کد خبر:۹۴۵۷۴
اسلام شناسي

اسلام و از خود بيگانگي

از خودبيگانگي، هم فردي و هم اجتماعي است، گاه جامعه‌اي از خودبيگانه مي‌شود و جامعه‌اي ديگر را خود مي‌پندارد؛ در اينجا نيز هويت جامعه ديگر را هويت خود مي‌پندارد و جامعه ديگر را اصل قرار مي‌دهد، افرادي كه راه پيشرفت جامعه اسلامي را در غرب‌زدگي مي‌دانند درصدد از خود بيگانه كردن مسلمانانند.

گروه معارف «شبكه خبر دانشجو»؛ از خود بيگانگي يكي از درون مايه‌هاي اومانيسم است كه در قرون بعد از نظام كليسا مورد توجه قرار گرفت.

در ميان موجودات جهان تنها انسان است كه مي‌تواند هويت واقعي خود را دگرگون سازد، تعالي بخشد و يا آن را به ركود و سقوط بكشاند و نيز تنها انسان است كه مي‌تواند هويت واقعي خويش ؛ يعني روح انساني را با علم آگاهانه حضوري بيابد و يا از خود غافل شده، خود را فراموش كند و از خود بيگانه شود.

مفهوم از خود بيگانگي

اين واژه در طول تاريخ گاه مفهومي با بار ارزشي مثبت ولي غالبا معنايي با بار ارزشي منفي داشته است و به دست پيروان «هگل» يعني « باور» و «فوئرباخ» و «هس» مفهومي سكولار پيدا كرده است. آنچه امروزه در محافل علمي و فرهنگي مطرح و در اينجا مد نظر است، كاربرد منفي آن است، گر چه اين عنوان در محافل معنوي و عرفاني به معناي از خود گذشتن و به حق واصل شدن آمده و از اين جهت بار ارزشي مثبت و حقيقي به خود گرفته است.

وجه مشترك اين سه متفكر در زمينه رابطه دين و از خودبيگانگي است، كه هر سه نفر دين را موجب از خود بيگانگي بشر مي‌دانند و معتقدند بشر زماني خويشتن خويش را باز مي‌يابد كه دين را كنار گذارد و تا دين بر انديشه بشري حاكم است، خودبيگانگي گريبان‌گير انسان است . اين سخن دقيقا نقطه مقابل بينش اديان آسماني به ويژه اسلام و قرآن در مسئله از خودبيگانگي است.

قرآن و مسئله از خودبيگانگي

در بينش قرآني، حقيقت انسان را روح جاودانه او تشكيل مي‌دهد كه از خدا نشأت گرفته است و به سوي او باز‌مي‌گردد، و هستي انسان عين ربط به خداست، بريدن و جدا كردن او از خدا، هويت واقعي او را در پرده الهام فرو‌مي‌برد و اين حقيقتي است كه در مكتب‌هاي غير الهي مورد غفلت يا انكار واقع شده است. و از سوي ديگر زندگي واقعي انسان در سراي آخرت است .

ماده‌گرايان، انسان و زندگي وي را در زندگي دنيايي و نيازهاي مادي و احيانا نيازهاي معنوي وي در چارچوب زندگي دنيايي خلاصه كرده و به همه ابعاد مسئله از اين منظر نگريسته‌اند.

قرآن مجيد بارها در مورد غفلت از خود و سرسپردگي انسان به غير خدا، هشدار داده و بت پرستي و پيروي از شيطان و هواي نفس و تقليد كوركورانه از نياكان و بزرگان را نكوهش كرده است. و در اين باره مي‌فرمايد: « وَ لَا تَكُونُواْ كاَلَّذِينَ نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَئهُمْ أَنفُسَهُمْ »i، همانند آنان نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا هم آنان را نسبت به خودشان دچار فراموشي كرد...

و نيز مي فرمايد: «بِئْسَمَا اشْترََوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ »iiآنچه خود را به آن فروختيد بد چيزي است.

اگر خود حقيقي انسان را در نظر بگيريم و از زاويه از خودبيگانگي به اين آيات نظر كنيم، اين تعابير با همان ظاهر خود معنا و مفهوم مي‌يابد . بسياري از انسانها خود‌حقيقي‌شان را فراموش كرده يا از آن غافل شده‌اند. انسان تا به سوي خدا حركت نكند خود را نيافته است و گرفتار از خود بيگانگي است.

نمودهاي از خودبيگانگي

1- اصالت دادن به ديگري

انسان از خود بيگانه در تمام يا برخي از شؤون زندگي خود، اصالت را به ديگري مي‌دهد و در ارزيابي ها، احساس درد‌ها، مشكلات و راه حل‌ها، نيازها و ايده‌آل‌ها، ديگري را اصل قرار مي‌دهد و امور خود را بر اساس آن مي‌سنجد.

خداوند متعال در مورد انسان‌هاي رباخوار مي‌فرمايد: « الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَواْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِى يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسّ‏ِ ذَالِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَواْ ...»iii يعني: آنان كه ربا مي‌خورند به كاري برنمي‌خيزند مگر مانند برخاستن كسي كه شيطان او را در اثر تماس و آسيب رساندن آشفته مي‌كند، اين حالت رباخواران به اين علت است كه آنان گفتند: همانا خريد و فروش مانند ربا است.

انسان از خودبيگانه كه به ديگري اصالت مي‌دهد براي شؤون ديگري هم اصالت قائل است و در همه مسائل و فروع و ابعاد، اصالت را به ديگري مي‌دهد. از ديد انسان رباخوار اصالت با رباخواري است و خريد و فروش هم مثل رباست. او انسان را حيواني پنداشته است كه هر چه بهره‌مندي‌اش از دنيا بيشتر باشد، كامل‌تر و به هدف نزديك‌تر مي‌شود و رباخواري مصداق كامل اين بهره‌مندي است.

2- بر هم خوردن تعادل روحي

انسان از خود بيگانه كه عنان اختيار خويش را دركف ديگري نهاده است، به دو دليل تعادل خود را از دست مي‌دهد:

الف ) حركت‌هاي آن ديگري چون با مقتضاي ساختار وجودي او سازگار نيست دچار عدم تعادل مي‌شود.

ب ) آن ديگري، موجودات متعدد و متنوعي را در برمي‌گيرد. اين موجودات مختلف يا افراد متعدد خواست‌هاي متضاد و دست كم مختلفي دارند و تعادل انسان از خود بيگانه را بر هم مي‌زنند. قرآن كريم كه انسان مشرك را از خودبيگانه مي‌داند، مي‌فرمايد: « ءَ أَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيرٌْ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ »ivآيا خداوندان پراكنده بهترند يا خداي يگانه چيره بر همه؟

و نيز مي‌فرمايد: « ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِيهِ شُرَكاَءُ مُتَشَاكِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً »5خداوند مثلي زده است، مردي كه چند – خواجه- بدخو و ناسازگار در او شريك باشند ومردي كه از ان يك صاحب باشد، آيا اين دو در مثل برابرند؟

و نيز مي‌فرمايد: « وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ »6به دنبال راه‌هاي ديگر – به جز راه توحيد كه راه مستقيم است- نرويد كه شما را از راه خدا جدا و پراكنده سازد.

3- بي هدفي و بي‌معياري

انسان از خود بيگانه دچار بي‌هدفي مي‌شود. از ديدگاه قران، منافقان كه جمعي از خودبيگانه هستند اين گونه وصف مي‌شوند: « مُّذَبْذَبِينَ بَينْ‏َ ذَالِكَ لَا إِلىَ‏ هَؤُلَاءِ وَ لَا إِلىَ‏ هَؤُلَاءِ وَ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تجَِدَ لَهُ سَبِيلًا »7بين خدا و غير خدا سرگردانند. نه با گروه مؤمنان و نه با گروه كافران – يك دل – نيستند و هر كس را كه خدا گمراه كند برايش راهي نيابي...

4- عدم آمادگي و قدرت بر تغيير وضعيت

انسان از خودبيگانه وضعيت فعلي خود را مطلوب مي‌انگارد او به دليل غفلت از خود و وضعيت مطلوب واقعي، در انديشه تغيير وضعيت نيست و در نتيجه قدرت بر تغيير نداشته و در برابر آن مقاومت مي‌كند. خداوند درباره منافقان و كافران مي‌فرمايد: « فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ »8پس چون فرستادگان پروردگارشان با دليل روشن به سوي آنان آمدند به اندك دانشي كه نزدشان بود دلخوش كردند.

و نيز مي‌فرمايد: « وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بَِايَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنهَْا وَ نَسىِ‏َ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلىَ‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ فىِ ءَاذَانهِِمْ وَقْرًا وَ إِن تَدْعُهُمْ إِلىَ الْهُدَى‏ فَلَن يهَْتَدُواْ إِذًا أَبَدًا »9و چه كسي ستم‌كارتر از آن است كه به آيات خداوندگارش پند داده شود، پس، از آن روي گرداند و آنچه را از كارهاي زشت انجام داده فراموش كند. به راستي كه ما بر دلهاي آنان پوشش‌هايي نهاديم تا آن – قرآن- را درنيابند و در گوش‌هايشان سنگيني نهاديم – تا آن را نشنوند- و اگر آنان را به راه راست و رهنمود خدا بخواني، هرگز هدايت نشوند.

در اين آيه ناتواني اصلاح و عدم قدرت بر تغيير وضعيت به عنوان نمودي از خودبيگانگي مطرح شده است.

5- اصالت ماده و ماديات

هويت واقعي انسان را بعد روحاني و فراحيواني او تشكيل مي‌دهد ولي اگر انسان خود را ديگري پنداشت، طبيعي است كه هويت آن ديگري را هويت خود مي‌پندارد. به بيان قرآن، انسان‌هاي ازخودبيگانه همواره حيوانيت را به جاي خود واقعي خويش مي‌نشانند و چون حيوانيت به جاي انسانيت نشست ديگر چنين پنداشته مي‌شود كه هر چه هست، همين جسم مادي و غرايز حيواني است و جهان وي نيز چيزي جز جهان مادي نيست. در چنين شرايطي انسان از خودبيگانه مي‌گويد: « وَ مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائمَةً »10گمان نمي‌كنم قيامت در كار باشد.

او مي‌گويد: « هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نحَْيَا وَ مَا يهُْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ »11 زندگي جز همين دنيا نيست كه مي‌ميريم و زنده مي‌شويم و چيزي جز روزگار ما را هلاك نمي‌كند.

در اثر چنين بينشي، نيازهاي اين انسان نيز نيازهاي حيواني و بهره‌مندي از لذايذ دنيايي مي‌شود: « وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكلُُونَ كَمَا تَأْكلُ‏ُ الْأَنْعَامُ »12 آنان كه كافر شدند همانند چهارپايان مي‌خورند و از لذايذ دنيايي بهره مي‌گيرند . ولذا به زندگي دنيا خشنودند. براي چنين افرادي بيماري جسمي اندكي، بسيار مهم و موجب بي‌تابي است: « إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا »13 هنگامي كه شري به او برسد بي‌تاب است. ولي كوهي از بيماري‌هاي روحي را خوب مي پندارند. :« قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيهُُمْ فىِ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يحَْسَبُونَ أَنهَُّمْ يحُْسِنُونَ صُنْعًا »14بگو آيا شما را به زيان‌كارترين مردم آگاه سازم؟ كساني كه كوشش آنان در زندگي دنيا گم شده – به هدر رفته – است. و خود گمان مي‌كنند كه خوب رفتار مي‌كنند.

6- عدم بهره‌گيري از عقل و روح

كسي كه دچار از خودبيگانگي مي‌شود، شيطان، حيوان و يا موجود ديگري را خود مي‌پندارد و تسليم او مي‌شود و خود را در همين دنيا و لذات آن خلاصه مي‌كند. در نتيجه ابزازهاي شناخت عقلاني و روحي انساني خود را مهر كرده و راههاي شناخت حقيقت را به خود مي‌بندد . قرآن كريم مي‌فرمايد: « ذَالِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا عَلىَ الاَْخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِين *أُوْلَئكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلىَ‏ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْغَفِلُونَ »15 اين مهر بر قلب و گوش و چشمان نهادن، با انتخاب زندگي حيواني و حركت در آن مسير حاصل مي‌شود و چنين كسي از حيوان پست‌تر است. خداي متعال مي‌فرمايد: « أُوْلَئكَ كاَلْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئكَ هُمُ الْغَافِلُونَ »16 آنان همچون چارپايانند، بلكه آنان گمراه‌ترند، آنان همان افراد غافل هستند. زيرا حيوانات، حيوانيت خود را انتخاب نكرده بلكه حيوان خلق شده‌اند و حركت آنان در مسير حيوانيت ازخودبيگانگي نيست؛ ولي انسان كه انسان خلق شده است اگر حيوانيت را برگزيند از خود بيگانه شده است.
 
از خود بيگانگي عرفاني

ممكن است گفته شود كه انسان مؤمن و عارف به خدا نيز خداوند را بر خود حاكم مي‌كند و خواست او خواست خدا مي‌شود، و نقطه اوج توحيد و ايمان را سراپا تسليم خدا شدن و به كلي خود را فراموش كردن مي‌داند؛ پس انسان موحد نيز از خودبيگانه است!

در پاسخ بايد گفت: انسان هويت خدايي دارد كه از خدا نشأت گرفته و به سوي او بازمي‌گردد. حقيقت و هويت او عين ربط به خداست و تسليم خدا شدن عين بازيافتن خويش است. آياتي كه اهتمام به خود را نكوهش كرده، مقصودش اهتمام به خود حيواني و غفلت از آخرت و بدگماني به وعده‌هاي خداوند است، همانگونه كه مي‌فرمايد: « وَ طَائفَةٌ قَدْ أَهَمَّتهُْمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيرَْ الْحَقّ‏ِ ظَنَّ الجَْاهِلِيَّةِ »17 گروهي در انديشه- زندگي دنيايي و جان- خويشتن بودند و به خداوند گمان ناروا داشتند، گماني متناسب با دوران جاهليت.
 
