به گزارش گروه پاتوق شيشه اي شبكه خبر دانشجو، نشريه الكترونيكي چارقد طي مصاحبه اي با يکي از بانوان عرصه وبلاگ نويسي آورده است:
در يکي از روزهاي آذرماه سال 1344 بدنيا آمد. زن دوست داشتني و در عين حال فوق العاده فعالي ست! به طور متوسط روزانه يازده ساعت در اينترنت فعاليت کردن کم نيست! علاوه بر آن، 18 وبلاگ را اداره کردن با چندين سايت همکاري داشتن؛ وبلاگهايي مثل فصل انتظار ، جبهه وبلاگي غدير ، سجاده ايي پر ياس و ...
خيلي دوست داشتم با او هم صحبت شوم تا بدانم چه انگيزه ايي باعث اين پشتکارش شده؟! وقتي شنيدم او جانباز است، بهانه يي شد تا به مناسبت روز جانباز به پاي صحبت هايش بنشينم. اين نوشته ماحصل دو ساعت گفتگوي من با خانم فاطمه سادات موسوي ست.
کمي از آن روزها برايمان بگوييد. اينکه چه شد روانه جبهه شديد؟
من در شيراز متولد شدم، وقتي حال و هواي جنگ در گرفت، من و چهار تا از دوستانم در انجمن اسلامي دبيرستان و بچه هاي مکتب تصميم گرفتيم به جبهه اعزام شويم؛ ولي مانع از حضور ما در جبهه شدند، چون هم مجرد بوديم و اينکه تخصص خاصي نداشتيم، با اينکه دوره امدادگري و انتقال خون را فراگرفته بوديم ولي چون متاهل نبوديم اجازه ندادند. شايد براي شما خنده دار باشد ولي بخاطر همين من و دوستانم تصميم گرفتيم ازدواج کنيم تا بتوانيم نيروي کمکي در جبهه باشيم و شکر خدا بعد از آمدن همسرم به خواستگاري، زندگي متاهلي يعني زندگي جبهه اي من هم شروع شد البته من شانس آوردم که همسرم يک معلم اخلاق و يک ايثارگر صبور و مهربان بود.
بعد از رفتن به آبادان و فعاليت در بسيج و کلاسهاي آموزشي، يک روز بر اثر بيماري معده نزديک زمان اجراي يک عمليات بود كه در بيمارستان بودم، همان زمان بيمارستان پر از مجروح بود و بنده ازهمان جا شدم خادم مجروحين.
البته الان اگر فرمان آقا نبود يک کلمه از آن روزها اينطور بي محابا برايتان حرف نميزدم و من هم مانند دوستانم ساکت مي شدم. ولي مطيع امر رهبرم، انها را بازگو ميکنم تا دِيني که بر گردنم هست برداشته شود.
فايده ي بيان کردن اين صحبت ها و خاطرات چيست؟
همانطوري که رهبر عزيزم فرمودند، اين گفتن ها باعث مي شود تا تاريخ حقيقي براي آينده گان باقي بماند و اينکه با مطرح شدن اين خاطرات و گفته ها ياد و خاطرات رشادت هاي کساني که ما ديديم و شناختيم بهتر و مستدل تر به دست آينده ها و خانواده هاي اين عزيزان مي رسد.
خودم ايمان دارم وقتي كه يک احساس راحتي به خودم دست مي دهد. وقتي براي فرزندان شهدا و جانبازان اين خاطرات را تعريف ميکنم و در چشمشان يک برق خاص و يک جور شعف مضاعف مي بينم و اصلا به استناد صحبت هاي رهبر معزز، اين خاطرات متعلق به ما نيست، متعلق به يک ملت و امت است.
خب سهم کساني که اين جبهه ها را درک نکرده اند و جزو خانواده هاي شهدا يا جانبازان هم نيستند چيست؟
بنده به شخصه سعي در جاذبه بيشتر دارم، يعني همان چيزي که اين روزها رهبري از آن صحبت ميکنند، خب اين عزيزان هم حقوق خودشان را دارند. اگر يکي از اين افراد بر اثر ندانستن اين رويدادها دست به اعمال و کاري بزند که اجتماع و جامعه را به خطر بيندازد و با دانستن اين اطلاعات بتوانم از اين اعمال مخرب جلوگيري کنم، من به نوعي مسئول هستم که اين اطلاعات را در اختيارشان نگذاشتم و مواخذه اين صدها برابر از گناه ديگر است.
نگاه کلي که به وبلاگ هايتان مي کردم، تقريبا همه شان سعي در زنده کردن ياد شهدا و ادامه دادن خط آنها بود، درک کردن جبهه هاي جنگ، روبرو شدن با آن همه مشکلات و کمک دست بودن رزمندگان و .... چقدر در روند وبلاگ نويسي تان تاثير داشته؟
انشاءالله همينطوري ست که شما مي گوييد. راستش من هر چه دارم از همان روزهاست و از صدقه سر آن بچه هاست و همه زندگي من متاثر از برخودم با آنهاست، من با وجود اينکه يک خانم مذهبي بودم که از سه سالگي مادرم چادر خاکي بي بي را سرم انداخت، ولي زندگي من از آن روزي که پا در اين ميدان گذاشتم شور و رنگ گرفت. رنگي که هنوز زندگي ام متاثر از همان است. وقتي در يکي از وبلاگها مي خواهم کاري يا مقاله يا خاطره اي بنويسم به يکي از همان کساني که دليل بودنم در نت هستند تأسي ميکنم و از آنها کمک مي گيرم.
به عنوان يک جانباز و کسي که جبهه هاي جنگ را درک کرده، توانستيد با نسل امروز خوب ارتباط بگيريد و به قول معروف با آنها کنار بياييد؟
در بيشتر مواقع بله ولي موردهايي هم بوده که در اين ارتباط نتوانستم موفق شوم. اکثر بچه هاي باسواد هرچند مخالف عقيده را هم متأثر کردم البته با ياري خداوند و تاثير خون شهدا. يادم ست يک اقايي در ترمينال با من بحث کرد و در انتهاي بحث، با زبان خودشان متقاعد شدن که فصل مشترکي بين او و بچه هاي موافق جهاد و قبول کرد که فکرش خيلي درست نبوده و چيزي از شهدا و ايثار گران نميدانند و با احساس ميگفت که دلش مي خواهد آنها را بشناسد.
فکر نميکنيد اين از کم کاري ست که نسل امروز اين چنين احساس نياز مي کند؟ کسي نيست که برايشان توضيح دهد و درست جا بياندازد؟
بله، همه اينهايي که فرمودين دست به دست هم داده که نسل امروز زياد بهره از دستاوردهاي نسل اول نبرد و از مهم ترين دلايلي که فرمودين همين ايجاد ارتباط است. ما براي اين کار زياد وقت صرف نکرديم هزينه صرف شده ولي وقت نگذاشتيم. مثلا در خانواده ايي اگر يک جانباز باشد، کارگروه هاي فرهنگي ميتوانند با توجه به موقعيت و تناسب حال اين افراد برايشان برنامه ارتباطي با رده هاي سني مختلف بگذارند تا بتوانند حق صحبت کردن را ادا و رسالتشان را انجام دهند.
يعني نسل امروز براي درک کردن و ارتباط گيري فقط به سخنراني و روبرو شدن با کساني که آن زمان را درک کردن نياز دارند؟
خير، اين تنها بخشي از کار است. از نظر بنده اين بخش هاي متفاوتي دارد. جوان امروز مهيجه فيلم هاي واقعي تدوين شده است. ورزشهاي همراه با رسم و رسوم رزمنده اي، ايجاد فضاهاي اشنايي با آن جوانها در کلان شهرها مثل کلوب رزمندگي، نمايشگاه هاي جبهه و جنگ نه به روش قديم بلکه با قرار دادن کار گروه، طرح ِ نويي که همه اين دغدغه ها را بتوانيم پياده کنيم.
يعني جوان را جلو بفرستيم و پس نزنيم. يک روز پيشنهاد دادم که براي تبليغ شهدا به اقا پسرها تي شرت با عکس رزمنده ها هديه بدهند و خواهران يا تي شرت و يا روسري با طرح هايي از آرم هاي ايثار، الان يکي از جوانان مستعد براي تي شرت اقايون کار را شروع کرد. خب وقتي اول با هديه شروع شود بعد کلا اين نوع استفاده از نان و ياد شهدا متنوع تر خواهد شد.
ببينيد هر جا دشمنان اين انقلاب انگشت گذاشتند و خواستند شيطنت کنند ما آمديم کار کرديم ولي بايد برويم شناسايي تا آن نقاط را دشمن نتواند انگشت بذارد. يعني دقت نظرداشتن!
در جبهه هاي جنگ سخت که شما هم با آن هم خون بوديد، خانم ها پشت صحنه و کارهاي تدارکاتي را بيشتر انجام ميدادند و طوري ميخواستند خودشون را سهيم کنند، الان هم فکر ميکنيد اين نوع تفکيک در جبهه جنگ نرم وجود دارد؟
الان هم به نوعي هم ميشود گفت هست و هم ميشود گفت نيست. کارهايي که در جبهه سخت بود بعضا من ِ نوعي نميتوانستم انجام بدهم کما اينکه وقت اجبار و نبود نيروي مذکر مجبور بودم انجام ميدادم. ولي در کل در جبهه جنگ نرم اکثرا کارها به دست خانم ها هم انجام پذير است. مثلا براي شرکت در بحث و گفتگو هايي که مجبور باشيم در فضاي حقيقي حضور فيزيکي داشته باشيم براي خانم ها کمي سخت ست با توجه به اينکه در جبهه جنگ نرم قوا کمتر شناخته مي شوند.
بزرگترين دغدغه ايي که شما را بعد از 21 سال در اين خط نگه داشته چه بوده ؟ آن موقع جبهه جنگ سخت بود ولي الان که نيست! چه دغدغه اي شما را در فضاي مجازي به تکاپو کشانده؟
دغدغه اي از نوع همان احساس مسئوليتي که يک مادر دارد. بنده ديدم در دوران بعد از دفاع مقدس هر کسي آمد و خواست مردم را متحول کند سريع رفت دست گذاشت روي ازادي و تجمل گرايي و حقوق شهروندي نادرستي که از ديد آنها حقوق بود.
و کم کم ابتذال را در جامعه ترويج دادند و يک عده هم با خواب خرگوشي و فراموش کردن سختيها، خودشان را به خواب زده بودند. واقعا برايم مشکل بود در اين مورد کوتاه بيايم. مني که هنوز احساسم اين ست که خون رزمنده بسيجي 15 ساله از زير ناخن ها و چين و چروک دستم پاک نشده و با بزرگ شدن فرزندان خودم و درخواست استفاده آنها از فن آوري روز که همين کامپيوتر و اينترنت بود، من را بر اين داشت از موضع و مشاوره فضاي حقيقي به جوانهاي فاميل و دوست آشنا کمي فراتر روم.
همانطوري که کنار فرزندانم هستم اين علوم را فرا بگيرم و ديدم که ميتوانم تا حدي در اون فضاي آلوده اي که براي از بين بردن فرهنگ و دين جوانان و افراد جامعه برپا شده بود کمي تحول ايجاد کنم.
در اين فضا با مشکلي هم برخورد کرديد؟
بله مشکلات زياد بودن ولي الحمدلله توانستم متأثر نشوم و بيشتر مشکلات را با انديشه از بين ببرم و تجربياتي که به دست آوردم خيلي برايم ارزشمند هستند.
اين مشکلات با سختيهايي که دنياي حقيقي دارد تناسبي هم داشت؟ کدامشان سخت تر است؟
سختي هايي هستند که از سختيهاي دنياي حقيقي سخت تر هستند و بعضا هم راحت حل ميشوند. بستگي دارد به اينکه به محيط چطور مسلط باشيد!
بنظرتان، با اين فعاليت هايتان چقدر توانستيد اثر گذار باشيد؟
تأثير که داشته، هر چند از خود راضي نيستم و اگر راضي نبودم تا الان بريده بودم. راحت عرض ميکنم وقتي بفهمم ديگر در اين راه کاري از من بر نمي ايد، کنار مي روم و يا با درايت بهتري از نو شروع خواهم کرد.
دوست داري حرف آخرت را خطاب به چه کساني بزني؟
کساني که با اين فضا آشنا هستند و کاري از دستشان بر مي آيد ولي کناره گرفتند. از آنها مي خواهم بيشتر فکر کنند که چند مدت ديگر همه نيازهايشان بايد از اينجا به فرزندانشان برسانند. هر چند فضا مجازي ست ولي پشت اين دريا کوهي ست که دنباله آن وصل به فضاي حقيقي ست.
و يک درخواست هم از شما عزيزان خبرنگار دارم، البته نه در مورد اين صحبتهاي من، بلکه درمورد همه نيازهاي جوانهاست. سعي کنيد به همه آنها به شکل شيوا و صحيح بپردازيد تا انشاالله خداوند در اين حقيقت نگاري به شما پاداش نيکو بدهد./انتهاي پيام/