اگر سكوت نمي كرديم، كار به اينجا نمي رسيد
سخنان تاريخي مجيد مجيدي در محكوميت اهانت به مقدسات:

اگر سكوت نمي كرديم، كار به اينجا نمي رسيد

اگر آن روز که روشنفکران مذهبي، عصمت و علم غيب ائمه را زير سئوال بردند و نفي کردند يا مسلمات تاريخي چون غدير و شهادت حضرت زهرا (س) را افسانه خواندند يا مانند همين قلم منحرف، زيارت جامعه کبيره را «مرامنامه شيعه غالي» برشمردند سکوت نمي‌کرديم، امروز جسارت را به مرحله پيامبر و قرآن نمي‌رساندند.
۲۷ شهريور ۱۳۸۹ - ۰۸:۰۸
کد خبر: ۸۹۲۶۵

به گزارش گروه پاتوق شيشه اي «شبكه خبر دانشجو»، چند سال قبل كه عبدالكريم سروش با گرفتن ژست روشنفكري، هجمه هايي عليه قرآن كريم و نبي مكرم اسلام (ص) صورت داده بود، مجيد مجيدي كارگردان و هنرمند برجسته كشورمان سخنان پرشوري در حمايت از قرآن مجيد بر زبان آورد.

در اين روزها كه باز كتاب خدا مورد هجمه عده اي شيطان صفت در آن سوي كره خاكي قرار گرفته، مروري بر سخنان تاريخي مجيد مجيدي خالي از لطف نيست:

خداي را شاکرم که در هياهوي نغمه‌هاي ناساز، «آواز گنجشک‌ها» بر گوش‌هاي بسيار شنيدني آمد و بر چشم‌هاي فراوان ديدني. از انعکاس مثبت فيلم در اين مدت کوتاه در ميان گروهها و مخاطبان گوناگون سخن نمي‌گويم، اما در مقابل آنان که از تکرار و پيام تکراري فيلم سخن گفته‌اند مي‌گويم هيچ ابايي ندارم اعلام کنم فيلم، مانند آثار قبلي من «بچه‌هاي آسمان»، «رنگ خدا»، «باران» و «بيد مجنون» باز هم بر فطرت و نهاد پاک انساني تاکيد مي‌کند. باز هم سخن از نياز دنياي امروز يعني معنويت است. بدون تکيه به معنويت، آنچنانکه در جاي جاي جهان مي‌بينيم، انسان‌ها گرگ‌هاي درنده‌اي خواهند شد که درندگان وحشي نيز شرمنده ددمنشي‌هاي آنانند. در شرايطي که جاي خالي «خدا» بيش از هر زمان و عصري احساس مي‌شود و تاريخ گواه آنکه، بدون خدا هر عملي مباح و آزاد است، بايد آزادگان نگران باشند و از آن ميان هنرمندان آزاده.

در اين صورت چه باک از برچسب «تکرار» که اگر تکرار «مذموم» بود و ناپسند، بايد اولين اعتراض و بزرگترين اعتراض را به پيامبران نمود که در طول اعصار و قرون، همه سخن تکراري بر زبان رانده‌اند و پيام تکراري «بازگشت به معنويت» را سر داده‌اند. وقتي «آواز گنجشک‌ها» در برلين به نمايش درمي‌آيد و استقبال تماشاگران گوناگون و منتقدان ريز و درشت اينچنين بهت‌انگيز و حيرت‌آور مي‌شود، من بر اين باور استوارتر مي‌گردم که اخلاق و معنويت گمشده عصر ماست و اين مهم جغرافيا و مکان نمي‌شناسد.

اعتراف مي‌کنم که نگاه اينچنيني و موفقيت و اقبال آنچناني را وامدار مکتبي هستم که در آستانه رحلت بزرگ پيامدارش رسول گرامي اسلام(ص) هستيم. وامدار پيامبري که از پس قرن‌ها ندايش را مي‌شنوم که فرمود «من مبعوث شدم تا برتري‌ها و مکارم اخلاقي را به اتمام رسانم.» وامدار رسول رحمتي که بر نهاد و فطرت پاک انساني تکيه مي‌کرد و مي‌فرمود «هر انساني بر فطرت پاک زاده مي‌شود، حتي اگر پدران و مادراني کافر و مشرک داشته باشد.» وامدار پيامبري که نه تنها در عصر خود، که امروز نيز مظلوم و جفاديده است.

اگر روزگاري کودکان و ديوانگان سنگش مي‌زدند و دندان و پيشاني مبارکش را مي‌شکستند و در برابر، انديشمندان دور از خدا شاعر و نادانش مي‌خواندند، در جاهليت نوين نيز مانند جاهليت اولي، داستان تکرار مي‌شود. نابخردان و کودک‌صفتان با هجو و کاريکاتور با او به ستيز برمي‌خيزند و انديشه‌ورزان دنياطلب، شاعر و نادانش مي‌خوانند و چون جاهليت پيشين قرآن را «اساطير الاولين» مي‌دانند.

آن روز که جشنواره فيلم دانمارک را به خطر بي‌حرمتي به پيامبر مهرباني کنار نهادم، بسياري آن اقدام را سياسي و حکومتي خواندند. در دنياي آلوده امروز کار به جايي رسيده که ارزش‌ها ضدارزش شمرده مي‌شود و ضدارزش‌ها، ارزش. هر عملي چون به مزاج ما خوش نيايد در توهم خويش به جايي منسوبش مي‌کنيم. اگر کسي از اعتقاد و باورش دفاع کند وابسته خوانده مي‌شود و اگر آسوده بنشيند تا به مقدساتش بدترين توهين‌ها و ناروايي‌ها صورت گيرد، آزاده است.

اينجا مي‌گويم که من نه از موضع دفاع از حاکميت و دولت ـ که مي‌دانيد مرا با سياست و سياست‌پيشگي کاري نيست ـ که از موضع يک مسلمان، يک هنرمند پيرو مکتب اهل بيت، انزجار خود را از آنچه يک به اصطلاح روشنفکر گفته است اعلام مي‌کنم و از همه آنان که در مقابل اين جفاي بي‌نظير سکوت پيشه کرده‌اند، گله‌مندم.

حالا بايد پرسيد اگر سياست‌پيشه نيستيم، چرا وقتي چند کودک‌صفت و ديوانه‌رفتار بيگانه، با کاريکاتور به پيامبر ما توهين مي‌کنند آن موج به راه مي‌افتد، اما امروز که از زبان خودي ناپسندترين نسبت‌ها به آن بزرگ و کتاب هدايتش قرآن داده مي‌شود، سکوت همه جا را دربر مي‌گيرد و جز يکي دو صدايي کم‌جان هيچکس فرياد نمي‌زند که چرا دوباره از پس قرن‌ها به پيامبر نسبت شاعري مي‌دهند و قرآنش را احساسات شاعرانه و خطاپذير مي‌خوانند.

اگر آن روز که روشنفکران مذهبي، عصمت و علم غيب ائمه را زير سئوال بردند و نفي کردند يا مسلمات تاريخي چون غدير و شهادت حضرت زهرا (س) را افسانه خواندند يا مانند همين قلم منحرف، زيارت جامعه کبيره را «مرامنامه شيعه غالي» برشمردند سکوت نمي‌کرديم، امروز جسارت را به مرحله پيامبر و قرآن نمي‌رساندند تا علنا پيامبر را فردي عامي و ناآگاه و همسنگ افراد جاهلي بدانند و قرآن، کلام الهي را، محصول بشري بخوانند.

کسي که ادعاي مولوي‌شناسي مي‌کند و براي او بيش از معصومان ارج و اعتبار قائل است، بداند که به حکم مرادش مولوي کافر است:

گرچه قرآن از لب پيغمبر است

هر که گويد حق نگفت آن کافر است

اين همه آوازها از شه بود

گرچه از حلقوم عبدالله بود

/انتهاي پيام/

ارسال نظرات
captcha