گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، محرم فصل مشترک ما ایرانی هاست، از هر قشری از هر صنفی و از سن و سالی همه دور هم جمع میشوند و به یاد قتیل سال ۶۱ دشت کربلا اشک میریزند و نوحه میکنند؛ و بالاتر از این میتوان گفت که از هر مذهب و آئینی پای کار دستگاه اعظم سیدالشهدا علیه السلام میآیند، دستگاهی که نزدیک به ۱۴ قرن است، سال به سال بر رونق آن افزوده شده است.
یکی از مهم ترین ویژگی های مداحی های خاطره انگیز داشتن شعرهای ناب و تاثیرگذاری است که آن زمان هر مستمعی را تحت تاثیر قرار می داد، شعرهای پرمعنایی که متاسفانه چند سالی است با ورود سبک های جدید مداحی به شدت تنزل پیدا کرده است که مجال پرداختن به این موضوع در این خبر نمیگنجد.
به همین بهانه مرکز رسانه ای آستان قدس رضوی، به انتشار بازخوانی های مداحی های قدیمی و خاطره انگیز پرداخته است، مداحی هایی که با آنهاخاطرات زیبایی برای مستمعین رقم خورده است، که همزمان با ایام دهه نخست محرم برخی مداحیهای خاطره انگیز به شکل متفاوتی بازنشر شده است که در پخش چهارم این گزارش به نوحه قدیمی «مکن ای صبح طلوع» پرداخته شده است.
مکن ای صبح طلوع
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع
مداحی قدیمی «مکن ای صبح طلوع» یکی از قدیمی ترین توحه هایی است که ویژه شب عاشورا سروده شده است، این نوحه قدیمی طی سالیان گذشته توسط مداحان مختلفی شنیده شده است که شاید یکی از قدیمی ترین آن مربوط به زنده یاد «محمدباقر حسینی قائمی» از مداحان قدیمی تهران است، این مداح سال 61 بر اثر بیماری درگذشت.
پدر آیت الله بهجت(ره) شاعر «امشبی را شه دین ...»
اما تا سالها شاعر این شعر معروف ناشناس بود تا اینکه پس از مجلس روضهای آیت الله محمدتقی بهجت به مداح میگوید: «شعر مکن ای صبح طلوع از سرودههای مرحوم ابوی است». در دفتر شعری که از محمود بهجت به جا مانده بود، این شعر نبود. در جستجو در کتابهای مختلف اشعاری یافت شد که ابتدای آن یکسان بود، اما ادامهای متفاوت داشت. مشخص نیست این ادامهها اصل شعر باشد یا شاعران دیگری آن بیت را ادامه داده باشند.
شاعر این شعر، محمود بهجت فومنی پدر محمدتقی بهجت ـ از مراجع تقلید ـ است. وی در ۱۲۸۵ق در فومن متولد شد و در هشت سالگی، پدر را از دست داد. محمود پس از تحصیل در مکتبخانه همراه برادرش در نانوایی پدر مشغول کار شد. او دارای ذوق ادبی و خط خوشی بود و با دختری به نام مرضیه ازدواج کرد که حاصل آن، ۴ پسر و یک دختر بود. آخرین فرزندشان محمدتقی بود که اندکی پس از تولد او، مادر در ۲۸ سالگی از دنیا رفت.
محمود بهجت به کربلایی محمود شهرت داشت. زمان او همزمان با قیام میرزا کوچک خان جنگلی بود و حاکم فومن که از سوی میرزا منصوب شده بود، اختلافات میان مردم و سربازان میرزا را به او رجوع میداد و به حکمش احترام میگذاشت. محمود بهجت در ۲۸ صفر ۱۳۲۵ش درگذشت.
بازخوانی ماندگار میرداماد
اما همانطور که گفته شد مداحان بسیاری طی سالهای اخیر این نوحه را در شب های عاشورا بازخوانی می کنند که یکی از ماندگارترین آنها مربوط به مداحی سیدمهدی میرداماد است، حضور پرشور زنان در این نوحه خوانی از ویژگی های بارز مداحی میرداماد است که در ادامه کلیپی از مداحی سیدمهدی میرداماد از نظرتان میگذرد:
ترکیب بندی احمد جلالی برای «مکن ای صبح...»
اثرات این شعر چنان زیاد بوده است که دکتر احمد جلالی، شاعر و پژوهشگر معاصر بر اساس این بیت قدیمی مشهور، که دسته های سینه زنی و عزاداری در سحرگاهان عاشورا زمزمه کرده و دم می گیرند، ترکیب بندی ساخته است که از نطرتان میگذرد:
مکن ای صبح طلوع
شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازیشان اهل نظر حیران است
گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است
چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«یارب این بوی خوش از روضۀ جان می آید؟
یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید؟»
«یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟»
«عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید!»
یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«چه سَماع است که جان رقص کنان» می آید؟
«چه صفیر است که دل بال زنان می آید؟»
چه پیامی است؟ چرا موج گمان می آید.
چه شکار است؟ چرا بانگ کمان می آید؟
چه فضائی است؟ چرا تیر قضا پران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
گوش تا گوش، همه کرّ و فرِ دشمنِ پست
شاه بنشسته، بر او حلقۀ یاران الست
«پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»
چار تکبیر زده یکسره بر هر چه که هست
خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
وَه از آن آیتِ رازی که در آن محفل بود
«مفتی عقل در این مسئله لایعقِل بود»
«عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود»
«خم می بود که خون در دل و پا در گل بود»
ساغر سرخ شهادت به کف مستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
این حسین است که عالم همه دیوانۀ اوست
او چو شمعی است که جانها همه پروانۀ اوست۶
شرف میکده از مستی پیمانۀ اوست
هر کجا خانه عشق است همه خانۀ اوست
حالیا خیمه گهش بزمگه رندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
سرخوش از سُکرِ سر اندازِ هو الله احد
دلبرِ دل شده در دامن الله صمد
نغمه «شور حسینی» است که مستانه زند:
«می وصلی بچشان تا در زندان ابد»
بشکنم، شادی شوقی که در این دستان است۹
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
محرمان حلقه زده در پی پیغامی چند:
چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند»
«فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند»
که نماندست ره عشق مگر گامی چند
در بلائیم ولی عشق بلا گردان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
امشب است آنکه «ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»
«با من راه نشین باده مستانه زدند»
«قرعه فال به نام من دیوانه زدند»
یوسفِ فاطمه را ننگِ جهان زندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
هان که گوی فلک صدق به چوگان من است
ساحت کون و مکان عرصه میدان من است
دیدۀ فتح ابد عاشق جولان من است
هر چه در عالم امر است به فرمان من است
پیش ما آتش نمرود گلِ بستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«هان و هان ناقۀ حقیم» مجوئید حیَل
«تا نبرد سرتان را سرِ شمشیرِ اجل»
«پیش جان و دل ما آب و گلی را چه محل؟»
«کار حق کن فیکون است نه موقوف علل»
بی فروغ رخ او، جان و جهان بی جان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا عملِ مذهب رندان بکنم
«قطع این مرحله با مرغ سلیمان» بکنم
حمله بر شعبده از دولت قرآن بکنم
«آنچه استاد ازل گفت بکن»، آن بکنم
عاقبت خانه ظلم است که آن ویران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند»
و به تاریکی شب ره به کناری گیرند
صادقان زآینۀ صدق، غباری گیرند
صحنۀ مشهد ما صحن نگارستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
گفت عباس که: من از سر جان برخیزم
از «سر جان و جهان دست فشان برخیزم»
«از سر خواجگی کون و مکان برخیزم»
من «ببویت ز لحد رقص کنان برخیزم»
این چه روح است و کرامت که در این یاران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
تا به این نام و نشان قرعه فالی بزنند
بر سر کاخ ستم کوس زوالی بزنند
دست پیش آر، بگو طبل وصالی بزنند
شاهبازان به هوایت پر و بالی بزنند
پر سیمرغ بر آن قاف چه خون افشان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
در شب قتل، مگر بی سر و سامان زینب
«داشت اندیشه فردای یتیمان، زینب»
گفتی از یادِ پریشانی طفلان، زینب
چنگ می برد به گیسوی پریشان، زینب
این چه حالی است که در خوابگه شیران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا، قد رعنای حسین است کمان
باز جوید شه بی یار ز عباس نشان
ز علمدارِ خود آن خسرو شمشاد قدان
«که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان»
قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند:
صبر از این بیش ندارم، چکنم تا کی و چند؟
جان به رقص آمده از آتش غیرت چو سپند
بوسه ای بر لب خشکم بزن ای چشمه قند
دستی اندر خم زلفی که چنین پیچان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»
«سرِ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست»
نفس «همت پاکان دو عالم با اوست»
زخم شمشیر و سنان چیست؟ که مرهم با اوست
پس چه رازی است که خنجر به گلو بُران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
شام فردا که رسد، زینبِ گریان و دوان
در هیاهوی رذیلانۀ آن اهرمنان
پرسد از پیکر صدچاک شه تشنه زبان
«که شهیدان که اند اینهمه خونین کفنان؟»
جگر رود فرات از تفِ او سوزان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ساربان است و بیابان و زنان بر شتران
خونِ خورشیدِ روانی به سرِ نیزه روان
اختران نیزه سوارانِ شبِ راهروان
ماه و خورشید به هم ساخته، در هم نگران
پای در سلسله، سر سلسلۀ مردان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
او که دربانی میخانه فراوان کرده است
نوش پیمانۀ خون بر سر پیمان کرده است
اشک را پیرهنِ یوسفِ دوران کرده است
چنگ بر گونه زده موی پریشان کرده است
در دل حادثه مجموعِ پریشانان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
***
یارب این شام سیه را به جلالی دریاب
بال و پر سوخته را با پر و بالی دریاب
«تشنۀ بادیه را هم به زلالی دریاب»
جشن دامادی جان را به جمالی دریاب
که عروسِ شرف از شوق حنابندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
احمد جلالی – شب عاشورا – ۱۳۸۵ شمسی – پاریس
پیرغلام حسینی قائمی
پیر غلام حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) مرحوم سید محمدباقر حسینی قائمی در محله قنات آباد تهران در سال 1295 متولد و بر اثر ابتلا به سرطان استخوان در بیست و یکم فروردین ماه 1361 بدیدار اربابش نایل آمد.
تحصیلات حوزوی داشت و کارمند راه آهن بود و نزد مرحوم شیخ جعفر خندق آبادی و مرحوم سیدمرتضی شبستری شاگردی نمود.
و در هیئت جمعیت حسینی قنات آباد ، صنف لباس فروشان و حسین مظلوم (دیوانگان حسینی) بطور ثابت برنامه اجرا می نمود
او اکنون در آرامگاه نو شهر قم برای همیشه آرمیده است
در پایان نیز نماهنگی تلفیقی از مداحی قدیمی زنده یاد «محمدباقر حسینی قائمی» و همچنین سیدمهدی میرداماد آمده است: