کد خبر:۹۵۶۹۹۶
حسینیه دانشجو|

سرود‌هایی در مدح روز هشتم محرم

روز هشتم محرم منسوب است به حضرت علی‌اکبر (ع)، فرزند ارشد سیدالشهداء (ع) که در خلق‌وخو شبیه‌ترین مردم به پیامبر اسلام (ص) بودند. در چنین روزی، گلچینی از اشعار شاعران آئینی را از نظر می‌گذارنیم.

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو؛ روز هشتم محرم منسوب است به حضرت علی‌اکبر (ع)، فرزند ارشد سیدالشهداء (ع) که در خلق‌وخو شبیه‌ترین مردم به پیامبر اسلام (ص) بودند. نوشته‌اند زمانی که علی‌اکبر آرام‌آرام دور می‌شود، حسین سر به آسمان می‌کند: خدایا گواه باش جوانی به جنگ اینان رفت که در خلق و خوی و جمال و کمال، شبیه‌ترین مردم به رسول توست. شاهد باش‌ای خدای من که هرگاه مشتاق دیدار پیامبرت می‌شدیم و دلمان بهانه‌اش را می‌گرفت، نظر بر منظر جمال این جوان می‌کردیم. اکنون در چنین روزی، گلچینی از اشعار شاعران آئینی را از نظر می‌گذارنیم:


من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟
خبــر ریختــن بـال و پرت را ببرم
واژه‌های بدنت سخت به هم ریخته است
سینه ات یا جگـرت یا که سرت را ببرم؟
مثل مادر وسط کوچه گرفتار شدی
تـن پامال شـده در گذرت را ببرم
ولدی لب بــزن و نـام مرا باز ببر
تا به همـراه نســیم این اثرت را ببرم
ارباً اربا‌تر از این قامت تو قلب من است
چـونکه باید بدن مختصـرت را ببرم
میوه‌های لب تو روی زمین ریخته است
بــا عبا آمده ام تـا ثمرت را ببرم
بت شکن بودی وبیش از همه مبعوث شدی
حـالیا آمده ام تــا تبرت را ببرم
شبــه پیغمبـــر من معجزه هـــا داری، حیف!
قســـمت من شــده شق القــمرت را ببرم
سفره ات پهن شده در همه دشت، کریم
ســهم من هم شده ســوز سحرت را ببرم
لشـــگر روبـرویت "آکله الاکبـــــاد" اســت
کاش می‌شد که علی جان جگرت را ببرم
بدنی نیســت که تشـییـع کنم، مجبــورم
تـکه تـکه تنـی از دور و برت را ببرم
عمه ات آمده بالای سـرت می‌گوید:
تو که رفتــی بگذار ایــن پدرت را ببرم
ترسم این است که لب بر لب تو جان بدهد
بگذار ایـــن پـــــدر محتضرت را ببرم
مادرت نیست، ولی منتظر سوغات است!
عطر گیســـوی تو از این سفرت را ببرم
(مصطفی هاشمی نسب)
*********


پدر آرامش دنیا، پدر فرزند أعطینا
پدر خون خدا اما، پسر مجنون پسر لیلا
به کم قانع نبود اکبر، لبالب گشت از دلبر
به یکدیگر رسید آخر، لب رود و لب دریا
پسر دور از پدر می‌شد، مهیّای خطر می‌شد
پدر هی پیرتر می‌شد، پسر می‌بُرد دل‌ها را
در این آشوب طوفانی، مسلمانان مسلمانی
مبادا اینکه قرآنی بیفتد زیر دست و پا
پسر زخمی، پدر افتاد، پسر در خون، پدر جان داد
پسر ناله، پدر فریاد، میان هلهله، غوغا
پسر از زخم آکنده، پسر هر سو پراکنده
پدر، چون مرغ پرکنده، از این صحرا به آن صحرا
که دیده این‌چنین گیسو چنین زخمی شود پهلو؟
و خاک‌آلوده‌تر از او به غیر از چادر زهرا
(سید حمید رضا برقعی)
***********


غم به من چیره شد و تیره جهان در نظرم
خیز و کن یاری ام‌ای چشم و چراغم پسرم
تا صدای تو شنیدم ز رخم رنگ پرید
خبرم داد صدایت که چه آمد به سرم
چشم خود وا کن اگر لب به سخن وا نکنی
مکن از موی پریشان خود آشفته ترم
بسکه غم هست به دل جای غمت دیگر نیست‌
می‌نهم داغ جگر سوز تو را بر جگرم
پیش دشمن مپسند این همه من گریه کنم
داغت آخر کشدم لیک بدان من پدرم
چشمه‌ی چشم مرا اشک فشان خیز و ببین
لب خشکیده مگر‌تر کنی از چشم ترم
منکه خود خضر رهم بر سر تو پیر شدم.
چون نهادم لب خود بر لب تو‌ای پسرم
خصم لبخند زند من کف افسوس به هم
بین دل ریش و از این بیش مزن نیشترم
گه سرت، گاه رخت، گاه لبت می‌بوسم
دلم آرام نگیرد، چه کنم من پدرم
(علی انسانی)
********


قصد دارد بدود تاب و توانش رفته
پیرمردی که غریبانه جوانش رفته
هرچه میخواست که با پا برود باز نشد
عجبی نیست سوی معرکه جانش رفته
وقت پیری همه امید پدر‌ها پسراست
تکیه گاه قدو بالای کمانش رفته..
فرصت اینکه کند پا به رکابش هم نیست
دیر راهی شود از دست زمانش رفته
از سر ماذنه افتاد موذن برخاک
تا به خیمه غم هنگام اذانش رفته
باچه ضجری به سر نعش علی می‌آید
باچه حالی که توان بهر بیانش رفته
آمد و دید پیمبر به زمین افتاده
آمد و دید که حیدر ضربانش رفته
هرچه میدید علی بود علی بود علی
بدنش بیشتر از حد مکانش رفته
آنقدر نیزه به هرجای تنش ریخته اند
که توان از بدن نیزه زنانش رفته
تیر‌ها مثل حسن با بدنت لج کردند
هرچه تیر است دراین دشت نشانش رفته
عصمت الله به بالای سر شاه آمده
دید افتاده کنارش، وَ جانش رفته..
نوبت کار جوانان بنی هاشم شد
کار بسیار جوانان بنی هاشم شد
(سید پوریا هاشمی)

********

ای تجلی صفات همه‌ی برتر‌ها
چه قدر سخت بود رفتن پیغمبر‌ها

قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای.
چون که عشق پدران نیست کم از مادر‌ها

پسرم! می‌روی، اما پدری هم داری
نظری گاه بیندار به پشت سر‌ها

سر راهت پسرم تا در آن خیمه برو
شاید آرام بگیرند کمی خواهر‌ها

بهتر این است که بالای سر اسماعیل
همه باشند و نباشند فقط هاجر‌ها

مادرت نیست اگر مادر سقا هم نیست
عمه ات هست به جای همه‌ی مادر‌ها

حال که آب ندارند برای لب تو
بهتر این است که غارت شود انگشتر‌ها

زودتر از همه‌ی آماده شدی، یعنی که:
"آن چنان خسته نگشته است تن لشگر‌ها

آن چنان کهنه نگشته است سم مرکب‌ها
آن چنان کند نگشته است لب خنجرها"

چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده
چه کنم با تو و با بردن این پیکر‌ها

آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده
علی اکبر من شد علی اکبر‌ها

گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم
بر زمین باز بماند طرف دیگر‌ها

با عبای نبوی کار کمی راحت شد
ور نه سخت است تکان دادن پیغمبره
علی اکبر لطیفیان

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار