در ديار فرزندان روح الله
به گزارش گروه پاتوق شيشه اي «شبكه خبر دانشجو»، در آخرين مطلب وبلاگ يك سرپناه آمده است:
در تريبون سخنراني که قرار گرفت، و تو نيک مي داني اين همان تريبوني ست که شريف ترين مردمان زمان از پشت آن وعده داد که “والله هي اوهن من بيت العنکبوت”، جنگنده بالگرد اسرائيلي، به نمايندگي از جهان کفر، در مقابل ديدگان او، به ابراز وجود پرداخت. او اما با اعتماد به خدا، و به اتکاي صفوف پيوسته ي مومنين، با شجاعتي در خور ستايش، بدون کمترين توجهي، سخنانش را ادامه داد. صهونيست ها هم خود خوب مي دانند، لااقل در اين سال ها و ماه ها و روزها فهميده اند، که دوران تهديدهاي پوچ و توخالي، و رجزهاي ديوانه وار کفار، به سر آمده و مقاومت، ثابت و استوار و راست قامت، قدمي عقب نخواهد نشست، که تنها کارکرد پرواز بالگرد، جلب توجه حضار و نگاه دوربين ها، به حرکت بادکنک هاي آبي و سفيدي بود که در آن سو ديده مي شدند.
نگاه کن! اين جا، بنت جبيل، آن قدر به مرزهاي فلسطين اشغالي نزديک است که بادکنک هاي رها شده توسط شهرک نشينان، آسان ديده مي شود. از چند روز پيش، صهيونيست هاي شهرک هاي مرزي، چندهزار بادکنک سفيد و آبي، به رنگ پرچم منحوس و نامبارکشان، ترتيب داده بودند، و در طويله هايشان آويخته، تا در چنين زماني، رهايشان نموده که ابراز وجود کنند، نه با جنگ افزار، بل با ابزار کودکان، بادکنک هاي آبي و سفيد، و لابد مي داني که نمادي ست از صلح و آزادي و رهايي، و ببين امورات دنيا را، که اسفل الناس، چه مدعايي دارند! و البته هر بار که بادکنک هايشان را رها مي کردند، باد، خلاف ميل نا مبارک ايشان، در جهتي ديگر، و نه سوي لبنان مي وزيد.
نزديک تر از بنت جبيل به مرز، مارون الراس است و در منتهاي اين روستا، بوستان ايران، با مسجدي همانند قبه الصخره ي بيت المقدس، در مقابل ديدگان صهونيست هاي آن سوي مرز. و اين جا، جايي است که مومنين با کفار حربي، چشم در چشم خواهند بود، و هر روز و هر ساعت، آن ها را مي بينند، صدايشان را مي شوند، و حضورشان را حس مي کنند. و اين چشم در چشم بودن با دشمنان، گرچه خود سختي هاي فراوان و سلب امنيت و آرامش به دنبال دارد، اما سبب مي شود مومنين، سرزنده، انقلابي، پا به رکاب، شمشير در دست، گوش به فرمان، آماده ي نبرد با کفار بوده و از غفلت و گمراهي و فراموشي، بيش تر در امان باشند. و جنوب، چنين مردماني دارد!
مابين مسجد بوستان ايران و مرز، چند سالي است که نيروهاي سازمان ملل، يونيفل، قرار گرفته اند، که به قول خودشان، امنيت برقرار کنند و مانع درگيري شوند، ولي هرگز باورکردني نمي نمايد، و لابد به هنگام نبرد، اگر هم سوي اسرائيليون تيراندازي نکنند، لااقل جاسوسان خوبي براي آن ها خواهند بود، که اگر نگاهي کني به رنگ آرم ها و پرچم ها و لباس ها و نفربرهايشان، چيزي جز آبي و سفيد اسرائيل نخواهي ديد، و من چرا بايد به چنين دشمنان يک دل و هم رنگي اعتماد کنم؟ يونيفل ارتش سازمان ملل است، و سازمان ملل ساختماني معمولي در نيويورک، و نيويورک پايتخت کفر، و اين ها سربازان همان ها، و من چرا به چنين دشمنان يک دل و هم رنگي اعتماد کنم؟
و من از ساعتي که او بازگشته است، در انتظار نشسته ام تا ببينم صهونيست هاي فارسي زبان تهران نشين، چگونه توجيه مي کنند که اين سفر، خدمتي به اسرائيل، و در چارچوب منافع کوتاه مدت و ميان مدت و بلند مدت آن رژيم در صحنه ي بين الملل تلقي مي شود، چنانچه بارها، هم چون بعد از ژنو، شاهد بوده ايم. و البته در اين چند روز، ديده ايم که چگونه و در قامت رسانه هايي ضد انقلاب، صدور انقلاب اسلامي به مرزهاي کفر را نمايش دادند، که يا هم چون کران و کوران، هيچ نديدند و نگفتند، و يا اگر ديدند، با منتهاي تقليل ممکن، از آن عبور کردند. ديده ايم که ايشان چگونه نجات سي و سه شيليايي گرفتار در عمق فلان متري زمين را جشن مي گيرند و براي اقبال بشريت هورا مي کشند، که لابد شدت خشم خود را زير سرخوشي ظاهري شان پنهان نمايند، اين جماعت ذوب شده در غرب، در ليبرال دموکراسي، در سرمايه داري، در صهيونيسم…
***
در تريبون سخنراني که قرار گرفت، بدون کمترين توجهي به جنگنده بالگرد اسرائيلي، سخنانش را ادامه داد، و صهونيست هاي عالم را، هم چون گذشته، شيطان خطاب کرد. از مقاومت گفت و از آزادي فلسطين، از وعده حق خداوند که “ان الارض يرثها عبادنا الصالحون”. ما اما در انتظار روزي نه چندان دور خواهيم بود که در جايگاه سخنران، بگويي “نحن نفتخر بکم و نعتز بکم و سنبقى معکم ابدا” و نه خطاب به اهالي جنوب، بل به مردمان غزه. ما در انتظار سفرت به غزه خواهيم بود، و در انتظار روزي که در نماز مسجدالاقصي، تحقق وعده ي الهي را يادآوري شوي، ان شاء الله!