فقدان هويت اجتماعي

از خودبيگانگي، هم فردي و هم اجتماعي است. گاه جامعه‌اي از خودبيگانه مي‌شود و جامعه‌اي ديگر را خود مي‌پندارد. در اينجا نيز هويت جامعه ديگر را هويت خود مي‌پندارد و جامعه ديگر را اصل قرار مي‌دهد. افرادي كه راه پيشرفت جامعه اسلامي را در غرب‌زدگي مي‌دانند درصدد از خود بيگانه كردن مسلمانانند.

يكي از كارهاي جوامع استكباري همين است كه يك جامعه را از خود بيگانه مي‌كنند . وقتي جامعه از خودبيگانه شد نياز به تهاجم فرهنگي نيست و در حال تفاهم فرهنگي هم، فرهنگ بيگانه كپي مي‌شود. علم‌زدگي، انسان‌مداري، اصالت ماده، خلاصه كردن رشد و پيشرفت در توسعه‌ي تكنولوژيك، از مظاهر نوين از خود بيگانگي جوامع در جهان امروز است.

درمان از خودبيگانگي

براي جلوگيري از سقوط در ورطه از خودبيگانگي توجه به چند نكته لازم است:

1. تنبه و خارج شدن از غفلت.

2. بازنگري نقادانه همراه با تقوا نسبت به گذشته.

اگر فرد يا جامعه‌اي در اعمالي كه انجام مي‌دهد بازنگري نكند و در بعد فردي محاسبه نفس نداشته باشد، و در بعد اجتماعي نيز از فرهنگ خود و بيگانه به طور كافي مطلع نباشد و در باب شيوه و ميزان نفوذ فرهنگ بيگانه در فرهنگ خودي بازنگري نداشته باشد، امكان فاصله گرفتن از هويت واقعي خويش بسيار زياد است و اين فاصله گرفتن مي‌تواند آنقدر پيش رود كه به نسيان خود و فرهنگ خودي بينجامد كه راه نجاتي براي از خود بيگانگي او متصور نيست. خداوند متعال در اين باره مي‌فرمايد: « يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ لْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ * وَ لَا تَكُونُواْ كاَلَّذِينَ نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَئهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ »18 اي كساني كه ايمان آورديد، تقواي الهي پيشه كنيد و هر كسي در باب آنچه براي فرداي قيامت پيش فرستاده بينديشد و آن را بازنگري كند و تقواي الهي پيشه كنيد كه خدا به آنچه انجام مي‌دهيد آگاه است. و همانند كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خداوند آنان را از خويشتن فراموش ساخت.

مفسران مي‌گويند : مقصود از تقواي دوم در آيه فوق، تقوا در بازنگري اعمال است . اگر انسان در اين مرحله هم از تقوا برخوردار نباشد دچار خودفريبي شده و به سوي از خودبيگانگي سوق داده مي‌شود.

از خودبيگانگي، گاه به دست خود، گاه با غفلت از خود و طرح برنامه ديگران صورت مي‌پذيرد. انسان گاهي موجود ديگري را به جاي خويش مي‌نهد و از خود بيگانه مي‌شود و گاه از خود غافل شده و ديگران براي او خودي تعيين مي‌كنند و در فكر استثمار برمي‌آيند و براي او، خود متناسب با اهداف خودشان تعيين مي كنند.

در امور اجتماعي نيز جامعه‌اي كه از خود غافل است، استعمارگران در صدد تعيين هويت فرهنگي او برمي‌آيند و به او الگو مي‌دهند . لذا براي جلوگيري از اين دو آسيب بزرگ، لازم است هويت واقعي فردي و اجتماعي خود را بشناسيم و همواره مراقب آن باشيم . خداوند در اين باره مي‌فرمايد: « يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ »19 اي كساني كه ايمان آورديد، به خودتان بپردازيد – و مراقب خويشتن باشيد- و هرگاه كه شما هدايت يافتيد، آن كس كه گمراه شده به شما زياني نمي‌رساند.  

1 . سوره حشر، آيه 19.

2 . سوره بفره، آيه 90.

3 . سوره بقره، آيه 257.

4 . سوره يوسف، آيه 39.

5 . سوره زمر، آيه 29.

6 . سوره انعام، آيه 153.

7 . سوره نسا، آيه 143.

8 . سوره غافر، آيه83.

9 . سوره كهف، آيه 57.

10 . سوره كهف، آيه36.

11 . سوره جاثيه، آيه 24.

12 . سوره محمد، آيه 12.

13 . سوره معارج، آيه 20.

14 . سوره كهف، آيه 103 و 104.

15 . سوره نحل، آيات 107 و 108.

16 . سوره اعراف، آيه 179.

17 . سوره آل عمران، آيه 154.

18 . سوره حشر، آيات 18 و 19.

19 . سوره مائده، آيه 105.

منبع: پايگاه اهل بيت/انتهاي پيام/

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار