید و شاید بیان نشده و به تصویر کشیده نشده است. بهترین آثاری هم که دیده ام بیان خاطرات رزمندگان بوده است، چون از نوعی اخلاص برمیآید که بر دل مینشیند.
احتمالاً در دهههای ۶۰ و ۷۰ که هم شما پرکارتر بودید و هم فیلمهای دفاع مقدسی بیشتری ساخته میشد باید پیشنهاداتی را برای بازی دریافت کرده باشید. خودتان در انتخاب نقش وسواس به خرج میدادید؟ خیر، اصلا پیشنهادی نداشتم. اگر پیشنهادی میرسید ممکن نبود نپذیرم. اگر هم بوده احتمالا گذرا و بی مایه بوده است. همین اواخر برای یک سریال که نمیخواهم نامش را ببرم نقشی را به من پیشنهاد دادند که در تمام ۹۰ قسمت آن نقش یک عجوزه را داشتم که فقط در گوشهای ایستاده و نظاره میکرد. فکر میکنند چهل و چند سال سابقه کاریام را با این دست نقشها زیر سؤال میبرم. این نقش را به هر سیاهی لشکری هم که میدادند از پس آن برمیآمد و بازی میکرد.
ارزیابیتان از حضور زنان در این نزدیک به چهار دهه که از ساخت آثار نمایشی دفاع مقدسی میگذرد چیست؟ میتوانم بگویم نسبتاً خوب بوده، اما آن گونه که باید حق مطلب ادا نشده است. وقتی کتاب «دا» را میخوانید متوجه میشوید زنها چه کشیدهاند و در زمان جنگ چه اسطورههایی بودهاند. تازه این کتاب فقط به مقطعی کوتاه و محدود از جنگ پرداخته است. اگر داستان دا فیلم شود دوست دارم بازیگرش باشم. حضور مؤثر زنان در جنگ تحمیلی عجیب و غریب بوده است. پرداختن به نقش حماسی زنان در جنگ تحمیلی هنوز خیلی جای کار دارد.
به نظر میرسد زنان در آثار دفاع مقدسی دهه ۶۰ و ۷۰ بیشتر در حاشیه بودند، اما به مرور به متن آمدند و نقشهای اساسیتری را ایفا کردند. بله کاملاً موافقم، برای اینکه به مرور دریافتند زنان هم هستند. حضور زنان در دفاع مقدس انکارناپذیر است. این تاریخ است و باید به درستی به تصویر کشیده شود.
مایل بودید با کدام کارگردانان در حوزه دفاع مقدس همکاری داشته باشید؟ فقط یک بار این شانس فراهم آمد تا با آقای حاتمیکیا سریال «خاک سرخ» را کار کنم که متأسفانه به دلیل بستری شدنم نتوانستم همکاری داشته باشم. در ملاقاتی که با آقای حاتمیکیا در اصفهان داشتم ایشان گلایه کردند که چرا در این سریال بازی نکردم.
چه نقشی برایتان در نظر گرفته بودند؟ همان نقشی را که خانم مهتاب کرامتی بازی کردند. واقعاً دوست داشتم آن نقش را من بازی کنم که متأسفانه شرایطش فراهم نشد.
آخرین فیلمی که در حوزه دفاع مقدس دیدهاید کدام است؟ «شیار ۱۴۳» بود، البته شاید پس از آن هم فیلم دفاع مقدسی دیده باشم که الان به خاطر ندارم.
به نظر میرسد بعد از مهاجرت به شمال و فراغت از دغدغههای زندگی شهری، از بازیگری نیز فاصله گرفتهاید، این اتفاق خودخواسته بوده است؟ کمکار نشدهام. شما باید سن و سال آدمها را هم در نظر بگیرید. مگر برای بازیگری به سن من چه نقشهایی مینویسند؟! چند وقت پیش عوامل یک فیلم سینمایی به خانهام آمده بودند و نمیدانم چطور رویشان شده بود فیلمنامهای به این سطحی و نازلی را به دستم بدهند که بخوانم. کار ما طوری است که باید در دید باشیم، با این حال خدا را شاکرم که با وجود ۲۰ سال دوری از تهران هر وقت نقش مناسبی برایم بوده، سراغم آمدهاند و من هم بازی کردهام.
با وجود فاصله گرفتن از پایتخت و حتی بازیگری، نسبت به آنچه در جامعه هنری میگذرد بیتفاوت نبودهاید و واکنشهایی را نشان دادهاید که البته برخی از آنها با حواشی زیادی همراه بوده و احتمالاً آزردهخاطرتان هم کرده است؟ این دغدغهمندی از کجا میآید و آیا از آن پشیمان نیستید؟ هیچ وقت پشیمان نشدهام. دلآزرده هم نیستم. یک روستای دورافتاده را برای زندگی انتخاب کردهام تا از حواشی، بیهودهگوییها و وراجیها به دور باشم. عاملی که باعث میشود حرف دلم را بزنم عشق بیحد و حصرم به وطن است. من عاشق ایرانم. دقیقهای نفس کشیدن در ایران را با سالها زندگی در خارج از کشور عوض نمیکنم. منهای امریکا همه کشورها را هم دیدهام و مدت طولانی در آنها زندگی کردهام. درسم را هم در آلمان خواندهام، اما اگر پای وطنم در میان باشد و ظلمی در حق هموطنم برود واکنش نشان میدهم و حرفهای دیگران هم برایم اهمیتی ندارد.