«جعفرقلی جواننامی» در خصوص انس بین فرزند شهیدش با شهید برونسی میگوید: «شهید برونسى یک بار که به خانه ما آمده بود این مطلب را بیان کرد که من آنچه را که از خدا خواستم گرفتم! از او پرسیدم مگر از خدا چه خواستى؟ شهید برونسی پاسخ داد همین حسین را، او از ملائکه است.»
هیچ وقت شهید برونسی را آن طور ناراحت و عصبانی ندیده بودمش، با صدایی که میلرزید، گفت: شما به چه اجازه به خونه من ماشین لباسشویی آوردی؟ مگه من رفتم جنگ که ماشین لباسشویی بیاد توی خونهام؟
هر روز با انتشار وصیت نامه یک شهید والامقام از یک سو مطالبات و توصیه های آن عزیزان را مرور می کنیم و از سویی ثواب روزه آن روز خود را به آن شهید بزرگوار هدیه میکنیم.
این اوستا عبدالحسین بُرُنسی، یک جوان مشهدی بنّا، که قبل از انقلاب یک بنّا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشتهاند و من توصیه میکنم و واقعاً دوست میدارم شماها بخوانید.
مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی، جبهه زیاد تشریف میآوردند، شبی که برای سخنرانی به تیپ امام جواد (ع) آمده بودند؛ موقع نماز که شد، قبول نمیکردند امام جماعت باشند، خیلی اصرار کردیم که دلمان میخواهد یک نماز به امامت شما بخوانیم اما قبول نمیکردند، شهید برونسی عرض کرد: حاج آقا بروید جلو بایستد.
یک راوی دفاع مقدس در جمع دانشجویان دانشگاه فردوسی گفت: در مکانی که اکنون نشستهاید در یک عملیات بیش از یک میلیون گلوله و توپ تانک بر سر رزمندگان اسلام ریخته شده به نحوی که ماهر الرشید به صدام گفت ایرانیان در زیر این آتش دیوانه شدهاند.
همسر شهید برونسی میگوید: به خاطر جبهه رفتن زیاد او ناراحت بودم؛ رو کرد به مادرم گفت: «من حاضرم که این خونه و اثاث و حتی کت تنم رو بگذارم، برای دختر شما. ولی فقط به یک شرط، که دختر شما باید قولش رو به من بده.»
دختر شهید برونسی گفت: تقوا و اخلاص شهید برونسی از خصوصیات بارز وی بود، زمانی که وی یک کارگر ساده بود و چه زمانی که به عنوان فرمانده تیپ معرفی میشود در رعایت لقمه حلال و بیتالمال خیلی حساس بودند.