به گزارش گروه پاتوق شيشه اي «شبكه خبر دانشجو» حجت الاسلام محمدرضا زائري در يادداشتي نوشته است: شايد يكي از تلخترين كلماتي كه از زبان مبارك ائمة معصومين (ع) نقل شده، اين حديث تند و گزنده از وجود مقدس امام صادق (ع) باشد كه در حق گروهي از مدعيان پيروي خود فرمود.
اين روايت بيان حال کساني است كه سنگ ولايت را بر سينه ميزنند؛ اما از حقيقت ولايت بيبهرهاند؛ كساني كه در منبر و مجلس ادعاي ولايت دارند؛ اما در عمل و واقع بدان پايبند نيستند. كساني كه در رسانه و شعار و مصاحبه و هياهو نان ولايت را ميخورند؛ اما در ميدان آزمون نمكدان ميشكنند و البته چنانكه از سياق حديث برميآيد، هم خود و هم مردم چنين تصوري دربارة آنان دارند.
قال الصادق (ع): «قوم يزعمون أنّي إمامهم، والله ما أنا لهم بإمام، لعنهم الله... كلّما سترت سترا هتكوه، أقول كذا و كذا فيقولون يعني كذا و كذا، إنّما أنا إمام من أطاعني» (ميزان الحكمـ‹ به نقل از جلد 68 بحارالأنوار)
امام صادق (ع) فرمود: «گروهي هستند كه مدعي پيروي از مناند و مرا امام خود به شمار ميآورند. والله من پيشوايشان نيستم. خدايشان لعنت كند! هرچه ميپوشم پردهدري ميكنند. [بهصراحت] ميگويم چنين و چنين و ميگويند كه منظورش چنان و چنان است. من پيشواي آن كسي هستم كه از من پيروي كند.»
چه ميشود كه امام معصوم (ع) در غربت و مظلوميت خود چنين آزرده شود؟ چرا اينگونه نه از دشمنان بلكه از مدعيان دوستي به خشم ميآيد؟ چرا لعنتي كه سهم يزيد و يزيديان است، به چنين تلخي و گزندگي براين شيعه نمايان روا ميداند؟
خنجر اين جهالتها و ظلمتها، اين افراط و تفريطها، اين نافرمانيها و سرپيچيهاست كه سختتر از شمشير دشمن بر پهلوي ولايت و امامت مينشيند و سنگينتر از هر ضربهاي جايگاه رهبري جامعة اسلامي را دچار تزلزل ميكند و اين است كه اميرمؤمنان (ع) در چاه تنهايي ناله ميكند كه «قصم ظهري اثنان...»
معيار و شاخص در تبعيت از امام (ع) پابهپا رفتن و قدم بر جاي قدمهاي امام گذاشتن است كه «المتقدم لهم مارق و المتأخّر عنهم زاهق واللازم لهم لاحق» آنكه پيشتر بتازد، به گمراهي افتد و آنكه عقب بماند به ضلالت رود و يگانه كسي با ايشان به مقصد ميرسد كه همراهيشان كند و پابهپايشان قدم بردارد.
امروز ما ولايت فقيه را –گذشته از تعارفها و شعارهاي رسمي و رسانهاي معمول– باوري ميدانيم كه ريشه در عمق عقايد دينيمان دارد. حكمت خداوند نميپذيرد كه پس از قرنها فراز و فرود دعوت انبيا و اوصيا، ناگهان مردم به حال خود رها شوند؛ از اين رو گرچه ولي فقيه معصوم نيست و با امام معصوم فرسنگها فاصله دارد، به حكم نيابت در امور اجتماعي و سياسي بر جاي او مينشيند تا به احوال بندگان خدا و امور جامعة اسلامي رسيدگي كند.
فقيه جامع شرايط مطيع امر خداست (و أمّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، مخالفا لهواه، مطيعا لأمر مولاه...) كه بر خلق، ولايت پيدا ميكند و اينگونه است كه حجت معصوم بر مردمان ميشود (و أمّا الحوادث الواقعـ‹ فارجعوا فيها إلى روا› أحاديثنا فإنهم حجتي عليكم و أنا حجـة الله عليهم) و خود نيز فرمانبر امام معصوم (ع) است.
از اين رو به مصداق «وإذا كانوا معه على أمر جامع» مردمان سر به فرمان «و أما من كان من الفقهاء» و رهنمود «و أما الحوادث الواقعـة» ميسپارند و در جامعة اسلامي صف متحد و يكپارچهاي از «امت» تشكيل ميدهند كه گوش به ندا و چشم به اشارت پيشواي خود دارند.
در ميدان مبارزه با دشمن اگر يك روز انبيا بودند و يك روز اوصيا، امروز پرچم بر زمين نميماند و جنگ و پيكار ادامه دارد؛ چراكه فتنه و دشمني تمام نشده است.
اگر باور داريم كه امروز سودي هست و زياني هست و معركهاي براي بردن و باختن، اگر ميپذيريم كه اين جنگ و ستيز جدي است، اگر اذعان ميكنيم كه دشمني هست و ستيزي هست... ناگزير بايد به ضرورتهاي طبيعي آن تن دهيم.
در ميدان جنگ و عرصه نبرد جاي شعار و تعارف و ملاحظه نيست. جنگ، جنگ است و جز با عمل هوشمندانه و كار حساب شده و تلاش با بصيرت به جايي نميرسد.
پيشتاز و پيشرو در اين ميدان «ولي فقيه» است كه فرماندهي ستيز را برعهده دارد و همه بايد سربازان مطيع او باشند. سرباز اگر به فرمان فرمانده حركت نكند، سرباز نيست، خواسته يا ناخواسته نيروي نفوذي دشمن است در جبهة خودي كه رفتار و كردارش روح و جان فرمانده را ميفرسايد.
آنگاه كه فرماندة اين ميدان خود سر به امر فرماندهي الهي و آسماني سپرده و مطيع امر مولاي معصوم خود است، ناگزير سربازان مطيع و گوش به فرمان ميخواهد كه در حقيقت نه فرمان او –كه بايد مخالف هواي نفس و مراقب دلبستگيها و آراي شخصي خود باشد- بلكه امر الهي و دستور امام عصرشان را اطاعت ميكنند.
در اين آشوب روزافزون فتنه و بيداد، در اين سياهي جهالت و كينهتوزي امروز فرماندة اين ستيز روياروي نيز سربازاني ميخواهد كه گوش به فرمان او بدارند؛ نه خواهشهاي نفساني خود، چشم به سرانگشتان او بدوزند؛ نه تشخيص و سليقة خود، امر او را اطاعت كنند؛ نه امر اين و آن را به ادعاي ولايتپذيري.
کسي كه بهراحتي با آبروي مسلمانان –به هر توجيه و بهانهاي– بازي ميكند و زير خيمه سيدالشهدا (ع) به مردم تهمتهاي ناروا ميدهد و در مجلس حسيني زشتترين كلمات را بر زبان ميآورد، شايستة سربازي اين ميدان نيست.
آسيب و زيان كساني كه به ادعاي ولايت تيشه بر ريشه ولايت ميزنند، از خطر و ضرر دشمنان نشاندار انقلاب و اسلام كمتر نيست. كسي كه به نام ولايت فقيه آب به آسياب دشمن ميريزد، در حقيقت مصداق همان لعنت ولايت است.
امروز و در اين شرايط حساس پيشواي امت اسلامي نيازمند سربازان مطيع و گوش به فرماني است كه در فكر خود بصيرت و انديشه داشته باشند و در زبان خود ادب و عفاف و در گفتار خود منطق و عقلانيت.
امروز اين فرماندة خسته و زخمي كه در ميانة اين ميدان فرياد «هل من ناصر» سر داده، بيش از هر زمان ديگر به سربازان پرتوان و پرتلاش نياز دارد؛ سربازاني كه پابهپاي او حركت كنند و پيش روند. سربازاني كه مطيع باشند؛ نه خود فرماندهي كنند و سرداري.
... سردار فقط يك نفر است و بقيه هر كه باشند، سربازند./انتهاي پيام/