به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری دانشجو، هر سال با شروع ماه محرم پرسشی در ذهن مردم عزادار شکل میگیرد، مبنی بر اینکه اگر در سال 61 هجری در این دنیا زندگی میکردند در لشکر ابن زیاد قرار داشتند یا در سپاه امام حسین علیه السلام؟ پاسخ اولیه و بدیهی شیعیان، مسلمانان و مردم آزاده دنیا به این سؤال، این است که در سپاه امام حسین علیه السلام قرار میگرفتند؛ اما ابهام و چالشها از وقتی شروع میشود که بدانیم اکثریت غریب به اتفاق کسانی که در آن زمان در لشکر ابن زیاد حضور داشتند و بر روی امام زمان خود شمشیر کشیده و او را مظلومانه به شهادت رساندند، مسلمان بودند، نماز میخواندند، روزه میگرفتند و به رسالت پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله ایمان آورده بودند و حتی گروهی از آنها مانند شمر بن ذیالجوشن حافظ قرآن کریم بودند!
با توجه به این نکات چالشی پیش روی ما قرار میگیرد مبنی بر اینکه چه اتفاقی افتاد که مسلمانان صدر اسلام که به تازگی دوران پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله را درک کرده بودند و با حضرت امیرالمؤمنین امام علی و امام حسن علیهماالسلام همعصر بودند، در برابر نوه پیامبر خود صفآرایی کرده و او و یاران باوفا و خانواده برحقش را به شهادت رساندند و به اسارت بردند؟
در گفتوگویی که با دکتر محمدحسین رجبی دوانی، استاد دانشگاه و کارشناس تاریخ اسلام انجام داده، به بررسی اینگونه رویدادها و چالش در عاشورای سال 61 و تطبیق آن با دوران امروز و زندگی زمان ما پرداخته است. به گفته این پژوهشگر تاریخ اسلام، بعد از صلح امام حسن علیه السلام و در دروان خلافت بنیامیه، مشاهده میکنیم که زندگی اشرافی و حرامخواری به صورت تصاعدی در عالم اسلام در حال شکلگیری است. هرچند که ارتکاب فسق و فجور هم رونق گرفته بود. این روند به اندازهای عالم اسلام را درگیر کرد که یزید ملعون شرابخوار را که علناً خلاف اسلام بود را به عنوان خلیفه پذیرفتند. حتی مردمی که از امام حسین علیه السلام درخواست کرده بودند که برای نجات آنها به کوفه بیایند، به دلیل داشتند انگیزههای دنیایی در برابر امام ایستادند و واقعه جانسوز کربلا را ایجاد کردند. درواقع دنیازدگی مردم در آن زمان به حدی بود که خیلی زود فریب پیشنهاد طلا و دینار از سوی یزید را خوردند چون دستگاه خلافت مروج اموال نامشروع، حرام و رشوه بود یزید از طریق همین رشوهها قصد داشت سران قبایل و سرشناسان جامعه را با خودش همراه کند. به طوری که همان افرادی که برای امام حسین علیه السلام نامه نوشتند و با واسطه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام از امام دعوت کردند که به کوفه بیایند، به آن حضرت پشت کردند.
انگیزههای دنیاپرستی، زمینه به شهادت رساندن امام حسین(ع) شد
در یک رویکرد و نگاه کلی به لشکر یزید و امام حسین علیه السلام، مشخص میشود که افرادی که در برابر یکدیگر قرار گرفتند همگی در ظاهر مسلمان بودند. درواقع قاتلان حضرت سیدالشهدا علیه السلام که آن حضرت را مظلومانه به شهادت رساندند و اهلبیت ایشان را به اسارت بردند، افرادی بودند که اقرار به یکتایی خدا کرده و اظهار اسلام کرده بودند. با این وجود چه شد که نوه پیغمبر خود را در بیابانی بیآب و مظلومانه به شهادت رساندند؟
در پاسخ به این پرسش باید میان مسلمان و شیعه حقیقی و اسمی تفاوتی قائل باشیم. افرادی که به ظاهر اظهار اسلام میکنند و بخشی از دستورات دینی را بهجا آورده اما از پذیرش باقی آن امتناع میکنند، مسلمان حقیقی نیستند. چون این گروه هر جایی که منافع دنیایی و ظاهری خود را در خطر ببینند فوراً راهی خلاف دین را در پیش میگیرند. این روندی است که در منش و روش قاتلان امام حسین علیه السلام مشاهده میشود و امروزه هم افرادی به این نوع ابراز اسلام میکنند.
یزید و پدرش، معاویه، لعنهم الله و کسانی که در لشکر آنها قرار گرفتند، همگی افرادی بودند که در ظاهراً ابراز اسلام کرده بودند و از این کار یا قصد فریب دیگران را داشتند تا منافع دنیایی خود را حفظ کنند و یا اینکه دین را به میل خودشان تفسیر و تعبیر میکردند. آنها مردمی دنیازده بودند که دنیاطلبی و دنیاخواهی آنها به فرموده امام حسین علیه السلام از غذاهای حرامی ناشی میشد که شکمهای خود را از آن پر کرده بودند. همین اتفاقها و حرامخواری و گرایش به حرام زمینههای عاشورا را فراهم کرد.
تسری دنیازدگی حاکمان و مسئولان جامعه به مردم
یزید و معاویه لعنهم الله دنیازدگی و میل به مادیات داشتند و این موضوع به شهادت تاریخ، امری بدیهی است؛ اما آیا مردم عادی و همه کسانی که از یاری امام حسین علیه امتناع کردند و یا در لشکر یزید قرار گرفتند هم دنیاطلب بودند؟
بله. دنیازدگی دربار به مردم هم تسری پیدا کرده بود و به عنوان مثال یزید بارها به واسطه عبیدالله بن زیاد سعی کرده بود مردم را با بخشیدن پول و طلا فریب بدهد. او از این طریق میخواست میل به دنیا را در مردم زنده کرده و گرایشهای معنوی را که موجب یاری امام حسین علیه السلام میشد، در وجود آنها از بین ببرد. درنهایت هم عده زیادی از مردم فریب مادیات و وعدههای دنیایی را خوردند و فاجعه کربلا را رقم زدند.
در این شرایط هرچند که مردم اظهار اسلام میکردند، نماز میخواندند، حج را به جا میآوردند، روزه میگرفتند و تالی یا حافظ قرآن بودند ولی اسلام تنها در پوسته ظاهری باقی مانده بودند و مردم از درون تهی و دنیازده شده بودند. این دنیازدگی را تجملگرایی بیشتر کرده بودند، این تجملگرایی و دوری از ساده زیستی که در سیره پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله دیده میشود، از دوران خلیفه دوم مهیا شده بود.
این در حالی است که وقتی رسول خدا صلیالله علیه و آله به امر خدای متعال، اسلام را به عنوان دستورالعمل زندگی و تضمینکننده سعادت دنیا و آخرت مردم عرضه فرمودند، منظور این بود که در عین بهرهمندی از نعمتهای خدا در این دنیا، بر اساس سادگی و دل نبستن به مادیات و دوری از تجملات و دنیازدگی زندگی کنند و به سعادت اخروی و پایدار هم دست پیدا کنند. این موضوعی است که هم در آموزههای قرآن کریم وجود دارد و هم در سیره و سبک زندگی رسول گرامی اسلام صلیالله علیه و آله به طور مشهود دید میشود.
اما زمانی که آن حضرت رحلت فرمودند، اهلبیت علیهم السلام مورد هجمهها و ظلمهایی قرار گرفتند به اندازهای که رهبری جامعه پس از نبی مکرم اسلام منقطع شده و پیام غدیر و تصریح و تأکید آن حضرت در خصوص ولایت و امامت به فراموشی سپرده شد. با این رویداد فقط یک موضوع سیاسی روی نداد، بلکه ارزشها و آرمانهایی که رسول خدا صلیالله علیه و آله به آنها اهتمام گماشته بودند نیز به مرور رنگ باخت.
در دوران خلیفه دوم مشاهده میکنیم اگرچه او زندگی سادهای داشت اما معاویه را فرمانروای شامات کرده و به او اجازه کاخنشینی داد. به این صورت بود که اولین گامها در خصوص زندگی تشریفاتی و دنیاپرستی برداشته شد.
توجیه معاویه در خصوص کاخ سازی و کاخنشینی چه بود؟
توجیه معاویه این بود که میخواست باید با روی آوردن به تجملات و ظواهر دنیایی، در برابر امپراتوری روم مقاومت کرده و عظمت اسلام را از طریق این تجملات نمایش داد.
زمینههای عاشورای سال 61 در دوران غصب ولایت
ظاهراً در همان زمان تسخیر بیتالمال هم اتفاق افتاد که بعدها زمینههای واقعه عاشورای سال 61 را فراهم کرد.
بله. در همان زمان تسخیر بیتالمال هم اتفاق افتاد. به طوری که خلیفه دوم برای بعضی افراد از منبع بیتالمال، حقوقهایی را برای بعضی اشخاص در نظر گرفت که در توزیع آن تبعیضهای زیادی وجود داشت. جمع کردن اموال و ثروت از منبع بیتالمال زمینهای شد که به مرور زمان، قبح دنیاطلبی و گرایش به تجملات و مادیات از بین رفت و مردم متوجه دنیا و لذتهای آن شدن و این شیوه در میان مسلمانانی که قبل از آن، رسول خدا صلیالله علیه و آله قصد آموزش ساده زیستی به آنها را داشت، مرسوم شود.
نتیجه آن بود که وقتی مسلمانان دنیازده به جنگی میرفتند، قصد جمع کردن غنیمتها و اموال جنگی را داشتند. یعنی در ظاهر برای اسلام مبارزه میکردند اما در حقیقت اهداف دنیایی و مادی مقصود آنها بود. به این صورت لشکرکشی به مناطقی انجام میشد که از لحاظ غنیمتها و ثروت ارزش بیشتری داشت و سربازان را با مالهای بیشتری مواجه میکرد. بر این اساس به سمت ایران و روم هجوم بردند که در ظاهر جهاد در راه خدا و نشر معارف و آموزههای اسلامی هدف بود ولی درواقع قصد دستیابی به منابع مالی و زمینهای حاصلخیز را داشتند.
این رویکرد در زمان خلیفه سوم شدت پیدا کرد. او اولین کسی است که زندگی مرفه برای خود مهیا کرد و به تجملات روی آورد. به اندازهای که موجب ناراحتی و خشم افرادی مانند ابوذر غفاری که از صحابی رسول خدا صلیالله علیه و آل بود، شد که خلیفه سوم را از این منکر نهی کرد. اما تذکر ابوذر درباره خلیفه مسلمانانی که به تجملات و دنیاپرستی روی آورده بود مثمر ثمر واقع نشد. سرانجام ابوذر را به بیابان ربذه تبعید کرد. به این صورت حاکمان عثمان که در سرزمینها و مناطق دیگر حکمرانی میکردند مانند او به دنیا روی آورده و زندگی تجملاتی داشتند.
تضعیف بصیرت و قدرت تشخیص عمومی
به هر حال توده مردم از تجملگرایی سران و اشراف بهرهای نداشتند. چرا مردمی که از ساده زیستی حکام و خلفا بهره میبردند، در برابر خلافت امام علی و امام حسن علیه السلام رویکرد مثبتی نداشتند تا جایی که منجر به شهادت آن امامان معصوم شدند و درنهایت هم واقعه کربلا را رقم زدند؟
زمانی که حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام به خلافت رسیدند، در عین حال که وجود ایشان مظهر ساده زیستی است اما در عین حال با اشرافیت و دنیاطلبی سر ستیز دارند. هرچند توده مردم در این اوضاع از رویکرد آن حضرت بهرهمند میشدند اما به اشراف و بزرگان میکردند که غرق در دنیاپرستی شده و زندگی تجملاتی دارند و با آن حضرت دشمنی میکردند. از این جهت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام برای اجرای برنامهها و سیاستهای عادلانه خود حمایت نشدند و درنهایت نیز جان گرامی خود را در راه گذاشته و به شهادت رسیدند.
دوران امام حسن مجتبی علیه السلام هم اوضاع به همین منوال بود و بعد از صلح آن حضرت که بنیامیه به طور افسارگسیخته فرمانروایی عالم اسلام را در دست داشتند، مشاهده میکنیم که زندگی اشرافی و حرامخواری به صورت تصاعدی در عالم اسلام در حال شکلگیری است. هرچند که ارتکاب فسق و فجور هم رونق گرفته بود.
این روند به اندازهای عالم اسلام را درگیر کرد که یزید ملعون شرابخوار را که علناً خلاف اسلام بود را به عنوان خلیفه پذیرفتند. حتی مردمی که خودشان از امام حسین علیه السلام برای آزادی از یوغ یزید کمک خواسته بودند و از ایشان درخواست کرده بودند که برای نجات آنها به کوفه بیایند، به دلیل داشتند انگیزههای دنیایی در برابر امام ایستادند و واقعه جانسوز کربلا را ایجاد کردند.
طمع دنیایی، مانع از عاقبتاندیشی شد
با این توضیحات، گویی یزید به نوعی مردم کوفه را تطمیع کرده بود که از یاری امام حسین علیه السلام منصرف شوند.
درست است. دنیازدگی مردم در آن زمان به حدی بود که خیلی زود فریب پیشنهاد طلا و دینار از سوی یزید را خوردند چون دستگاه خلافت مروج اموال نامشروع، حرام و رشوه بود یزید از طریق همین رشوهها قصد داشت سران قبایل و سرشناسان جامعه را با خودش همراه کند. به طوری که همان افرادی که برای امام حسین علیه السلام نامه نوشتند و با واسطه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام از امام دعوت کردند که به کوفه بیایند، به آن حضرت پشت کردند.
زمانی که عبیدالله بن زیاد به دستور یزید به کوفه وارد شد، در بدو ورودش حدود چهار هزار دینار طلا و حدود 200 هزار دینار نقره را میان سرشناسان و تعدادی از سران قبایل کوفه تقسیم کرد. همین کار عبیدالله موجب شد مسلمانان کوفه بیعتی که با حضرت مسلم بسته بودند و دعوتی که از امام حسین علیه السلام کرده بودند را نادیده بگیرند و به سوی یزید ملعون که وعدههای طلا و نقره میداد، میل پیدا کنند. سران قبایل با این شیوه تطمیع، مردم قبیله خود را تشویق به بیعت شکنی کردند.
بنابراین در روز عاشورا زمانی که امام حسین علیه السلام میخواهند برای هدایت و نجات مردم انذار کنند، میفرمایند: «مردم به سخنان من گوش دهید و در کشتن من شتاب نکنید. اگر سخنان مرا پسندید به آن عمل کنید و اگر نپسندید مرا از میان بردارید.» ولی مردم جنجال و سر و صدا به راه میاندازند تا صدای حضرت شنیده نشود. امام در مقابل این جنجال میفرمایند: «وای بر شما! اینکه شما نمیخواهید سخن حق را بشنوید و به دفاع از حق برخیزید اثر لقمههای حرامی است که در شکمهای شما انباشته شده است.»