برچسب ها - کتاب مهتاب خین
برچسب ها
گفتم: «برادر جان بگو ببینم چرا دفعه اول که اسم و رسم تو را پرسیدم چیزی نگفتی؟!» گفت: «وقت اذان بود نماز می‌خواندم.» نگاهی به سر و وضع او انداختم. از لای انگشتان لاغرش که روی محل زخم گذاشته بود خون بیرون می‌زد.
کد خبر: ۸۰۶۹۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۳

پرطرفدارترین عناوین
آخرین اخبار