به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری دانشجو، مساله مهم سنت و تقابل آن با مدرنیته مسالهای نیست که فقط محدود به آسیا و خاورمیانه باشد. زیرا عموما به دلیل آنکه گمان میرود غرب و مفاهیم و مسائل آن از دیار مغرب زمین به شرق آمده باشد، پس تقابل سنت با مدرنیته و مسائل متفرع بر آن تنها در ایران و آسیا معنا دارد. در حالی که این باور غلطی است.
سنت اگر به معنای مجموعهای از آداب و آئین و مناسکی باشد که از دوران کهن باقی مانده است و در زندگی امروز ما مورد استفاده قرار بگیرد، باید اعتراف کرد که چندان سخت نیست که بتوان آن را در زندگی امروز مردم آسیا و غرب پیدا کرد اما این تنها معنای سنت نیست بلکه در دنیای مدرن سنت بیشتر به معنای فلسفهها و معارف کلاسیکی است که از یونان باستان همراه با فرم و صورتی نمادین محل ارجاع انسان معاصر میتواند باشد.
فلسفه و معنای زندگی نیز یکی از مفهومات مهمی است که انسان همیشه به آن نیاز دارد. البته در دوران کنونی که از آن به روزگار «پست مدرنیسم» یاد میشود به دلیل بحرانهایی که برای زندگی، هویت انسان و مسائل روحی و اخلاقی وجود دارد این مسأله بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. «آلبر کامو» از فلاسفه و نویسندگان معاصر اروپا نیز معتقد بود که اگر فلسفه 100 رسالت داشته باشد و 99 آن را انجام دهد ولی معنای زندگی را تبیین نکند انگار که هیچ کاری نکرده است و اگر تنها همین یک رسالت را انجام دهد و هیچ کار دیگری نکند گویا فلسفه را به اتمام رسانده است. چیزی که در افسانه «سیزیف» نیز به آن پرداخته و بیان میکند.1
علامه طباطبایی نیز همین نکته را در آثار خویش بیان میکنند که ستون فقرات زندگی و اصل و اصول آن در طول تاریخ و با همه تغییراتی که برای آن ایجاد میشود تغییر نمیکند. بنابراین فلسفه و معنای زندگی نیز ثابت و پابرجا است و تنها در شاخ و برگ زندگی است که در طول تاریخ حیات جوامع تغییر و تحولاتی رخ میدهد.2
بنابراین این واقعیت درباره جوامع غربی نیز صادق است که سنت در میان مردم و جامعه آنها نیز وجود دارد و البته میتواند با گذر زمان دچار تغیر و تحولاتی شود و رنگ و لعاب مدرنیته را پیدا کند تا آنجا که این تنه و ریشه سنت در میان شاخ و برگهای مدرنیته پنهان شود. در این جوامع مسأله معنای زندگی و فلسفه وجودی انسان دچار فراز و نشیب زیادی شده و دچار بحران شده است. شواهد خودکشی و قتل عام در مدارس و معابر عمومی آمریکا تنها یکی از مستندات لازم است.
با این مقدمه باید گفت که در سینمای هالیوود نیز این حقیقت به چشم میخورد. کارگردانان قدیمی و معدودی هستند که تلاش میکنند تا سنت را در سینما ترسیم کنند و از فاصلهگرفتنهای مردم و جامعه از سنتها انتقاد کنند. مثلا یکی از این کارگردانان مطرح «کلینت ایستوود» کارگردان پیر و سن و سال دار و البته پرکار آمریکایی است.
او در یکی از فیلمهای معروفش با نام «گرن تورینو»3 از فاصلهای که نوجوانان و تینیجرهای آمریکایی از شیوه اصیل و سنتی زندگی گرفتهاند انتقاد میکند و تلاش میکند تا از زبان یک پیرمرد جنگ رفته که خودش نقش او را ایفا میکند این مساله را بیان کند.
یا در فیلم ترسناک «آن» که قسمت دوم آن این روزها در حال نمایش بر پردههای سینمای آمریکا است، داستان فراموشی سیرکها و دلقکهایی است که در فاموشخانه ترسناک خود در حال گذران زندگی است. دنیای بچههای امروز را نیز بازیهایی پر کردهاند که آورده و نتیجه فردگرایی و تنهایی او است و دوست دارد که عالم خیال را عینی ببیند و در آن غوطهور شود. اسباببازیها در کل مهمان دو سه سال اول زندگی بچهها هم نیستند و زودی رنگ میبازند. بچهها به سرعت گوشی و تبلت به دست میگیرند و درگیر بازیهای دیجیتال میشوند و عالمشان کاملا تکنولوژیکال میشود.
انیمیشن «داستان اساببازی» در وهله اول درباره همین مساله بود. کاری که در آستانه قرن 21 میخواست تا جایگاه اسباب بازیها را حفظ کند و به بچههای روزگار نو بیاموزد که باید اسباب بازی را فراموش نکرد و آن را دوست داشت. اسباب بازیها دوستان قدیمی ما هستند و نباید در انباریها خاک بخورند باید با آنها بازی کرد و حتی میان اسباببازیهای قدیمی و جدید باید پیوند برقرار کرد.
همین رویکرد خود به زبان هنر به ما میگفت که میان سنت و تجدد باید پیوند برقرار کرد. اسباب بازی جدیدی مانند «باز» که یک فضانورد با تجهیزات روز و جالب است در رقابت با یک اسباب بازی قدیمی مانند «وودی» که یک کابوی کهنه سوار است وارد میشود. با آمدن او «وودی» از گود خارج میشود و حکایت «نو که آمد به بازار» بیان میشود. اما در ادامه داستان این دو اسباب بازی مدرن و سنتی با یکدیگر پیوند میخورند و به بچههای قرن 21 ابتنای زندگی بر سنتها همراه با مدرنیته بیان میشود.
بنابراین پارادایم موجود در انیمیشن رویگردانی از مدرنیته و سنت نیست بلکه پیوند این دو با یکدیگر و در کنار هم خواندن این دو است. در قسمتهای بعدی نیز به صورت دیگر و البته در پارادایمهای دیگر ارتباط میان سنت و تجدد بیان میشود. خصوصا در قسمت سوم این انیمیشن که عروسکهای قدیمیتر که روزگاری یکهسوار دنیای بچهها بوند وارد ماجرا میشوند. عروسکهایی که فقط باید زیر دست و پا لگد شوند و از هیچ وجاهتی برخوردار نیستند. اینبار خروش و قیام سنت که متعلق به دوران بسیار قبلتر است علیه مقاطع نزدیکتر به روزگار کنونی و خود تجدد نمایش داده میشود. چیزی که در نهایت با سرکوب مواجه میشود و عروسکهای امروزی برنده آن میشوند.
یکی از المانهای جالب قسمت سوم این بود که عروسک قدیمی در یک بسته پلاستیکی و اتاقی محبوس است و تمام حرفهایش از پشت فضای بسته به گوش میرسد. یعنی دور بودن و منحط بودن دیالوگ سنت و کهنگی و بهدرد نخور بودن آن در صورتی که نخواهد با تجدد و مدرنیسم پیوند بخورد.
در مجموعه داستانی و انیمیشن «داستان اسباببازی» که به تازگی قسمت چهارم آن توسط مخاطب آن و علاقهمندانش در حال تماشا است، همین جابجایی و تغییر خط را مشاهده میکنیم. خطی که در قسمت اول برای پیوند سنت و تجدد زده شد و بچهها را با بهانه اینکه باید عروسکها و اسباببازیها را فراموش نکرد متوجه مدرنیسم کرده است حالا با رگههایی از همجنسگرایی که در پس زمینه فیلم مشاهده شده و مادران و خانوادهها را نگران کرده است.
در قسمت چهارم هویت جدید و متفاوت بودن به بچهها آموزش داده میشود. اسباب بازی جدیدی که تازه خلق شده است و نمی داند دقیقا چیست دچار بحران هویت شده تا اینکه توسط یک عروسک قدیمی با نام «بو پیپ» با کمک «وودی» معنای جدیدی از خویشتن ارائه میکند. عروسک زنی با موهای بلوند و سیمای زن آمریکایی سنتی با عصای چوپانی و با شنلی که شبیه قهرمانان یونانی است. چیزی مشابه «زن شگفت انگیز» که تمثیل دیگری از اساطیر یونانی زن بود. اینگونه این انسان-قهرمان فرشتهخو که تمثیلی از یونان، یهودیت و فرهنگ سنتی آمریکا است فلسفه کلاسیک معنای زندگی و وجود جهان را تفسیر میکند.
«بو پیپ» دختر قهرمانی است که صرفا با گوسفندان بامزهاش در نقش یک چوپان فرو نرفته، بلکه بزن بهادری برای خودش شده و سالیان سال به طور مستقل گلیم خودش را از آب بیرون کشیده است. تغییر ماهیت این کاراکتر برای دختران امروزی از نظر هالیوود امری واجب بوده، دخترانی که خوشبختانه دیگر درگیر قصه پرنسسهای وامانده و ترشیده و در انتظار شاهزاده سوار بر اسب سفید نیستند و خودشان زندگی را میسازند.
اینکه یک عروسک سنتی به یک پدیده پست مدرن که دچار بیهویتی شده و معنای زندگی و وجودی خویش را درک نمیکند کمکی برای فهم فلسفه وجودی خویش میکند، میتواند نشان از اهمیت سنت و کمکی که آن به زندگی جدید انسان معاصر میکند داشته باشد. پارادایم فلاسفه اگزیستانسیالیسم «گزافه بودن معنای جهان و بیمعنایی زندگی» است. حال در این انیمیشن این نکته بیان میشود که این سنت است که میتواند برای افرادی که دچار این بیهویتی شدهاند ایجاد مفهوم و معنا کند.
البته یادمان باشد این سنت به معنای کاملا مصطلح ایرانی و شرقی آن نیست بلکه همان سنتی که در قسمت اول همراه با تجدد و مدرنیسم پیوند خورده است و مورد بازخوانی یا بهتر است بگوییم بازآفرینی قرار گرفته باید برای بحران معنای زندگی و مشکلات روحی و روانی چارهاندیشی کند. فلسفههای سنتی و کلاسیک همراه با فرم قهرمان یا HERO آن هم از نوع کوه المپی آن در افسانههای یونان حلال مشکلهای بنیادین زندگی میتواند باشد. چیزی شبیه سنت فلسفههای ارسطو، سقراط و افلاطون و دیگر حکما و اندیشمندان و هنرمندانی مانند هومر و هزیود و کتب و آثار فکری و هنری یونان باستان. در حقیقت رجوع به محتوای سنت آمریکایی با فرم مدرنیسم.
اینگونه هالیوود به ترویج محتوا و تفکرات یونانی و کلاسیک خود در قالب و فرم درام مدرن میپردازد و ضمن جذب اکثری مخاطبین کوچک و بزرگ این فلسفه و سنتها را زنده نگه میدارد. همانطور که مجموعه «داستان اسباب بازی» محتوای خود را به فرزندان پدران و مادرانی تحویل میدهد که 20 سال قبل بچههای آن روزگار بودند. انتقال تفکر و محتوا از نسلی به نسل دیگر.
این مساله مهم است که بهرهبرداری از پتانسیل و ظرفیت فیلمها و مجموعههای نمایشی برای احیا و زنده نگه داشتن میراث فلسفی و دینی ما میتواند همراه با دراماتیزه کردن آن نقش آفرین جدی و راهبردی باشد. هالیوود برای ابقا و احیای مبانی فکری خود از مدیوم سینما به طور ویژه بهرهمند است اما سینمای ما در این زمنیه دچار ضعف اساسی است.
پینوشت:
1- افسانه سیزیف، کتاب مرگ، ارغنون، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد
2- الانسان و تفسیر المیزان، علامه طباطبایی