به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری دانشجو، محمد ایمانی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
۱- اعتماد سیاستمداران یک کشور به آمریکا و غرب، دقیقاً چه بلایی بر سر امنیت و ثبات و پیشرفت و اقتدار آن کشور میآورد؟
افغانستان و عراق، تصاویر مجسمی از سرانجام اعتماد به آمریکا و باز شدن پای این رژیم مستکبر به کشورها هستند. ویرانی زیرساختها، جنگ و ترور و بیثباتی سیاسی- اقتصادی، عقبماندگی شدید و نابودی میلیونی انسانها و غارت منابع، ثمره چند ده سال دخالت سیاسی و نظامی و امنیتی آمریکا در دو همسایه شرقی و غربی ماست. عراق در همین چند دهه بهویژه سالهای پس از اشغال، موجی از تروریسم، فقر و بیکاری و فساد اقتصادی را تجربه کرده است. صدام، سال ۱۹۷۹ با کودتا حاکم شد و با همراهی حزب بعث، تا سال ۲۰۰۳ به مدت ۳۴ سال، حاکم بلامنازع سیاست و اقتصاد عراق بود.
آمریکاییها در دهه ۱۹۸۰ میلادی، صدام را علیه ایران تجهیز کردند. دونالد رامسفلد دسامبر ۱۹۸۳ (آذر ۶۱) بهعنوان نماینده ویژه ریگان، با صدام در بغداد ملاقات کرد و بدینترتیب، فصل تازهای از روابط دوجانبه با محوریت جنایت علیه ایران آغاز شد. اما همین رامسفلد، دو دهه بعد (سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳) بهعنوان وزیر دفاع جورج بوش، نقشه حمله جنایتکارانه به افغانستان و عراق را طراحی کرد. آمریکا، صدام را برای حمله به ایران تحریک و حمایت کرد، اما هنگامیکه او شکست خورد و تاریخ مصرفش تمام شد، کنار زدن وی تبدیل به بهانهای شد تا آمریکا زیرساختهای عراق را نابود و دانشمندانش را ترور کند. نتیجه چهار دهه سیاست آمریکا نسبت به عراق، درگیری این کشور در چند جنگ، ویرانی زیرساختها و نابودی درآمدهای عظیم ملی بود. همین حالا هم گروهکهای تروریستی تحتالحمایه آمریکا، زیرساختهای برق و آب و انرژی عراق را هدف قرار میدهند. خیانت دیگر آمریکا، غارت بخشی از درآمدهای نفتی عراق بوده و گفته میشود آنها یک سوم از درآمد فروش نفت عراق را بهعنوان هزینههای جنگ و سرنگونی صدام، برای خود برمیدارند و در واقع از سر سفره مردم دریغ میکنند. خیانت بعدی آمریکا و متحدانش، آشوبافکنی مبتنی بر فقر فساد مزمن در این کشور بوده که ظرف چند سال اخیر موجب شده با حاکمیتی نامنسجم
و کم کارآمد مواجه باشیم. آمریکا دو سال قبل دست به تحریک آشوبهای خیابانی زد و مرتکب کودتا علیه دولت قانونی مستقر شد؛ هر چند که پارلمان این کشور رسما حکم به اخراج اشغالگران داده است.
۲- افغانستان، نمونه تازهتری از نقش نابودگر «اعتماد به آمریکا» است. آنها به اعتراف خود، در پا گرفتن طالبان نقشآفرین بودند و سپس تروریسم و فعالیت طالبان و القاعده را بهانه اشغال افغانستان قرار دادند. حالا هم بعد از بیست سال اشغالگری و جنایت و غارت منابع این کشور، پشت دولت غربگرا را خالی کرده و در حال واگذاری افغانستان به همان گروهی هستند که به بهانه فعالیت آنها، خاک افغانستان را اشغال کرده و مردم این کشور را به خاک و خون کشیده بودند. وقتی دولتی تماما غربگرا و دستنشانده اما فاقد حداقل ریشههای مردمی در کابل
سر کار آمد، ادعا میشد این کشور در مسیر توسعه و پیشرفت قرار گرفته و ارتش آن مدرن شده است، اما همین ارتش و دولت بیریشه، ظرف چند هفته تسلیم نیروهای پیاده طالبان شدند و تمام خیالپردازیهای رسانهای درباره پیشرفت و توسعه افغانستان فرو ریخت.
حالا کار بهجایی رسیده که خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس با اشاره به قال گذاشتن دولت غربگرای افغانستان مینویسد: «جهان دیگر آمریکا را شریک قابل اعتمادی نمیداند». و یک کانال غربگرا در ایران در همین زمینه خاطرنشان میکند «جو بایدن تمام تعطیلات آخر هفته را در استراحتگاه شخصیش بود و حتی حاضر نشد ذرهای به افغانستان بیندیشد. بلینکن فراموش کرده که ترامپ گفته بود ما میرویم اما اگر لازم شد به سرعت باورنکردنی برخواهیم گشت. بلینکن فراموش کرده است که مأموریت آنان در افغانستان کمک به نیروهای امنیتی و تضعیف طالبان و نابودی آنان بوده است. بایدن و دولتش از همان زمان که نیمهشب بگرام را ترک کردند، اجازه بازگشت افغانستان به عصر تاریکی را صادر کردند؛ همانگونه که اوباما، سوریه و عراق را به عصر تاریکی برد».
۳- این دو عبرت بزرگ در همسایگی ما، بیش از هر چیز عناصر مزدور یا خوشخیال نسبت به آمریکا و غرب را شرمنده میکند. اما برخی از این افراد، چنان طلبکارانه نسبت به منطق مستحکم جمهوری اسلامی موضع میگیرند که گویا تصور میکنند کسی متوجه زمین خوردن و سینهخیز رفتن آنها نشده و لگدمال شدن بافتههای تئوریکشان زیر پای واقعیتها را نمیبیند. دو عبرت عراق و افغانستان به علاوه عبرتهای برجام، به ما و هر ملت دیگری میگوید که تنها مسیر پیشرفت و مانعزدایی از آن، بیاعتمادی مطلق به آمریکا و غرب (بیاعتمادی به تطمیعها و تهدیدها) است. غربگرایان در اینجا مرتکب روایت وارونه میشوند. مشخصا در ماجرای میان ما و غرب، بهجای اینکه اذعان کنند آمریکا به شکل پایدار در حق ملت ما جنایت و خیانت و عهدشکنی کرده و بر اساس عبرتهای هشتادساله تاریخ معاصر نتیجه بگیرند که
سر سوزنی نباید به آمریکا اعتماد کرد، جمهوری اسلامی را متهم میکنند که چرا دوباره سراغ مذاکره و تعامل با آمریکا نمیرود تا تحریمها برطرف شود، یا چرا از آمریکا واکسن نمیخورد و...! انگار از مریخ آمدهاند! میگویند چرا مذاکره نمیکنید تا تحریمها لغو شود و اقتصاد رونق بگیرد! برخی سفیهان بیپروا یا مأموران معذور، حتی در گذشته مدعی بودند نفی مذاکره، ایدئولوژی بقای جمهوری اسلامی است و به همین دلیل حاکمیت حاضر نیست مذاکره را بپذیرد. اما سرانجام نسخه اعتماد دولت و مجلس وقت به وعدههای آمریکا را در قالب عبرتهای منحصر به فرد برجام دیدیم، تا آنجا که رئیس دولت بانی برجام اذعان کرد کشورها مگر دیوانه شده باشند که با وجود زیر پا گذاشته شدن برجام، بخواهند به مذاکره با آمریکا بیندیشند. (هرچند که خود وی، پس از روی کار آمدن بایدن و با وجود سرکشی و دغلبازی دولت جدید آمریکا، باز هم خواستار اعتماد به هر قیمت به آمریکا شد تا نشان دهد بیماری آمریکازدگی، بیماری صعبالعلاجی است).
۴- چرا غربگرایان به تکاپو افتادهاند تا روایتی تحریفشده را به افکار عمومی قالب کنند؟ آنها میدانند دولت غربگرا با امید و اراده مردم (بهعنوان سرمایه راهبردی کشور) چه کرد؛ و بارقههای امیدی را که انتخاب رئیسجمهوری انقلابی و طلیعه تشکیل دولت جدید در میان تودههای مردم پدید آورده، میبینند. میدانند اگر برنامه دولت جدید با نشاط و ایمان و اراده موجود پیش برود، ظرف یکی دو سال میتواند سرمایه اعتماد عمومی را چند برابر کند و همین ظرفیت را در خدمت شکستن بنبستها و گشایش در امور قرار دهد. طبیعی است در این صورت، نسخه وامداری و طفیلیگری غرب، دوقبضه باطل خواهد شد. به همین دلیل و مبتنی بر نتایج تلخ سوءمدیریت خود در دو حوزه اقتصادی و کرونا، از چند هفته قبل شروع به فضاسازی و منفیبافی شدید علیه دولتی کردند که اصلا تشکیل نشده بود! همچنان با وقاحت، آثار نقدینگی هشت برابر شده، تورم دستکم ۴۵درصدی و گران شدن اقلام مختلف را در سفره مردم به رخ میکشند و میگویند دولت جدید با کسری بودجه چند صدهزار میلیاردی، چرا سراغ «مذاکره با آمریکا» (بخوانید تسلیم در مقابل دیکتههای جدید و مسکوت گذاشتن نعش بر زمین مانده فتحالفتوح «برجام»!) نمیرود؟
۵- تحریمها با برجام دو برابر شد و حتی غذا و دارو که استثنای تحریمهای سازمان ملل است، در روند پسابرجام، مورد تحریم آمریکای عهدشکن قرار گرفت. از آن طرف تروئیکای اروپائی که مدعی راهاندازی کانال اسپیوی و اینستکس برای رفع تحریمهای دارویی بود و سه سال تمام، روحانی و ظریف و دولت دوازدهم را سر کار گذاشت، در عمل با تحریمهای دارویی آمریکا همراهی کرد. این واقعیتی است که هر فعال سیاسی و رسانه مروّج خوشبینی به آمریکا و تروئیکای اروپایی را شرمنده میکند. آنها اگر بخواهند صادق باشند، بهخاطر همین یک قلم تحریمهای دارویی در پسابرجام باید از ملت ایران عذرخواهی کنند. اما چون انصاف و تعهد و مسئولیتپذیری و احترام به شعور مردم، جایی در شخصیت رشد نایافتهشان ندارد، قیافه طلبکارانه به خود میگیرند و میگویند چرا واکسن نمیخرید یا برای رفع تحریم مذاکره نمیکنید تا مردم قربانی کرونا نشوند؟! مردم ایران حق دارند بدانند چرا درست در مقطعی که همه باید یکصدا و از موضع طلبکاری، گریبان آمریکا را بگیرند و حقوق ایران را طلب کنند، جماعت مذکور همچنان به تبرئه آمریکا و غرب میپردازند؟ آیا قدرت عبرتاندوزی از سرنوشت اعتماد به آمریکا را ندارند؟ یا علت این است که در پوشش رفیق قافله، شریک دزدان و راهزنان غربی بودهاند و پای خودشان هم در این خیانت بزرگ گیر است؟
کجفهمان به کنار، اما باید با آنها که مأموریت دارند ضمن تحریفگری و مسئلهتراشی نگذارند تغییر ریل بزرگ در کشور اتفاق بیفتد، برخوردی درخور خیانتشان داشت. دوره تغافل و مجامله با سرانگشتان این اخلال مدیریتی و رسانهای، دیر زمانی است پایان یافته است.
۶- حصار تحریم، با شکستن حصار خودتحریمی شکسته میشود. این حصار داخلی، هم مدیریتی است و هم روانی و رسانهای. در طول تاریخ، دژهایی که درِ آنها با هیچ دژکوب قوی شکسته نمیشد، با قبول پیشکش اسب تروای دشمن یا غفلت از خیانت برخی عناصر نفوذی، تسخیر دشمنان شدند. باید بررسی کرد کدام تصمیمگیران و تصمیمسازان، نقش «جانوسیار» و «ماهیار» را در مدیریت بازی کردند که دشمن توانست ضربات اقتصادی و امنیتی موثر وارد کند؟ «جانوسیار» و «ماهیار»، دو صاحبمنصبی بودند که به هنگام حمله اسکندر مقدونی به ایران، به دارا (داریوش سوم) خیانت کردند اما پس از پیروزی اسکندر، توسط خود وی به دار کشیده شدند.
به تعبیر قاآنی «ناجوانمردی است چون جانو سیار و ماهیار- یار دارا بودن و دل با سِکندر داشتن». لطفعلیخان زند اگر مقابل آغا محمدخان شکست خورد، زیر سر خیانت صدر اعظمی به نام ابراهیم خان کلانتر بود که در قلعه ورودی شیراز را در بحبوحه جنگ به روی لطفعلیخان زند بست و در اثر این خودتحریمی، سلسله وطنفروش قاجار غالب شدند.
اکنون که دولت انقلابی، جوان و مردمی، با حمایت قاطع مجلس محترم تشکیل شده، یکی از واجبترین مسئولیتها، از بین بردن هر سازوکار تصمیمگیر یا تصمیمسازی است که در حوزه محاسبه و تصمیم یا اجرا، موجب خودتحریمی شده و به حربه کُند
تحریم، بُرش داده است.
ایران همین حالا، دارای اهرمها و ظرفیتهای بسیاری است که بهکارگیری همافزا و همپوشان آنها در شبکه قدرت ملی و بینالمللی میتواند ظرف چند ماه، به عبور قدرتمندانه از حصار تحریمها و افزایش موثر درآمدهای ملی منتهی شود.
به موازات این کار، دولت و دستگاه قضایی و مجلس باید بیاعتنا به جنجالها، مبارزه بیامان با شبکه ضدامنیتی اخلالگر در حوزههای اقتصادی و رسانهای را آغاز کنند.