به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، آخرین قسمت از برنامه سوره فصل بنی امیه، به موضوع «نسبت مسلمانان معاصر جهان اسلام با بنی امیه» اختصاص داشت. میهمان این برنامه، مهدی فرمانیان عضو هئیت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی بود.
دیانی در ابتدای برنامه گفت بعد از سقوط بنی امیه تا امروز جهان اسلام چه سیری طی شده است؟ آیا خط تخریب بنیامیه و آثار آن همچنان ادامه دارد؟
فرمانیان پاسخ داد: اگر بخواهیم درباره سیر تطور نوع نگاه مسلمانان به دولت بنی امیه بپردازیم باید چندین پارامتررا باهم ببینیم. یکی دولت عباسیان را بشناسیم که خیلی مورد اذیت مروانیان قرار گرفتند و دیگری ظهورمعتزله سیاسی بغداد که باید آن را بشناسیم. از سال ۲۰۰ به بعد عدهای از معتزله در بغداد ظهور کردند که امام علی (ع) را افضل صحابه میدانستند. همزمان با این ماجراها احمدبن حنبل ظهور کرد که امام علی (ع) را به عنوان خلیفه چهارم پذیرفت. همه این اتفاقات باعث شد که دولت امویان بیشتر مورد انتقاد و ارزیابی قرار بگیرد. درکنار اینها مکتب صوفیه ظهور کردند که در طول تاریخ خیلی اثرگذار بودند و جایگاه حضرت علی (ع) و فرزندانش را در تاریخ بالا بردند. حتی خود کلمه «تصوف» مورد نقد نیست، ولی صوفی مورد نقد است. در خیلی از آثار اهل سنت کلمه تصوف معادل «اخلاق» گرفته است.
مجری برنامه در این بخش سوال کرد که این صوفیها متعلق به چه مکتبی بودند؟
عضو هئیت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی گفت: در جهان اسلام فقه یک مسئله خنثی است یعنی طرف میتواند در یکی از این مکاتب فقهی باشد، اما از نظر گرایش فکری و اخلاقی باهم متفاوت باشند. مثلا ابن جوز حنبلی کتابی مینویسد با این مضمون که میتوانید یزید را لعن کنید. ضمن اینکه ما باید صوفیه اهل سنت با صوفیه شیعه را از یکدیگر تفکیک کنیم. در عالم اهل سنت صوفیان بسیار زیادی داریم که اهل مکاشفهاند. محبت صوفیهای اهل سنت نسبت به اهل بیت، از منِ شیعه اگر بیشتر نباشد، کمتر هم نیست. امروز هم در جهان اسلام، در میان صوفیها این فضا وجود دارد. چندسال پیش یک سایتی اعلام کرد که حدود ۸۵۰ میلیون صوفی، عدهای گفتند ۳۵۰ میلیون صوفی، ولی به هرحال به صورت میانگین حدود ۵۰۰ میلیون نفر صوفی در جهان داریم که همه شان محب اهل بیت هستند. تصوف نقش بسیار زیادی در تعدیل نگاه اهل سنت به بالابردن جایگاه اهل بیت و نگاه منفی به امویان داشت و تا امروز هم ادامه پیدا میکند.
دیانی پرسید پس از چه زمانی به این نوع نگاه خدشه وارد شد و جایگاه بنیامیه نسبت به جایگاه اهل بیت بالاتر رفت؟
فرمانیان توضیح داد: درکنار صوفیهایی که اشاره کردم ما چندین دولت شیعی داریم مثل دولت آل بویه، دولت فاطمیان و امثال اینها که جریان شیعیان در زمان آنها برجسته میشود، ولی یک طیف هم اهل حدیث به وجود میآید که خودشان چند دستهاند. یک دسته آنها محبت اهل بیت و امویان را دارند، ولی منتقد شیعه هستند. به عقیده آنها شیعیان پیروان امام علی (ع) نیستند بلکه از طرفداران عبدالله بن سبای یهودی هستند که منافقانه اسلام آوردند و به اهل بیت هم پایبند نیستند. همه تاریخ صفین و جمل روی دوش عبدالله بن سبا گذاشته میشود تا بعدا گفته شود که معاویه موافق جنگ نبود، امام علی (ع) هم موافق جنگ نبود و عبدالله بن سبا فتنه برای ایجاد جنگ ایجاد کرد. این جریان فکری از قرن سوم شروع شد و هنوز هم در فیلمهایی که وهابیها میسازند خودش را نشان میدهد. زمانی که ما «مختارنامه» را ساختیم وهابیها هم در عربستان فیلم «حسن، حسین، معاویه» را ساختند و نوعی تاریخ سازی کردند که هم معاویه بخاطر جنگ گریه میکرد هم علی (ع)؛ بنابراین اهل حدیث آمد بین شیعه و اهل بیت جدایی بیندازد و بگوید اهل بیت مشکلی با امویان و خلفا نداشتند و مشکل عبدالله بن سبا و طرفدارانش هستند.
این استاد تاریخ اضافه کرد: در آن دوران دولت امویان سه طیف بودند؛ طیف معاویه، طیف یزید و مروانیان. اهل حدیث این سه طیف را یکی نمیدانند. خود اهل حدیث هم شامل سه قسم اهل حدیث منتقد اموی ها، اهل حدیث ساکت و اهل حدیث مدافع امویها میشوند. تحریف هم از دل اهل حدیث مدافع اموی آغاز شد. از قرن چهارم به بعد، ما دیگر «ناصبی» نداریم یعنی کسانی که هم بغض اهل بیت را دارند و هم بغض نسبت به اهل بیت را اظهار کند. از قرن چهار تا ششم کم کم سیطره و هیمنه امویان شکسته میشود و از قرن ششم به بعد ابن تیمیه ظهور میکند که دوران اوج حب به امویان و فضاسازی علیه شیعیان است. ابن تیمیه اگرچه عقاید عثمانیه را مطرح نکرد، اما روح عثمانی گری را خیلی جدی احیا کرد.
وی در ادامه به بیان ویژگیهای ابن تیمیه پرداخت و گفت: ابن تیمیه تا توانسته فضائل اهل بیت را انکار و درعوض تا توانسته از امویان دفاع کرده است. گاهی هم حتی از انکار فضائل اهل بیت به تنقیص و توهین میرسد. خیلی از حرفهایی که ابن تیمیه میزند بخاطر کوبیدن شیعه است. یعنی ابن تیمیه همه تلاشش را میکند که دولتهای شیعی دوباره تکرار نشود. بعد از اینکه ابن تیمیه و شاگردانش از بین میروند و بعد از حمله مغولان که زمینه هم فراهم است دوباره صوفیه اوج میگیرد و دولت امویان دوباره منفور میشود به طوریکه از قرن هشتم تا قرن دوازدهم محبت اهل بیت خیلی جدی مطرح است و دیگر هیچ حرفی از امویان وجود ندارد.
سردبیر برنامه سوره در این بخش از فرمانیان پرسید که نگاه خلافت عثمانی به بنی امیه چگونه است؟
وی پاسخ داد: بخاطر جریان صوفیها نگاهشان منفی است. صوفیها از قرن هشتم و نهم انقدر ظهور و بروز جدی در جهان اسلام پیدا میکنند که وقتی صفویها در قرن دهم میآیند ودعوای شیعه و سنی شکل میگیرد، دیگر روح ناصبی گری وعثمانی ظهور نمیکند. تا ظهور فضای سلفی گری در جهان اسلام که از قرن دوازدهم ظهور و بروز میکند و در آن رمان غیر از هند که فضای انتقادی نسبت به شیعه وجود دارد محبت اهل بیت جایگاه خوبی دارد و نقد امویان سرجای خودش است. اما در قرن دوازدهم به بعد، قرن بازگشت فکر ابن تیمیه به جهان اسلام توسط افرادی مثل محمدبن عبدالوهاب است. محمد بن عبدالوهاب، فکر ابن تیمیه را دوباره زنده میکند. یکی از مسائل مبهم جهان اسلام در اینجاست که چرا دوباره بازگشت به عقب داریم و ابن تیمیه دوباره ظهور میکند. در اینجا یکی از سوالاتی که معمولا درباره دینداری مطرح میشود اینکه چرا ما عقب ماندهایم و اروپاییها چرا عقب مانده نیستند؟ آیا، چون ما دینداریم عقب افتاده ایم؟ عدهای مثل محمدبن عبدالوهاب میگویند ما، چون از سلف دور شده ایم این بلا سرمان آمد و مرادشان از سلف هم سه قرن اول است. درتفکر شیعی ما تمدن را مربوط به قرن سه وچهار میدانیم، اما به عقیده سلفیها تمدن مربوط به قرن یک و دو است. با این حساب از نظر آنها معاویه، یزید و مروانیان نسل طلایی اسلام هستند. ذبحی که داعش آورد و باب کرد برای امویان است؛ بنابراین همه آنچه در آن تاریخ منفی حساب میشد و افرادی مثل حجاج بن یوسف الگو شدند. یکی از کارهایی که حجاج میکرد این بود که در روز عید سر یکی ازمخالفانش را میبرید و این درست همان کاریست که ابومصعب زرقاوی انجام میداد.
دیانی این سوال را مطرح کرد که آیا همه سلفیها اینگونه اند؟
فرمانیان پاسخ داد: خیر. اخوانیها و خیلی از طالبانیها و دیوبندیها اینگونه نیستند. بسیاری از سلفیها موافق شهید شدن امام حسین (ع) هستند و معتقدند یزید اشتباه کرده است، ولی در عین حال او را از خلافت ساقط نمیدانند. ابن تیمیه عبارتی دارد با این مضمون که «یزید اشتباه کرد امام حسین (ع) را شهید کرد، چون او یکی از اولیای غیرصالح است.» میبینید که از نظر اینها، امام حسین (ع) «ولی» است، اما غیرصالح. وهابیان هم مثل اهل حدیث شامل سه طیف است.
مجری برنامه پرسید: سعودیها در کدام دسته هستند؟
این استاد تاریخ گفت: سعودیها سکولار هستند، وهابیهای عربستان دو طیف هستند. اکثرشان حب اهل بیت دارند، از امویها هم بدشان نمیآید. بقیه شان هم حب اهل بیت را دارند هم حب اموی را. اکثر وهابیها حب امویان را دارند و بهترین حکومت و دوره را دوران اموی میدانند، چون گرایشهای سلفی را دارند. از معاویه خیلی سفت و سخت دفاع میکنند درباره یزید هم میگویند یک اشتباهی کرده است. ما در سوریه، طیف کوچکی از سلفیهای وهابیها را داریم مثل جیش الاسلام و زهران علوش از یزید و دولت بنی امیه دفاع میکنند و اینها با داعش فرق دارند. بعد از آن، درقرن دوازدهم شاه، ولی الله دهلوی اولین کسی است که افکار ابن تیمیه را به شبه قاره هند میبرد. هم خودش هم پسرش هم کتابهایی در نقد شیعه مینویسند، اما دیگر خبری از حب امویان نیست. شاه عبدالعزیز دهلوی در کتاب «تحفه اثناعشریه» کمی رنگ و بوی کفر شیعه را پررنگ میکند. اگر امروز بعضی از طالبانیها رویکرد افراطی و تکفیری نسبت به شیعه دارند به همین کتاب برمیگردد.
دیانی در این بخش این سوال را مطرح کرد که نگاه طالبان به اهل بیت و بنی امیه چگونه بود؟
عضو هئیت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی پاسخ داد: نگاه طالبان را باید ازنگاه دیوبندیه دربیاوریم، چون آنها غیر از دیوبندیه نیستند. دیوبندیها دو دسته اند. عده ایشان حب اهل بیت شدید دارند، منتقد شیعه هستند و گاهی هم انتقادهایشان افراطی میشود، عده قلیلی شان هم قائل به کفر شیعه هستند. طالبان جزو هردوی اینهاست، ولی اکثرشان جزو دسته اول هستند. منظوراز انتقاد هم در اینجا این است که به عقیده آنها شیعه بدعت گذار است و ربطی به اهل بیت ندارد و یک فرقه منحرف است. در طیف دیوبندیها تعداد خیلی کمی با نام سپاه صحابه در پاکستان ظهور کردند که شیعه را تکفیر میکنند یعنی معتقدند شیعه را باید بکشیم، درمیان طالبان هم برخی اینگونه اند، ولی تعدادشان خیلی کم است. این طیف خیلی هم با امویان خوبند.
وی اضافه با تاکید براینکه فضای رسانهای الان قصد دارد فضا را به سمت یک جنگ مذهبی تمام عیاردر افغانستان ببرد تصریح کرد: در چنین شرایطی مسلمانان و شیعیان افغانستان باید هشیار باشند که گول این فضای رسانهای را نخورند. یعنی کاری نکنند که بهانه به دست طالبان دهند و شیعه کشی راه بیفتد، اما اگر طالبان خواستند به آنها تعرض کنند از خودشان دفاع کنند. دفاع در وقتی که کار به جای باریک میرسد واجب است. طالبان الان عزاداری را بهانه نکردند، اما مردم، چون دوران خشونت آنها را قبلا دیدند الان ترسیدند و سایه وحشت وجود دارد. طیف دیگ، کسانی هستند که به آمریکا کمک کردند و الان فکر میکنند که طالبان ممکن است آنها را بکشد، ولی حداقل الان طالبان اعلام کرد که ما با کسی کاری نداریم. طالبان در مناطق شیعهنشین اسلحه آنها را نگرفته است؛ بنابراین اتفاقی که الان در افغانستان افتاده و فرار مردم بخاطر ترسی است که بیست سال پیش از طالبان داشتند نه از اتفاقاتی که الان افتاده است. شاید به صورت موردی ۱۰ درصد آنها هم اهل کشتار باشند، ولی عمده انها حداقل الان اینگونه نیستند. شورای علمای شیعه باید به هوش باشد. امروز (سه شنبه دوم شهریورماه) علمای شیعه در کابل جلسهای داشتند با این موضوع که علمای شیعه چگونه با طالبان برخورد کنند. به همین منظور بیانیهای دادند و خواسته هایشان را مطرح کردند که جان ومال و ناموس شیعیان حفظ شود.
مجری برنامه سپس پرسید که در دره پنجشیراوضاع چگونه است؟
فرمانیان گفت: دره پنجشیر برای اهل سنت و تاجیکهاست که در طول تاریخ کاری به شیعه نداشتند. اما در یک جنگی میان شاه احمد مسعود و عبدالعلی مزاری درکابل تعداد زیادی شیعه کشته شد. بعدا شهید مزاری برای اینکه با شاه احمد مسعود درگیر بود به سمت طالبان رفت. درهمینجا طالبان خدعه کردند، به مزاری وعده همکاری دادند، اما او را به طرز فجیعی کشتند؛ لذا شیعیان مخصوصا طیف شهید مزاری میگویند ما یکبار خدعه طالبان را دیدیم و الان دیگه گول آنها را نمیخوریم اگر میگویند کاری به شیعه و عزاداریهایشان ندارم یک خدعه و فریب است وما باور نمیکنیم. اما بسیاری از علمای شیعه میگویند، طالبان فعلا حاکم شده و ما باید گونهای عمل کنیم که بهانه به دستشان ندهیم تا شیعه کشی راه بیفتد البته اسلحه هایمان هم تحویل نمیدهیم اگرچه برخی از شیعیان انقدر ترسیدند که رفتند و اسلحه هایشان را تحویل دادند. به عقیده من طالبان در دوران فعلی دچار یک تحول روشی شده اند و دیگر مثل بیست سال پیش نیستند، این را از حرفهایشان درباره ارتباط با سازمانهای جهانی واینها میتوان فهمید. چون فهمیدند اگر بخواهند سرقدرت بمانند مجبورند فضای جهانی را تلطیف کنند. وقتی آمریکا به طالبان حمله کرد انها به جنوب افغانستان و شمال پاکستان رفتند و ملا عمر چهارسال در مخفیگاه بود در سال ۲۰۰۵ همه نیروهایش را دعوت کرد تا به انها روحیه بدهد. در این جلسه باهم صحبت کردند که ایندفعه دیگر نباید با خشونت رفتار کنیم و باید فضا را تلطیف کنیم، ولی سیطره خشونتشان انقدر زیاد بود که کسی باور نمیکرد. شکل حضور آمریکا هم اینگونه بود که درسال ۱۹۹۰ شوروی از هم پاشید. احزاب افغانستان باهم در جنگ بودند. نفت و گاز بسیاری در ترکمنستان و آسیای میانه وجود داشت و بهترین زمان استفاده از آن بود. آمریکا در چنین شرایطی گروهی را راه انداخت به نام طالبان که به اوضاع مسلط شود و بعد از طریق همین گروه نفت وگاز را از آسیای میانه ببرند.
دیانی در پایان گفت: در بحث راجع به افغانستان من معتقدم مسئولین باید با مردم حرف بزنند که متاسفانه نمیزنند.